۱۹ ذی الحجه ۱۴۲۵ قمری

«أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول‌الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیة‌الله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین»

 

سؤال: با توجه به این‌که قرائت‌قرآن با صوت‌حَسن و بلند سفارش شده است و از طرف دیگر هر کسی‌که تلاوت‌قرآن را گوش می‌دهد باید سکوت کند، وظیفه سالکین‌الی‌الله که در یک خانه و سقف زندگی می‌کنند چیست و آیا همزمان می‌توانند با صوت بخوانند یا باید آرام بخوانند، یا این‌که می‌شود یکی بخواند و بقیه گوش بدهند. لطفاً بیشتر توضیح دهید.

جواب: قرائت‌قرآن با صدای‌بلند من جایی ندیدم که توصیه شده باشد، با صوت‌خوب، با صوت‌حَسن خوب است، شاید منظور سؤال‌کننده این بوده است که همان معمولی، نه حالا این‌که بخواهد داد بزند و خیلی بلند بخواند. اگر یک نفر در بین جمعی در یک محفلی قرآن خواند به دو بخش تقسیم می‌شود: یک بخش واجب که واجب است انسان گوش بدهد و هیچ‌ کاری انجام ندهد که همان آیه شریفه قرآن که می‌فرماید: «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا»(اعراف/204) استماع کنید و گوش بدهید و ساکت باشید، واجب این فقط در نماز جماعت و حمد و سوره است، حمد و سوره هر نمازی که در جماعت خوانده می‌شود واجب است که مستمعین آن گوش بدهند، مستمعینی که در نماز هستند و عمل هم می‌شود. مستحب آن در بقیه اوقات است که انسانیت انسان، توجه انسان به خدای‌تعالی و شناخت انسان به حقیقت‌قرآن و عظمت‌قرآن، هم عقلاً و هم از جهت دستور این‌است‌که انسان گوش بدهد و ساکت باشد. «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا» هم گوش بدهد، هم ساکت باشد، به خاطر این‌است‌که گاهی می‌شود که انسان گوش می‌دهد، درِ گوش او باز است ولی حواس او جای دیگر است یا حتی با کسی صحبت می‌کند، صدا هم بلند است و دارد گوش می‌دهد، یا مشغول یک کاری است که با گوش دادن منافات ندارد، نه، خیلی مؤدب باید انسان گوش بدهد، همان‌طوری که شما الحمدلله در جلسات خود عمل می‌کنید. این مستحب است، اگر یک مقداری انسان با فکر خود، اعتقادات خود به اصطلاح ور برود، یک مقداری روی آن فکر بکند، احساس می‌کند که یک مستحب معمولی هم نیست، تقریباً می‌شود گفت واجب است. من الآن دارم این‌جا برای شما صحبت می‌کنم اگر دو نفر آن‌طرف با هم صحبت بکنند کار حرامی نکردند ولی خیلی انسان فکر می‌کند خلاف انتظار است، خدا دارد صحبت می‌کند از زبان یک بنده خدایی و صدا برای خدا است، صدا را خدا خلق کرده است و کلام هم که برای خدا است، آن‌وقت انسان بنشیند با رفیق خود حرف بزند، حواس او جای دیگر باشد، خلاصه إنصات و إستماع نداشته باشد، از نظر ادب که باید بگوییم تقریباً برای این شخص واجب است، از نظر معرفت به خدا هم تقریباً واجب است ولی از نظر حکم شرعی مستحب است. این کسانی هم که همه‌خوانی می‌کنند، این‌ها در واقع خود را یک نفر حساب می‌کنند، یعنی دیدید دیگر چند نفر با هم قرآن را می‌خوانند، این‌ها در حقیقت مثل این‌است‌که یک نفر می‌خواند، آن کسی‌که نمی‌خواند و کنار نشسته است، جزو همه‌خوانی نیست او باید حتماً گوش بدهد.

 

سؤال: در روایات از پنج نوع روح نام برده شده است که همراه هر کسی هستند و در برخی روایات یک روح را مختص ائمه علیهم‌السلام معرفی نموده‌اند، لطفاً در این مورد توضیح بیشتری بفرمایید.

جواب:‌ شما اگر در این اتاق نشسته باشید، بخاری روشن باشد گرم است، اگر بخاری روشن نباشد و کولر روشن باشد سرد است، این‌جا دو تا هوا آمده است. شما می‌گویید دو تا هوا هست یا می‌گویید دو تا هوا یکی سرد… یعنی به خاطر سردی و گرمی آن – خوب به این مثال دقت کنید- را تقسیم می‌کنید. به خاطر معطر بودن آن، آن را تقسیم می‌کنید، به خاطر بدبو بودن آن این هوا را تقسیم می‌کنید. همه شما یقیناً یک مقدار فکر کنید می‌بینید که به خاطر این اوصاف مختلفی که بر این هوا وارد شده است آن را تقسیم می‌کنید، این‌طوری است دیگر. هوای‌اتاق بدبو است، هوای‌اتاق خوشبو است، هوای‌اتاق گرم است، هوای‌اتاق سرد است، این هوا یک هوا است، هیچ‌کس نرفته است این هوا را بفرست برود در کوچه و یک هوای‌گرمی وارد کند، این هوا را بفرستد در کوچه و یک هوای‌معطری وارد کند، این‌طوری نیست، همین هوا متصف به صفات مختلف می‌شود و می‌گویند هوای‌گرم اتاق، هوای‌سرد اتاق، هوای‌معطر اتاق، این‌ها. خود ما هم عاقل هستیم، دیگر نمی‌خواهد به ما چیزی یاد بدهند، در وجود ما آن‌چه که ظهور دارد یک روح بیشتر نیست، یعنی این یک روح گاهی غضبناک است، گاهی خوش‌اخلاق است، گاهی مطمئنه است، گاهی راضیه است، گاهی ایمان دارد، گاهی ایمان ندارد. ببینید یک چیزهایی عارض بر این روح می‌شود وإلّا آن چیزی‌که در ما احساس می‌شود و گاهی هست و گاهی نیست یک روح است. در موقع خواب نیست، در موقع بیداری هست. هم می‌شنود، هم می‌بیند، هم می‌چشد، هم احساس می‌کند، ممکن است به خاطر دیدن آن بگوییم روحی که ما با آن روح می‌بینیم، همه صفات ممکن است بر آن عارض بشود، ممکن است صفات‌رذیله بر آن عارض بشود، ممکن است صفات‌حمیده بر آن عارض بشود و اگر در روایات و یا در هر کجا یا اگر در کلام فلاسفه هم گفته می‌شود که انسان ممکن است پنج روح یا ده روح یا صد روح داشته باشد، عین این‌است‌که بگوییم این اتاق ممکن است چند گونه هوا داشته باشد. هوای‌سرد، هوای‌گرم، هوای‌معطر، هوای‌بدبو، و امثال این‌ها. بنابراین ما یک روح داریم که از بدن ما موقع خواب خارج می‌شود و همان روح متصف به صفات مختلف می‌شود، لذا خدای‌تعالی هم در قرآن خطاب به یک روح می‌کند «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»(فجر/27) همین‌جا هم تازه نفس‌مطمئنه را می‌گوید، نفسی هم هست که أماره‌بسوء است، نفسی هم هست که لوّامه است، این اسامی مختلف هست، به همین نفس‌مطمئنه می‌گوید: «ارْجِعی إِلی رَبِّک راضِیةً مَرْضِیةً»(فجر/28) بیا روح راضیه و مرضیه داشته باش «فَادْخُلی فی عِبادی»(فجر/29) روح بندگی داشته باش. معنای آن این نیست که شما یک روح مطمئنه دارید، یک روح راضیه و مرضیه دارید، یک روح… همان روح است، گاهی صفت آن راضیه و مرضیه می‌شود، گاهی صفت آن مطمئنه می‌شود، گاهی صفت بندگی پیدا می‌کند و همین‌طور. آن‌چه که خود ما وجداناً می‌بینیم در وجود ما هست همان یک روح است که در موقع خواب از بدن بیرون می‌رود. یک روحی هم اسماً روح است ولی حقیقتاً روح نیست و آن روح‌نباتی است که این اسماً روح است، روح‌نباتی تقریباً شبیه به روحی است که در ساعت هست، این ساعت مثلاً روح ندارد بگوییم… می‌گویند ساعت یک نفری کار نمی‌کرد، آن را باز کرد دید یک مگس آن‌جا مُرده است، گفت: پس کارخانه‌چی آن مُرده است که این کار نمی‌کند، نه این‌طور نیست، پیچ و مهره‌های این ساعت، قوّه آن، همه چیز آن مرتب باشد کار می‌کند، وقتی‌که همه چیز آن مرتب نبود کار نمی‌کند. شما یک درختی را اره بگذارید و از پای آن ببُرید، دیگر رشد خود را از دست می‌دهد، رشد ندارد، چرا؟ به جهت این‌که آن شرایطی که مایه رشد او است از بین رفته است. چیز اضافی ما بگوییم مستقل در وجود او باشد نیست، در گیاهان هم نیست، اصلاً گیاه را اگر شما بُریدید ببینید یک روحی از آن بیرون آمد و بالا رفت یا قبلاً روح این گیاه بوده است، این که می‌گوییم روح دیگری ندارد به خاطر این‌که استقلال ندارد، این را بدانید، مستقل نیست، یعنی قبل از او باشد، بعد از او هم باشد، حالا بعضی از فلاسفه که می‌گویند اصلاً همین روح حساس ما هم مستقل نیست که آن‌جا ما خیلی حرف داریم، می‌گوییم نه، بعد از مُردن هست، قبل از به وجود آمدن هست «خَلَقَ اللَّهُ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا قَبْلَ أَبْدَانِهِمْ بِأَلْفَی عَامٍ»(الکافی: 1/438) این مسائل را داریم، ولی آن روحی که اسماً روح است ولی مستقل نیست همین روح‌نباتی است که ما و حیوانات و نباتات با هم مشترک هستیم، آن روح چرا، بعد از… حالا حیوانات هم شاید این‌طور نباشند ولی نباتات، که اسم آن را هم روح‌نباتی می‌گذارند، نباتات این‌طوری هستند، وقتی‌که قطع شدند از ریشه، جدا شد، یک شاخه درخت یا خود درخت از ریشه جدا شد می‌بینیم که دیگر قطع می‌شود و فعالیت ندارد، دیگر حرکت ندارد. آن روحی که مستقل است و خدا برای او خیلی احترام قائل شده است. «أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ»(حجرات/13) به همین جهت است «وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ»(اسراء/70) به همین جهت است. آن روح یک روح بیشتر نیست و آن متصف به صفات‌حمیده یا رذیله یا بالأخره متصف به صفاتی می‌شود.

 

سؤال: اولین و مهمترین عملی که انجام آن به‌عنوان مدخل وادی سیر و سلوک‌الی‌الله و معرفت به حضرتش (جَلَ و أعلا) می‌باشد برای مبتدِین این راه چیست؟ انسان چه کار کند تا به برنامه‌های اصلاح نفس و خودسازی علاقمند شود؟

جواب: در سیر و سلوک مدخل آن یقظه است، حالا بعضی‌ها ممکن است از جلوتر از یقظه بخواهند اطلاعی داشته باشند. معنی فارسی یقظه بیداری است، معنی فارسی نوم هم خواب است، عربی است. این تشبیه هم خیلی تشبیه جالبی است، شخص خواب از همه چیز که در اطراف او اتفاق می‌خواهد بیفتد یا اتفاق می‌افتد یا از آینده خود که چه اتفاقی خواهد افتاد، از همه این‌ها غافل است، چون خواب است. الآن یک آتشی از در شروع کرده است و دارد جلو می‌آید و این هم این‌جا خواب است، اگر بیدار بود بلند می‌شد و فرار می‌کرد، اما چون خواب است نمی‌تواند، یعنی نمی‌فهمد که بلند شود و فرار کند. حالا چه کار کنیم که این شخص خواب بیدار شود؟ خود انسان بیدار شود؟ سؤال خوبی است. این‌جا باید یا به وسیله دیگران این را از خواب بیدار کنند یا خود او یک کاری بکند، البته قبل از خواب یا یک لحظه که بیدار می‌شود، یک کاری بکند که بیدار بشود، مثلاً ساعت کوک کند و بالای سر خود بگذارد، به أنحای مختلف، البته خیلی مشکل است، یک نفر می‌گفت من برای نماز شب خود ساعت کوک می‌کنم و بالای سر خود می‌گذارم، صبح که بلند می‌شوم می‌بینم ساعت داخل باغچه افتاده است، معلوم می‌شود خود آقا بیدار می‌شود، عصبانی می‌شود، این ساعت را پرت می‌کند داخل باغچه و متوجه نیست. بهتر از همه این‌است‌که دیگران او را بیدار کنند و اگر بیدار شد فوراً بلند شود بنشیند، آبی به صورت خود بزند، پشت کار خود را بگیرد و انبیاء برای همین جهت آمدند که خواب‌ها را بیدار کنند. انسان بیدار واقعی بشود خود او دنبال کار می‌رود، دنبال سیر و سلوک می‌رود، بیدار واقعی بشود. انبیاء برای همین آمدند، اولیاءخدا هم برای همین آمدند، تمام کتب‌آسمانی هم برای همین آمدند، حتی خدا اسم قرآن را ذکر گذاشته است که «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»(حجر/9) اسم پیغمبر با این عظمت را مذکر گذاشته است «إِنَّما أَنْتَ مُذَکرٌ»(غاشیه/21) تو جزء مذکر چیز دیگری نیستی. بینید بیدار کردن خیلی مهم است، بیدار هم می‌کنند، قرآن بیدار می‌کند، پیغمبر بیدار می‌کند، هدف خدای‌تعالی از ارسال رُسُل و انزال کتب بیدار کردن است، ما هم بیدار می‌شویم، اگر نمرده باشیم، بیدار می‌شویم ولی باز می‌خوابیم، اشکال کار این است، چُرتی‌ها را دیدید، یک جواب نامفهومی می‌دهد ولی باز هم می‌خوابد. بلند شو نماز تو قضا شد، چشم، باز می‌خوابد، بعضی‌ها این‌طوری هستند. انسان در مسائل روحی هم همین‌طور است، می‌رود در یک مجلسی می‌نشیند، واقعاً من بعضی‌ها را دیدم اشک می‌ریزند، صبح جمعه می‌رود دعای‌ندبه در مهدیه‌تهران، این تلویزیون هم نشان می‌دهد، اشک دارد می‌ریزد ولی می‌بینی یک ساعت بعد آن باز رفت گناه کرد، باز رفت معصیت کرد، این همان مثل خوابی است که بیدار می‌شود و یک بله‌ای می‌گوید و باز می‌خوابد، عمده آن نخوابیدن بعد از آن است، تا بیدار شدید «کفَی بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»(الکافی: 2/275) یک مرگ را دیدید، یک نفر جلوی چشم شما مُرد، این واعظ خوبی است، بیدارکننده خوبی است، خیلی چیزها بیدارکننده است، همه چیز، قرائت‌قرآن، بیدار ماندن خیلی مهم است، اکثراً نمی‌خواهند بیدار بمانند، بیدار ماندن، اگر بیدار شد و بیدار ماند به شرایط یقظه، آن‌وقت باید به او فهماند حالا که بیدار است می‌شود به او گفت این پشت آتشی گرفته است و دارد داخل می‌آید، تا یک ساعت دیگر زلزله ممکن است این سقف را روی سر تو خراب کند، تا یک ساعت دیگر ممکن است سیلی بیاید و تو را از جا بکند، می‌بینید که حواس خود را جمع می‌کند، به احتمال هم می‌بینید که احتیاط می‌کند. اگر به شما بگویند… یک نفری حالا، یک بچه‌ای به پدر خود بگوید من یک عقرب این‌جا در اتاق دیدم، اصلاً معلوم نیست این بچه عقرب را بشناسد، بعد هم حالا دیده است، رفته است بیرون، حالا بیرون رفته نباشد بیرون، از کجا معلوم بیاید من را بگزد، شما این‌جا نمی‌توانید بخوابید، تا تحقیق نکنید، تجسس نکنید که این عقرب وجود دارد یا ندارد استراحت تقریباً نمی‌توانید بکنید، این همه انبیاء آمده‌اند، 124هزار پیغمبر، قرآن، این همه مبلغین، این همه وُعاظ، به شما می‌گویند اولاً مردن ممکن است یک لحظه طول بکشد، شاید همه ماها تا یک لحظه دیگر زنده نباشیم، همین‌طور که بم را دیدید چطور یک‌دفعه خراب شد، این اولاً. ثانیاً بعد از مُردن همه گفتند حسابی در کار است، عذابی در کار است، اگر انسان خوب عمل نکند، اصلاً احتیاط نمی‌کنیم، به اندازه همان عقرب احتیاط نمی‌کنیم، حالا شاید انبیاء راست گفته باشند، احتمال آن که هست، باید احتمال بدهیم، این همه پیغمبر آمدند گفتند، آن هم مثل خاتم‌الأنبیاء، این همه صحبت کردند، اگر احتمال ندهیم خیلی وضع ما خراب است. این علامت آن است که دو مرتبه به خواب رفتیم.‌ اگر این یقظه را پیدا کردیم که حالا این انبیاء آمدند گفتند قیامتی هست، چه کار کنیم در قیامت راحت باشیم؟ قیامت را هرطوری باشد می‌گذرانیم، عالم‌برزخ را هرطوری باشد می‌گذرانیم، تو چرا ده روز در زندان تک‌سلولی با أعمال شاقه را نمی‌توانی بگذرانی، آن‌وقت یک‌میلیارد سال، شاید هم بیشتر باشد، در عالم‌برزخ می‌گذرانی؟ پنجاه‌هزار سال در قیامت را می‌گذرانی؟ حالا بر فرض آخر به بهشت بروی، یعنی چه؟ این علامت خواب است، انسان اگر عمیق بشود، دقیق بشود «عجلوا بالتوبه قبل الموت» قبل از این‌که بمیرید عجله بکنید به توبه، موت چه موقع است؟ از یک لحظه دیگر احتمال آن هست تا إن‌شاءالله 150 سال دیگر، که همه به همدیگر وعده می‌دهیم. عجله بکن، بالأخره یک لحظه دیگر هم احتمال آن هست، یک سر قضیه یک لحظه دیگر است «عجلوا» چه موقع توبه کنیم؟ همین الآن، انسانی که بیدار است این‌طوری است، پس بنابراین مدخل وادی سیر و سلوک و معرفت به حق، یقظه است و قبل از یقظه ندای انبیاء و اولیاء و بزرگان است.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید دلیل حرمت مجسمه‌سازی چیست؟ آیا این نهی شامل عروسک‌سازی هم می‌شود؟

جواب: اسلام دین استدلال و عقل و فهم و درک است، دینی نیست که با احساسات بخواهد پیش برود، شما اگر وارد کلیسای‌واتیکان بشوید تمام آن مجسمه است، انسان هم مدتی سرگرم است، عَجب دینی، در مساجد ما اصلاً یک خط هم روی دیوار کشیده نشده است، ولی این‌جا پُر از مجسمه است. شاید هر شخصی لاأقل هر چقدر هم دقیق باشد، عاقل باشد، یکی دو ساعت در این مجسمه‌ها فرو می‌رود که این‌ها برای چه درست شده است؟ این‌ها چه چیزی هست؟ آن‌جا گوش آن را خوب درست نکردند، آن‌جا چه… اسلام می‌گوید به خاطر این‌که این‌جا نباید معطل بشوید، روی مجمسه شما هرچقدر هم فکر کنید هنر آن مجسمه‌ساز به دست تو آمده است، هنر نقاش به دست تو آمده است، شما اگر یک نمایشگاهی وارد بشوید، نقاشی یک شخصیت‌هایی، آخرین چیزی‌که به آن می‌رسید این‌است‌که این نقاش عجب فوق‌العاده بوده است، ببین چقدر حساس این نقاشی را کشیده است، حساس‌تر از این خود آن انسانی است که راه می‌رود، ببینید فکر انسان را به یک جای بن‌بستی نگه می‌دارد، اسلام حتی این اندازه هم نخواسته است که فکر انسان یک قدری بن‌بست پیدا کند، می‌گوید روی انسان فکر کن، چون فرق مجسمه با انسان این‌است‌که حتی نقش سر انگشتان انسان او را به خدا می‌رساند، چهره انسان او را به خدا می‌رساند، اگر کسانی باشند… وقتی از حضرت‌عیسی سؤال کردند: «مَنْ نُجَالِسُ»(الکافی: 1/39) با چه کسی بنشینیم؟ فرمود: «مَنْ یذَکرُکمُ اللَّهَ رُؤْیتُهُ» کسی‌که نگاه او شما را به یاد خدا بیندازد. بعضی‌ها را انسان نگاه می‌کند به یاد شیطان می‌افتد، بعضی‌ها را انسان نگاه می‌کند می‌بیند اقلاً ظاهر خود را با اسلام تطبیق دادند به یاد اسلام می‌افتد، این أقل آن است. این‌جا انسان به بن‌بست نمی‌رسد، از این انسان و از خلقت این انسان رد می‌شود…، در آن مجسمه هم انسان از آن گچ‌ها و این‌ها هم رد می‌شود، منتها آن رد می‌شود و می‌رسد به مجسمه‌ساز ولی این رد می‌شود و می‌رسد به خدا. این فرق آن است، می‌خواستند شما از همه چیز رد بشوید و به خدا برسید، حالا کراهت داشته باشد، حرمت داشته باشد، آن بحث‌های دیگر است که مربوط به احکام است و اگر هم گفته باشند حرام است باز هم خوب است، اگر مکروه هم باشد خوب است و خلاصه خوب است که شما از هر چیزی که نگاه می‌کنید به خدا برسید نه به مجسمه‌ساز برسید، نه به نقاش برسید، نه به عکاس برسید، این بهتر است.

 

سؤال: لطفاً در رابطه با فرمایش حضرت‌امیرالمؤمنین علیه‌السلام که می‌فرماید: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»( نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 511) ما چگونه در زندگی برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری کنیم که از چنین شناختی بهره‌مند شویم؟

جواب: برنامه‌ریزی ما برای این‌که از این شناخت بهره‌مند بشویم، اول کاری که می‌کنیم باید برنامه‌های خود را با برنامه‌های خدا تطبیق بدهیم، دیگر خدا هیچ‌وقت مانع نماز خواندن شما نمی‌شود، مانع أعمال خوب شما نمی‌شود. همتی که شما برای رسیدن به خدا دارید خدای جلوی آن را نمی‌گیرد، آن را نقض نمی‌کند. اگر شما عهدی با خدا داشته باشید هیچ‌وقت خدا آن عزم شما را فسخ نمی‌کند، بلکه می‌فرماید: چرا تعهد با من را از دست دادی؟ «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ‌ٌ»(یس/60-61) اگر انسان بداند فسخ‌عزائم دست خدا است و همه کاره خدا را بداند و حتی در همه کارها که می‌خواهد بعداً انجام بدهد…، به پیغمبراکرم با آن عظمت که تمام کارهای او کارهای خدایی بود می‌فرماید: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَی‌ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِک غَداً * إِلاَّ أَنْ یشاءَ اللَّهُ»(کهف/23-24) نگویی که من فردا فلان کار را می‌کنم، اگر خواستی بگویی چنین کاری را من خواهم کرد بگو إن‌شاءالله، نه إن‌شاءاللهی که ما می‌گوییم. در هواپیما گفته بود إن‌شاءالله به فرودگاه مشهد می‌نشینیم، بعضی‌ها ترسیده بودند گفته بودند معلوم است که یک خطری پیش آمده است وإلّا إن‌شاءالله نمی‌گفت. إن‌شاءالله ما یعنی معلوم نیست، این‌طوری نباشیم، عزم ما راسخ باشد، همت ما زیاد باشد ولی خدا را هم فراموش نکنیم، خدا هم در کار هست «یفْعَلُ اللَّهُ مَا یشَاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ یحْکمُ مَا یرِیدُ بِعِزَّتِهِ»( بحار الأنوار:  ‌84/ 178) شما باید تصمیم‌گیری‌های خود را صحیح انجام بدهید تا اولاً فسخ نشود، تصمیم‌گیری‌های خود را باید منظم کنید تا خدا راضی باشد، وقتی‌که خدا راضی شد… اگر علی‌بن‌ابیطالب می‌خواست کاری بکند هیچ‌وقت خدا نمی‌آمد کار او را به هم بریزد بگوید نکن یا نباید فکر آن را می‌کردی، نباید این کار را انجام می‌دادی. در واقع مردم در این ارتباط سه دسته هستند: یک دسته از مردم چون همه چیز آن‌ها خدا است «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یشاءَ اللَّهُ»(انسان/30) هر چیزی که شما بخواهید خدا هم همان را می‌خواهد، دیگر خدا اگر فسخ‌عزائم این را بکند، نقض‌همّم این را بکند، نقض‌همّم خود را و فسخ‌عزائم خود را کرده است، چون خواست آن‌ها خواست خدا است، این یک دسته. یک دسته از مردم هستند که همیشه مخالف خدا هستند، این‌ها را هم خدا رها کرده است، رفقای شیطان باشند و با خود شیطان… و شاید هم برای نقض‌همّم آن‌ها و عزائم آن‌ها خدا هیچ برنامه‌ای نداشته باشد، که نکند ماها آنقدر بد بشویم که خدا ما را به حال خود واگذاشته باشد. یک دسته این وسط هستند که خدا می‌خواهد آن‌ها را تربیت کند که إن‌شاءالله ما از آن‌ها باشیم. آن‌هایی را که خدا می‌خواهد تربیت کند تا جایی که برای آن‌ها میسر است، خود آن‌ها برنامه‌های خود را تنظیم می‌کنند، نقض‌همّم هم نمی‌شود. در همین جمع افرادی هستند که اشتباه می‌کنند، یک چیزهایی می‌خواهند، بر یک چیزهایی همت می‌کنند که برای آن‌ها صلاح نیست «عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکمْ»(بقره/216) این‌جا برای تربیت این‌ها خدای‌تعالی آن‌ها را نقض‌همّم می‌کند، باید هم خدا را همین‌طوری بشناسند که «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ». بنابراین افراد می‌توانند زندگی خود را طبق برنامه‌های اسلامی تنظیم کنند، هر جایی را هم که خدای‌تعالی نقض کرد یا فسخ کرد، آن‌جا را هم راضی باشند که ما در زیارت‌أمین‌الله می‌گوییم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک رَاضِیةً بِقَضَائِک» (بحار الأنوار: ‌97/ 264)

 

سؤال: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»(غرر الحکم و درر الکلم/ 588) لطفاً بفرمایید منظور از خودشناسی در این روایت چیست؟ این روایت با زیارت‌جامعه که می‌فرماید: «مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ»(الکافی: 4/579) چگونه قابل جمع است؟

جواب: لازم نیست همه چیزها با هم قابل جمع باشد، دلائل اثبات وجود خدا یا این‌که خدا با چه کسانی هست و چگونه شناخته می‌شود فرق می‌کند، شاید ده تا دلیل بیشتر داشته باشیم، یکی از دلایل اثبات وجود خدا روح‌انسان است، نفس‌انسان است، انسان یک موجودی است که شبیه به آینه که تمام قد انسان را ممکن است نشان بدهد، ممکن است تمام صفات‌پروردگار را در خود به وجود بیاورد و خدا را نشان بدهد، آیت‌الله‌العظمی بشود، آیت‌الله‌العظمی به علی‌بن‌ابیطالب می‌گویند، این وجودمقدس هرچه صفات‌فعل، ذات مقدس پروردگار بالإصاله دارد علی‌بن‌ابیطالب همان‌ها را بالعرض دارد، یعنی از خدا گرفته است، خدا از کسی نگرفته است ولی او از خدا گرفته است. در زیارت‌جامعه «مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ» این هم باز همین معنایی را که عرض کردم می‌گوید، یعنی کسی‌که شما را بشناسد… چون ما باید به این جهت فکر بکنیم که ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام از خود چیزی ندارند، هرچه دارند از خدا است و خدا هرچه دارد از خود او است. این را باید بفهمیم اما وقتی‌که برخورد با این‌ها می‌کنیم در حوائج خود، در کارهای خود، در ارتباط خود، در توسل خود، فرقی نگذاریم «لَا فَرْقَ بَینَک وَ بَینَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُک وَ خَلْقُک» (بحار الأنوار: ‌50/ 185) این «عِبَادُک وَ خَلْقُک» مربوط به ما نیست، مربوط به اعتقاد ما هست که این‌ها مخلوق هستند، این‌ها بنده خدا هستند، هرچه خدا می‌گوید عمل می‌کنند اما در صفات‌فعل خدا هر کاری خدا روی مخلوق خود می‌کند آن‌ها می‌توانند بکند، هر کاری، لذا کسی‌که این‌ها را بشناسد، فقط می‌گوید، با کلمه قد تحقیقاً، به تحقیق خدا را شناخته است، چون گاهی بعضی چیزها را با کاف به معنای مثل می‌گویند، مثلاً «مَن زارَ عَبدالعَظیمِ‌الحَسَنی (ع) بِرِی کَمَن زارَ الحُسَین (ع) بِکَربَلا» کسی‌که حضرت‌عبدالعظیم را در شهرری زیارت کند مثل کسی است که امام‌حسین را در کربلا زیارت کرده است، همه خصوصیات به او داده نمی‌شود. اگر یک چیزی را گفتیم مثل فلان چیز است، معنای آن این نیست که هرچه او دارد این هم دارد، مثلاً می‌گوییم یک نفری مثل شیر می‌ماند، یعنی در شجاعت خوب است ولی دیگر حالا یال داشته باشد و چهار دست و پا راه برود و این‌ها، این خصوصیات دیگر در مَثَل نمی‌آید، به اصطلاح معروف در این‌طور تشبیهات آن صفت بارزی که در ذهن در مرحله اول می‌آید آن مورد مثال است. اگر گفتیم فلانی مثل گربه می‌ماند هیچ‌وقت شجاعت آن شخص به ذهن انسان نمی‌آید، یک چیز دیگر ممکن است به نظر بیاید، وقتی گفتیم مثل شیر می‌ماند، چرا، شیر و گربه هر دو مثل هم هستند ولی آن‌جا در ذهن انسان می‌آید که اگر گفتند مثل فلان چیز، یعنی بعضی از خصوصیاتی که او دارد یک جزئی آن را هم این دارد، اما اگر گفتند کسی‌که او را ببیند فقط، حتماً او را دیده است. این فقط باید مثل آینه باشد و خود انسان، مثلاً من اگر جلوی آینه ایستاده باشم و یک طوری واقع شده باشم که شما خود من را نبینید، در آینه تصویر من را ببینید، می‌گویید او را که دیدید عین این‌است‌که او را دیدید، با کلمه فقط باید این‌جا گفته شود. در معرفت ائمه علیهم‌الصلاةوالسلام ما باید این را بدانیم که اگر آن‌ها را دیدیم خدا را دیدیم. «فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ»، «مَنْ أَحَبَّکمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ»(بحار الأنوار: ‌50/ 129)چون لازمه آن این‌است‌که…. ردیف آن‌ها یکی است، خدا و پیغمبر و ائمه‌اطهار علیهم‌الصلاةوالسلام این‌ها در یک صف واقع شدند، منتها با این فرق که خدای‌تعالی خالق است، خدای‌تعالی هرچه دارد اصالتاً دارد ولی این‌ها از خدا گرفتند و بنده خدا هستند.

 

سؤال: «علیٌ مَمسوس فی ذات الله» یعنی چه؟ آیا این کلام مخصوص معصومین است یا خیر؟

جواب: این در روایات نقل شده است، البته شاید روایات آن خیلی موثق نباشد، بعضی‌ها هم تضعیف کردند، ولی نقل شده است. معنی مَمسوس از مَس می‌آید، شما مَس پا انجام می‌دهید، مَس می‌کنید، یعنی آن را به هم می‌چسبانید، آن‌ها را یکی می‌کنید یا می‌کشید. وجود علی‌بن‌ابیطالب به خاطر همین صفات‌فعل خدا که در وجود او هست، به همان معنایی که «مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ» معنای «مَمسوس فی ذات الله» هم همین است.

 

سؤال: آیا می‌شود انسان مصداق ذکر خفی گردد؟

جواب: سؤالی کردند که خود ایشان هم نوشتند از زحمات بی‌شائبه شما تشکر دارم. معلوم است زحمت دارد، اصلاً خود سؤال باید توضیح داده شود تا چه رسد به جواب آن. من نمی‌دانم معنی انسان مصداق ذکر خفی خدا باشد… حالا شاید منظور ایشان این باشد که یک کسی همیشه به یاد خدا باشد، همیشه با خدا باشد، همیشه نشانگر وجود خدا باشد ولی اظهار نکند و مصداق کامل آن هم حضرت‌بقیةالله ارواحنافداه است که ذکرالله اکبر هستند و خفی هستند، دیده نمی‌شوند.

 

سؤال: لطفاً فلسفه سجده‌سهو را بیان فرمایید؟

جواب: در نمازهای واجب، بعضی‌ها گفتند در نمازهای مستحب هم هست، حالا در نمازهای واجب اگر انسان یک چیزی زیاد کند یا یک چیزی کم کند سهواً، اشتباهاً، این‌جا بعد از نماز باید – بعضی سجده‌ها واجب است و بعضی از سجده‌ها مستحب، این کلی آن است- دو سجده سهو کند، دو تا سجده سهو، شما دو تا سر به مُهر گذاشتن را خیال نکنید که یکی است، دو سجده سهو، یعنی دو مرتبه باید سر خود را روی مُهر بگذارید و بگویید «بسم الله و بالله و السلام علیک أیها النبی و رحمة الله و برکاته». فلسفه این آن است که دیگر از این کارها نکنید، حواس خود را بیشتر در نماز جمع کن، سهو نکن، حواس تو پرت نشود، این یک فلسفه خیلی ساده آن هست. این که به پیغمبر اظهار ارادت کردی، آن هم در سجده سهو، باید بگوییم این لطف پیغمبر است، ممکن بود بگوییم حالا نماز را که زیادی خواندی یا کم خواندی باید بلند شوی دو مرتبه بخوانی، نه با این وصله پینه خدای‌تعالی قبول می‌کند، در واقع این یک وصله‌ای است یا نماز احتیاط یک وصله‌ای است برای نماز، خدا این نماز وصله‌کاری تو را بالأخره قبول می‌کند، این لطف پروردگار است وإلّا اگر انسان برای یک بزرگی چیزی هدیه می‌برد باید وصله‌پاره نباشد، اگرچه ما در فلسفه احکام حقیقت آن را نمی‌توانیم به دست بیاوریم ولی یک چیزهایی می‌فهمیم که ما به همان اندازه عرض کردیم.

 

سؤال: دیدن خدا که همان دیدن وجه‌الله، روح‌مقدس چهارده‌معصوم علیهم‌السلام هست آیا اگر یک صفت‌رذیله یا یک عمل غیر صالح یا یک اعتقاد ناصحیح باشد این دیدن ممکن است یا خیر؟

جواب: به نظر من منظور ایشان این‌است‌که کسی‌که می‌خواهد ببیند، نه این‌که منظور… روح‌مقدس چهارده معصوم که عمل ناصحیح و رذیله و این حرف‌ها ندارد. دیدن وجه‌الله… اگر کسی صفات‌رذیله داشته باشد…، بالاتر از پیغمبر که تقریباً وجه الله اکبر است، خیلی از افرادی بودند خدمت حضرت بودند که ایشان را می‌دیدند و اصلاً مسلمان نبودند، یک لحظه هم ایمان نداشتند و نه در واقع خدا را می‌دیدند و نه ارواح ائمه را و بلکه بدن‌های ائمه را می‌دیدند. آقای فرامرزپور منظور شما از این سؤال چیست؟

جواب: مثلاً به مقام لقاءپروردگار برسد، منظور شما این است؟ البته به کمال نمی‌رسد، همان صفت‌رذیله برای او حجاب می‌شود، همان برای او مانع می‌شود، مثل این‌است‌که شما بگویید یک سنگی در جاده افتاده باشد، ما می‌توانیم عبور کنیم و برویم به مقصد برسیم؟ می‌گویند نه، آن سنگ را بردار تا برسی.

 

سؤال: حقیقت تمسک به ولایت‌معصومین را بیان فرمایید.

جواب: تمسک به معنای چیست؟ می‌گویید چنگ زدن، نه معنای آن این نیست. باقی ماندن، به اصطلاح در جا ماندن، جدا نشدن، این معنای تسمک است. می‌گوییم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوَلَایةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» (إقبال الأعمال: ‌1/464) یک روز ولایت‌عُمر را داشته باشیم، یک روز ولایت‌علی را داشته باشیم…، خدا را شکر می‌کنیم که ما یک تمسک داریم، دقت فرمودید، این معنای تمسک است و إن‌شاءالله امیدوار هستیم همه ما متسمک به ولایت‌معصومین علیهم‌الصلاةوالسلام باشیم و متسمک به ولایت‌شیطان نباشیم.

 

سؤال: لطفاً بفرمایید آیا این حکم که «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ» مربوط به قاری حاضر هست یا همه موارد را شامل می‌شود؟ به عبارت دیگر آیا به طور ناگهانی، نابهنگام که صدای قرآن از بلندگوی مسجد به گوش می‌رسد این حکم جاری است یا نه؟

جواب: در هر حال مستحب است انسان قرآن را گوش بدهد. چون واجب نیست حالا شما اگر می‌توانی گوش بده، بالأخره گوش دادن آن مستحب‌مؤکد است. در زمان امام‌سجاد صلوات‌الله‌علیه وقتی امام‌سجاد قرآن می‌خواندند، مردم می‌آمدند می‌ایستادند و قرآن را گوش می‌دادند، حتی بعضی‌ها مَشک‌آب روی دوش خود داشتند، این مشک هم سوراخ داشت، آن‌قدر این‌ها می‌ایستادند تا آب مشک تمام می‌شد. این دو گونه حمل دارد: یکی این‌که حضرت خیلی خوش‌صدا بوده است…. خود ما هم دو دسته هستیم: یک دسته برای صدا به قرآن گوش می‌دهیم، به‌به، چقدر زیبا خواند، یاالله یاالله هم می‌گوییم، حالا آن قاری یک آیه را ده مرتبه می‌خواهند باز هم یاالله را می‌گوییم. یک وقت هست به حقیقت‌قرآن، به واقعیت‌قرآن گوش می‌دهیم. خوش‌صدا باشد، بدصدا باشد، هر کسی می‌خواهد باشد ما گوش می‌دهیم، چون کلام خدا است، و ظاهراً جریان حضرت‌سجاد همین‌طور بوده است، یک طوری.. چون قرآن را می‌شود طوری خواند که به حقیقت آن مردم توجه کنند. من یک وقتی دیدم یک کسی «أَ فَلا ینْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کیفَ خُلِقَتْ * وَ إِلَی السَّماءِ»(غاشیه/17-18) «سَّماء» را می‌کشید، ذهن انسان می‌رفت روی آسمان، گاهی می‌شود، در طرز خواندن. گاهی طرز خواندن طوری است که انسان را متوجه معنا می‌کند، مخصوصاً عرب‌ها که معنا را هم تا حدی بلد بودند.

سؤال: بفرمایید امراض‌روحی با گذشت زمان و طی مراحل خودبخود درست می‌شود یا این‌که بعضی از مرض‌های بسیار خطرناک که برای سالک‌الی‌الله ضرر و خطرهای فراوانی دارد و برای او مشکل زیادی ایجاد می‌کند، برای استاد مطرح کند و ایشان برای آن دستورات خاصی تجویز کنند، مثلاً زودرنجی و زود عصبانی شدن که ناراحتی‌های زیادی دارد چه باید کرد؟

جواب: مرض‌های‌روحی هم عین مرض‌های‌بدنی است، بعضی از آن را خود انسان می‌داند، دو سه روز هست و خوب می‌شود، بالأخره یک قرصی و یک مقدار پرهیز و یک سرماخوردگی مختصری رفع می‌شود، این خودبخود خوب می‌شود و مسئله‌ای نیست. بعضی از مرض‌ها هست که نه، خطرناک است، اگر به طبیب مراجعه نکند و دقیق هم نگوید که چه مرضی دارد، ممکن است این مرض او را از پا دربیاورد. البته طبیب هم باید طبیب حاذقی باشد، متخصص باشد، این هم همان‌طور، اگر یک مرضی است که می‌بیند هرچه فعالیت هم می‌کند او را رها نمی‌کند… مرض‌هایی هست در بعضی افراد که واقعاً هم همین‌طور است، شما فکر نکنید همه این‌هایی که در صحرای‌کربلا جمع شدند، همه این‌هایی که با ائمه‌اطهار درافتادند، همه این‌ها لجبازی کردند، نه، در وجود این‌ها یک مرض‌هایی بود که کم‌کم این‌ها رشد کرد و آن‌ها را به این‌جا رساند «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ»(روم/10) و خدا نکند انسان یک مرض‌روحی… امروز زور او به بچه خود می‌رسد، بچه خود را می‌زند، فردا به همسایه، دو روز دیگر به اهل شهر خود، چند روز دیگر به.. همین‌طور می‌رود بالا تا می‌رسد به این‌که خدایی نکرده به امام‌زمان خود جسارت کند، توهین کند. این‌ها را باید مطرح کند، اول کاری که می‌کند این‌است‌که طبیب‌روح حاذقی پیدا بکند که او بتواند علاج این را بکند. دوم همه چیز را باید برای او مطرح بکند، برای این‌چنین شخصی باید مطرح کند وإلّا اگر بگوید من یک کسالتی دارم که هم باید خود شما بفهمید، هم باید خود شما معالجه کنید و من نباید هیچ عکس‌العملی داشته باشم، هیچ فعالیتی نکنم…، این اگر پیش اطباء هم برود و چنین حرفی بزند که من یک مرضی دارم که هم تو باید مرض را بفهمی، هم باید معالجه کنی، هم این‌که من هیچ دوا و دارویی نخورم، این یعنی هیچ. بله باید انجام بشود.

 

سؤال: عنایت فرزند از جانب خدای‌تعالی به حضرت‌زکریا امری سهل و ساده برای پروردگارعالم می‌باشد، با توجه به مقام‌نبوت چرا حضرت‌زکریا از این مسئله اظهار تعجب کرد؟

جواب: گاهی در مقابل معجزات و کارهای خوارق عادات یک تعجب طبیعی پیش می‌آید، همین‌طور طبیعتاً، مثلاً الآن همه ما که این‌جا نشستیم ایمان داریم که خدا می‌تواند کور را شفا بدهد، یک کوری الآن وارد مجلس ما بشود و همین‌جا ما ببینیم شفاء پیدا کرد، چه حالی پیدا می‌کنیم؟ مگر اعتقاد نداشتید که خدا کور را شفاء می‌دهد؟ خود این دیدن یک حالت تعجبی می‌آورد، از آن‌طرف هم یقین انسان را شاید کامل کند. حضرت‌ابراهیم با آن همه عظمت که بعد از پیغمبراسلام باعظمت‌ترین پیغمبران است، می‌بینیم که عرض می‌کند: «رَبِّ أَرِنی کیفَ تُحْی الْمَوْتی»(بقره/260) خدایا به من نشان بده که مرده را چطور زنده می‌کنی؟ «قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ» آیا تو ایمان نداری؟ همین چیزی که الآن ما ممکن است از همدیگر سؤال کنیم، الآن ممکن است یک جنازه‌ای را بیاورند این‌جا بگذارند، ما بگوییم که خدایا نشان بده که چطور مرده را زنده می‌کنی، همه به هم بگوییم مگر شما ایمان ندارید؟ می‌گوییم: چرا «وَ لکنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبی» برای این‌که ایمان من کامل‌تر بشود، یقین من کامل‌تر بشود، من آن‌چه را که تا حالا دیدم و آن‌چه که تا حالا حس کردم از طریق گوش بوده است، ولی حالا از طریق چشم است، از دو تا حس وارد مغز من شده است، چرا. وقتی‌که به حضرت‌زکریا هم وعده داده شد که خدا به تو فرزندی می‌دهد، خود او پیرمردی بود، زن او هم عاقر بود… «أَ تَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»(هود/73) تعجب می‌کنی از امر خدا؟ گفت: نه تعجب نمی‌کنم ولی غیرعادی است که من در این سنّ… خود او هم دعا کرده بود که خدایا به من فرزندی بده «یرِثُنی وَ یرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ»(مریم)  تا آخر.

 

 

 

سؤال: لطفاً بفرمایید آیا این عنوان شامل انگور یا انگورهایی که کشمش نمی‌شوند هم می‌شود؟

جواب: منظور ایشان زکات است، زکات به کشمش تعلق می‌گیرد. انگور را معمولاً همین‌طور تازه می‌خورند ولی آن چیزی که می‌ماند کشمش است و جزو غلات‌أربعه است: خرما و کشمش و گندم و جو. بعضی از علما گفته‌اند که شامل انگور می‌شود ولی ظاهر آن این‌است‌که نمی‌شود، چون در روایات کشمش هست. در این مسئله به مرجع‌تقلید خود مراجعه کنند چون ممکن است اختلافی باشد.

 

سؤال: با توجه به این‌که در احادیث آمده است قبل از این عالم عالم‌های دیگر و قبل از آدم آدم‌های دیگر بوده است، خواستم بدانم آیا امام آن‌ها أنوارمقدسه بوده‌اند که حتماً باید باشند، و وضعیت آن‌ها در عوالم دیگر، برزخ و قیامت چگونه است؟ آیا قرآن برای آن‌ها نازل شده است و خلاصه چگونه بر آن‌ها اتمام حجت شده است؟

جواب: بسیار اعتقاد خوبی داشتید که در تمام عوالم، عالم‌ها، آدم‌ها که قبل بودند… در تفسیر آیه شریفه «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»(بقره/ 34)وقتی‌که خدا می‌خواست… «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً»(بقره/30) خدای‌تعالی به ملائکه فرمود: ملائکه گفتند: «أَ تَجْعَلُ فی‌ها مَنْ یفْسِدُ فی‌ها وَ یسْفِک الدِّماءَ» من در یک تفسیری نوشتم، در یکی از این کتاب‌های پاسخ‌ما است نمی‌دانم، که در وقتی‌که خدای‌تعالی می‌خواست حضرت‌آدم را خلق بکند ملائکه دیده بودند که عالم‌ها، آدم‌ها… روایات هم زیاد داریم که آدم‌ها و عالم‌ها… حتی یک شخصی گفت: قبل از آن چه کسی بوده است؟ حضرت فرمود: عالم و آدم. قبل از او: فرمود: عالم و…، فرمود: خود را خسته نکن، تا صبح هم بنشینی من همین را می‌گویم، و از روزی که حیات در کره‌زمین پیدا شد عالم و آدمی روی کره‌زمین بوده است. پیغمبر و ائمه‌اطهار هم اول خلق خدا هستند، اول مخلوق خدا هستند و راهنما و رهبر این کره‌زمین کوچکی که در مقابل کهکشان‌ها و این‌ها به حساب نمی‌آید، برای چیز به این کوچکی، موجودات به این بزرگی را خدا خلق نمی‌کند، برای همه خلق کرده است. حالا در آن‌جاها لازمه این‌که امام یا پیغمبر با یک جمعی بخواهد زندگی کند این‌است‌که مثل آن‌ها باشد «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ»(کهف/110) مثل آن‌ها باشد، همان لباس آن‌ها را بپوشد، شما بروید در سربازخانه، سرباز باشید و با لباس شخصی بخواهید راه بروید، نمی‌گذارند و می‌گویند باید همین لباس را بپوشی. لباس آن‌ها را بپوشد.. حالا همین شکل ما بودند یا شکل‌های دیگری داشتند، هرچه بودند، آن‌ها هم همان‌طوری بودند. وضعیت آن‌ها در عوالم دیگر برزخ و این‌ها چگونه است؟ آن‌ها برای خود برزخ و قیامتی دارند و آن‌چه که در قرآن از برزخ و قیامت و بهشت و جهنم گفته شده است برای این نسل از آدم و بنی‌آدم است. قرآن هم چون علمی بوده است که از ذات‌مقدس پروردگار منشعب شده است و برای بشریت رسیده است حتماً برای آن‌ها هم بوده است، حالا با این کلمات… چون این کلمات تقریباً نزول‌سوم است، با این حروف نزول‌سوم است، ممکن است با این حروف برای ما باشد، با زبان‌عربی، ولی برای آن‌ها با زبان خود آن‌ها باشد ولی اصل علم‌الهی که در قرآن هست برای آن‌ها هم بوده است.

 

سؤال: چگونه می‌توان بهترین ارتباط با خالق هستی و هم‌چنین معصومین برقرار کرد؟

جواب: إن‌شاءالله اگر تقوا داشته باشیم و دوره سیر و سلوک تزکیه‌نفس را إن‌شاءالله داشته باشیم از طرف خدا ارتباط برقرار می‌شود، چون خدای‌تعالی بندگان این‌طوری خود را خیلی دوست دارد و منتظر است که با آن‌ها در ارتباط باشد و اگر تقوا و تزکیه‌نفس را رعایت کنید إن‌شاءالله خدای‌تعالی با همه شما در ارتباط خواهد بود.

«نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم أسمائک و بمولانا صاحب‌الزمان یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله یاالله» خدایا فرج امام‌زمان ما را برسان. ما را از بهترین یاران و اصحاب او قرار بده. قلب‌مقدس او را از ما راضی بفرما. دین و دنیا و آخرت ما زیر سایه امام‌زمان حفظ بفرما. پروردگارا همه ما را به لقاء خود موفق بفرما. پروردگارا همه ما را به رؤیت امام‌زمان موفق بفرما. مرض‌های‌روحی ما شفاء عنایت بفرما. مریض‌های منظور شفای کامل عنایت بفرما. عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما.

«و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین».

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *