۱۹ جمادی الاول ۱۴۲۷ قمری – ۲۶ خرداد ۱۳۸۵ شمسی – تقوا، انفاق، موانع راه – جمعه ۱۴۳ تهران

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.

 اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم، “یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکمْ أَمْوَالُکمْ وَ لَا أَوْلَادُکمْ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ وَ مَنْ یفْعَلْ ذَلِک فَأُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ “(منافقون/۹)
در آیاتی که تلاوت شد، تقریباً روی سه موضوع که خدای‌تعالی به آنها اشاره فرموده بحث زیادتری باید نمود. یکی مسأله ی انفاق است. دوّم مسأله ی تقواست، سوّم هم چیزهایی که انسان را از خدا نگه می دارد این . این سه چیز از چیزهایی است که برای سالک‌الی‌اللّه {لازم است} و این کلمه {سالک الی الله}که ما زیاد هم در عرایضمان و در برداشت هایمان یادآوری می کنیم اهمیت زیادی از باب تذکر دارد، که متأسفانه باید بگویم کمتر هم متذکریم. سالک به معنای رونده به سوی خداست، سالک‌الی‌اللّه یعنی کسی که راهی را برای خدا و برای رسیدن به خدا طی می کند. کسی که می خواهد در کارهای دنیوی هم حتّی به نزد بزرگی موفق و مشرّف شود طبعاً یک شرایطی از جهت لباس، از جهت آداب، از جهت وقت شناسی، از جهت این‌که وقتی آن‌جا وارد شد چه بگوید، چه بشنود خواهی‌نخواهی دارد. بزرگترین چیزهایی که وصف نمی شود خداست. درباره “اللّه‌اکبر” از امام صادق علیه‌الصلوةوالسلام سؤال می کنند که معنی اللّه‌اکبر چیست؟ خدا بزرگتر از چه چیز است؟ امام علیه‌الصلوةوالسلام می فرماید: “مِن اَن یوصَف” (الكافی/ج‏۱ ،ص ۱۱۷) ، از هر چه که شما وصف کنید خدا بزرگتر است. هر چه که درباره ی خدا از توصیفات، از مسائل مختلف، از معارف درباره ی خدا بگویید خدا باز از آن بزرگتر است. شما به کُنه معرفت پروردگار نمی رسید. لذا در نزد بزرگترین از آن‌چه که وصف می شود می خواهید مشرف شوید. طبعاً هر چه ملاقات شونده بزرگتر باشد طبعاً شرایط تشرّف به محضرش زیادتر است. شما نمی شود در مرحله ی اوّل با لباس کثیف پُر از کثافات مختلف از قبیل نجاست و … به نزد آن بزرگ برای ملاقات مشرّف شوید. در مرحله ی دوّم یک آداب عملی هست که باید همه ی اینها رعایت شود. در مرحله ی سوم باید در قلب انسان نفاق و دورویی وجود نداشته باشد. مخصوصاً {وقتی که} آن بزرگ آن‌قدر آگاه است که قلب شما را با ظاهر شما هر دو با هم می بیند و می تواند مقایسه کند. همه این مسائل در سیرالی‌اللّه و در سالک‌الی‌اللّه باید در مرحله اول وجود داشته باشد. وا لاّ هر چه اسمش را یک انسان سالک‌الی‌اللّه بگذارد {بدون عمل} فقط اسم است و لقلقه ی لسان، “یَعبُدُ اللّه علی الحرف”(حج/۱۱)، عبادت با زبان، با حرف، لذا ما مقیدیم که این کلمه را زیاد به گوش شما برسانیم. سالک‌الی‌اللّه اید! یعنی به سوی خدا می روید، به سوی خدا برای چه می روید؟ برای ملاقات با پروردگار می روید. ملاقات با پروردگار یعنی چه؟ یعنی یک روز، یا در همین دنیا و یا در آخرت و الی الابد به جایی می رسید که هیچ‌چیز و هیچ‌کس و هیچ‌موجودی غیر از خدا به دردتان نمی خورد. لذا خدای‌تعالی در همین اول آیاتی که این هفته انتخاب شده بود می فرماید: “یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا”؛ ای کسانی که ایمان دارید،” لَا تُلْهِکمْ أَمْوَالُکمْ وَ لَا أَوْلَادُکمْ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ”(منافقون/۹)؛ شما را اموالتان، اولادتان ـ اینها را دیگر من از اینجا به بعد می گویم ـ فوتبال تان، بازی تان، شغل تان، عیدنوروزتان، از یاد خدا باز ندارد. برای دیدن فوتبال چقدر نمازها قضا شد و می شود! چقدر باید انسان پست باشد که برای این‌گونه چیزها ـ خدا اولاد و اموال را می فرماید ـ {با این حال}ببینید پستیِ ما به کجا منتهی شده که زن و فرزندمان هم که ما را باز می دارند بماند، بازی دیگران هم ما را از یاد خدا باز می دارد. اولادتان، اموالتان شما را از یاد خدا باز ندارد. کسی که این کار را بکند، -یعنی انسان از اولاد و اموال چیزی بهتر در دنیا از نظر ظاهر ندارد لذا خدا این را فرموده-، کسی که این کار را بکند “وَ مَنْ یفْعَلْ ذَلِک”؛ اینها ضرر کردند. {برای مثال فرض کنید شخصی را که}آمده در دنیا که متجر اولیاء خداست، محل تجارت است، یک شخصی یک پول زیادی از شهر خودش برداشته آمده تهران که تجارت کند همه را بی جا خرج کرده، دست‌خالی، برشکست شده، نه روی برگشتن به وطن دارد، نه می تواند زندگی اش را اداره کند و ادامه بدهد و مورد لعن و نفرین همه افراد هم واقع شده است. “أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ”؛ اینها ضرر کردند. در این آیات، اول چیزی که باید بحث بشود و تا حدّی برداشت هم شده در مرحله ی اول تقوا است، تقوا داشته باشید. تقوا یعنی یک سالک‌الی‌اللّه باید خودش را از انحرافات حفظ کند، از عقاید باطل حفظ کند، از کارهای اشتباه حفظ کند، از کارهایی که او را از یاد خدا باز می دارد حفظ کند، از همه چیزهایی که او را از رسیدن به لقای پروردگار مانع می شود حفظ کند. باید خودش را نگه بدارد، تقوا به معنای نگه‌داشتن است، خودتان را نگه بدارید. از همه ی این راه ها فقط یک صراط‌مستقیم که منتهی می شود به خانه‌ی خدا، به محضر پروردگار، به آن‌چه که خدا دوست دارد فقط آن راه را انتخاب کنید. نه بچّه مانع‌تان بشود، نه اموالتان مانع تان باشد، نه هیچ‌چیز از چیزهای دنیوی مانع‌تان نباشد اگر می خواهید به خدا برسید! تقوا را نگهداری بکنید، بعضی ها فکر کردند که ما می گوییم تقوا در کنار تزکیه‌نفس است، {بلکه تقوا}اساس تزکیه‌نفس است! اینجا گفتیم در کنار تزکیه‌نفس ولی مثل این می ماند که به شما بگویند که اگر خواستید به فلان شهر بروید ماشین تان را کاملاً حفظ کنید. که خراب نشود و شما راه را متوجّه باشید امّا مهمتر از راه ماشین است، مهمتر از راه، نیروی بدنی خود شماست، مهمتر از راه وجود شماست که باید این راه را برود. ما اگر گفتیم تزکیه‌نفس راهی است به سوی خدا، تقوا اساس کار است. تقوا را از آن لحظه ای که شما وارد مراحل تزکیه‌نفس می شوید، از آن لحظه ای که یقظه به شما دست می دهد {باید داشته باشید}. شما ببینید در دفاترتان نوشته شده که واجبات را انجام بدهید، محرمات را ترک کنید این معنای تقواست. تقوا از اول {در برنامه}هست منتها در کنار این کاری است، این راهی است که دارید می روید، نه در کنار یعنی در حاشیه، بود بود، نبود نبود{اینطور نیست}. معنایش این‌است که در وقتی دارید راه را می روید، ماشین تان درست است، مرتب است توجه به انحرافات راه داشته باشید، باید شما محاسبه و مراقبه راه را داشته باشید. لذا ما درباره ی راه صحبت می کنیم مثل یک مأمور راهنمایی و رانندگی که آن‌چه که می گوید درباره ی تعمیرات ماشین تان نمی گوید، درباره ی پیچ و خم های جاده و علائم راهنمائی با شما صحبت می کند. ما اگر درباره ی سیر و سلوک حرف می زنیم، اگر یقظه و توبه و استقامت و صراط‌مستقیم را برایتان شرح می دهیم نه به خاطر این‌است که تقوا را کاری نداشته باشید و در حاشیه قرارش بدهید، نه! تقوا اساس کار است. در همه ی جاهایی که خاندان عصمت و طهارت با مردم صحبت می کرده اند یا دستور است که امام‌جمعه درباره ی تقوا صحبت کند این به خاطر این‌است که ریشه و اساس همه چیز تقواست. خدای‌تعالی در این آیات درباره ی تقوا مطالب بسیار جالبی که باید هر سالک‌الی‌اللّه داشته باشد فرموده است. در یکی از این آیات می فرماید: “وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً “(طلاق/۲) کسی که تقوا را داشته باشد خدای‌تعالی برایش فرجی می رساند. شما تقوا داشته باشید ـ مخرج یعنی همان فرج ـ یکی از چیزهای بسیار مهم یک سالک‌الی‌اللّه فرج است. فرج هم تنها فرج امام‌زمان علیه‌الصلاةوالسلام نیست. آن اساس فرج ها است و فرج خود شما، {این است که}از یک مشکلی بیرون بیایید، از یک کار ناراحت کننده ای، یک غفلتی از یاد خدا بیرون بیایید، از پیچیدگی در کارتان، از گرفتاری های دنیایی تان اگر می خواهید بیرون بیایید و مخرجی پیدا کنید، محل بیرون آمدنی داشته باشید تقوا داشته باشید. “وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً”، -محل خروج-، {مثلا}شما در یک جایی قرار گرفتید نمی دانید دَر خروجی کجاست. می گردید {می بینید} همه جا بسته است. آخر اینجا دَر خروجی کجاست ؟ از خدای‌تعالی می پرسید که ما در این دنیا “دار بالبلاء محفوفه”(نهج البلاغه/خطبه۲۲۶)، این دنیا، این خانه ای که همه جای آن بلا هست و این خانه پیچیده شده است به بلا، ما از کجا بیرون برویم، از این بلاها چطور فرار کنیم؟! تقوا داشته باشید!، تقوا یعنی چی؟ یعنی حواست جمع باشد، حواست جمع باشد دور و برت را نگاه کن، همان جور سر به هوا بخواهی بروی در چاله می اُفتی ، به آن دیواری که آن‌جا دَر نیست می خوری ، سرت می شکند، خیلی ساده است. خدایا دَر خروجی کجاست؟ تقوا، حواست را جمع کن، خودت پیدا می کنی، خودت را نگه دار از بدی، خودت پیدا می کنی. واللّه و باللّه ـ این قسم را می خورم برای این‌که برای شما دیگر قسم باید خورد، برای کفّار باید استدلال کرد، برای شما دیگر استدلال معنا ندارد ، به حقیقت رسیدید ـ واللّه و باللّه راهی برای نجات از گرفتاری های دنیا چه مادی و چه معنوی نیست مگر آن‌که تقوا داشته باشید. تقوا هم این نیست که زیاد دستتان را سر دستشویی بشویید، وسواس پیدا کنید، نمازها را ده مرتبه تکرار بکنید، تقوا این‌است که انسان بدی نکند، بد را بشناسد و بدی نکند. بد را انتخاب نکند، چیزی را که چه مردم بفهمند و چه خدا بفهمد و بد باشد آن را انتخاب نکند، تمام شد. همین، “یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً”، این یک، یک فایده اش، دوّم چه کار می شود اگر من تقوا داشته باشم؟ “وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ”، خدا روزی ای به او می دهد که خودش حساب نمی کرده است. مثلاً شما می روید {دم} دَر یک تجارتخانه ای می نشینید. فرض کنید حساب می کنید که این زمینها مثلاً این‌قدر قیمت داشته حالا این‌قدر قیمت پیدا کرده پس من امروز اگر این زمینم را در بنگاهی فروختم ، این قدر پول به دستم می آید، این “یَحتَسِب”، “تَحتَسِب”، حساب کردی دیگر، حالا حسابت هم ان‌شاءاللّه درست خواهد بود ولی گاهی می شود که …خدا رحمت کند استاد ما را، به من می فرمود که در مجموع {سال}حساب کن {که چقدر دستت آمده}، حساب تک تک نکن{جزئی نشو}؛ درآمد خیلی کم، خرج خیلی زیاداست، گفتم: خدایا من که بیشتر از این نمی توانم درآمدی داشته باشم، خرجم هم زیاد است توکل بر تو، آدم سر سالش می رسد {وقتی}حساب می کند می بیند یک چیزهایی هم اضافه دارد، {در این مدت} هم خوب خرج کرده، {تازه}اضافه {هم}دارد، باید خمس بدهد، از کجا آمد؟ من که دزدی نکردم، من که سر کسی کلاه نگذاشتم، حسابها هم که این‌طوری است، این اضافه از کجاست؟ من صدها مورد این‌جوری {سراغ}دارم حتی الان بخواهم به شما بگویم می توانم؛ و یکی دیگر هم هست که تقوا ندارد. “وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَی” (طه/۱۲۴) کسی که از یاد خدا بماند، همه اش به فکر این باشد که من بروم {مغزه}یک مشتری چاق و چلّه ای {مایه داری}بیاید، پولدار، بتوانم این جنس بَدم را به او غالب کنم. این نشسته{در مغازه}، {مشتری}آمده، پولدار هم هست، پول زیادی هم از او گرفت جنس بدش را هم به او فروخت، خوشحال است از این بابت، ولی سر سال {وقتی}حساب می کند می بیند چقدر عقب افتاده! آقا این برشکستگی از کجا پیدا شد، من که همه کارهایم درست بود؟ “فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً”، باز این هم صدها مورد ـ اینجا کمتر {است البته چون}خدا مهربان است ـ ولی صدها مورد پیدا شده است.یک قدری خدا را هم شریک زندگی تان قرار بدهید، به قول مرحوم شوشتری فرموده بود که یکصدوبیست‌وچهار هزار پیغمبر آمدند گفتند موحّد بشوید، من می گویم شما مشرک بشوید! سؤال کردند معنایش چیست ؟ گفت: همه گفتند فقط خدا، من می گویم خدا هم در کارتان باشد ، یک ذرّه خدا! یک سالک‌الی‌اللّه اگر یک دقیقه وقتش را بگذارد سر این‌که ببیند که فوتبال چطور انجام شد این ضرر کرده، از یاد خدا باز مانده است، من این حرف را به شما می توانم بزنم {اما گفتن} این مسائل در دنیای امروز شاید حتّی بد هم باشد، اگر {حرفهای من}پخش بشود بد باشد ولی من از این مسائل نمی ترسم! نکنید این کارها را! {می گویند}نماز را بعد می خوانیم بگذار ببینیم چه کسی موفق شد، وقتی موفق می شوند خوشحالی شان به اندازه ای می شود که نمی فهمند چه کار می کنند و وقتی موفق نمی شوند بدحالی شان آن‌قدر می شود که …، به تو چه اصلاً، اگر این مملکت در اختیار پروردگار و امام‌زمان است که ما مدّعی ایم حضرت بقیةاللّه این مملکت را نگه می دارد همین‌طوری که انجام داده، سرافرازترین ممالک دنیا خواهد بود و اگر هم نخواسته باشد زشت ترین ممالک دنیا خواهد شد. الان از نظر آبرومندی دارند می گویند و ادّعا می کنند که ایران یک مملکت سربلند و آمریکای با آن قدرت زشت ترین و پست ترین وضع حکومتی را دارد، یعنی چه که شمااین‌قدر به {دنبال} هر چیزی که آنها دنبالش هستند شما هم حرکت می کنید؟! آنها خدا ندارند. زمان پیغمبراکرم مسلمانها شعارشان در مقابل کفّار این بود که: “اللّه مولانا و لا مولا لکم”( کامل/ابن اثیر، ج۲، ص۱۶۰)، آخر آنها می گفتند که: “انّ لنا العزی”، بُت عزّی را برداشته بودند روی دست بلند کرده بودند می گفتند: “انّ لنا العزی و لا عزّی لکم”( سبل الهدی/ ج‌۴، ص‌۳۶ )، ما بُت داریم شما بُت ندارید. مسلمانها به صورت ظاهر کسر آورده بودند ، شکست خورده بودند، سربلند نبودند، به اصطلاح امروز ما افتخار نداشتند ، پیغمبراکرم فرمود: همه تان شعار بدهید، داد بزنید، -حقیقت هم همین است- که “اللّه مولانا و لا مولا لکم”، چه موقع ما می خواهیم این‌طوری بشویم؟ امام‌زمان مولای ماست. این افتخار ما باید باشد، خدا مولای ماست این افتخار ماست، در دنیا منحصراً علی‌بن‌ابیطالب ولی خداست و مولای ماست که در اذان و اقامه می گوییم: “أشهد انّ علی‌ولی‌اللّه” و لا مولا للدنیا و اهل الدنیا ، هیچ جای دنیا یک چنین شعار به این خوبی که “أشهد انّ علی‌ولی‌اللّه” ندارند، آنها ندارند و ما داریم، اینها افتخارتان است. افتخارتان تقوای تان باشد، چقدر ما باید بیچارگی بکشیم با این خلاف قرآن عمل کردنی که قرآن می فرماید: “یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصَارَی أَوْلِیاءَ” (مائده/۵۱) ای کسانی که ایمان آورده اید یهود و نصارا را اولیای خودتان قرار ندهید، زباناً ممکن است بگوییم مرگ بر آمریکا ولی عملاً آنها را پیشوای خودمان قرار می دهیم، هر کاری که آنها بکنند ما نباید بکنیم. هر کاری که آنها می کنند ولو به اصطلاح به اسم دنیای مترقّی، مگر ترقّی اصلاً در چه هست که دنیایش، دنیای مترقی باشد. ترقّی انسان در ایمانش است، در تقوایش است، در داشتن مولایش است، در داشتن رهبر عظیم الشأنی مثل حجة‌بن‌الحسن و علی‌بن‌ابیطالب است. نه در این‌که حالا دو تا جوان تمام فکر و ذکرشان را گذاشتند برای این که توپ را به کجا بزنند ، و این افتخاری برای ما باشد. خیلی خودتان را رعایت کنید و حفظ کنید، تقوا داشته باشید، اوّل تقوا و باز خدای‌تعالی می فرماید: “یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ”، از جایی که حساب ندارید. در امور معنوی…، در امور مادّی که خیلی دیدیم، من اگر بخواهم وضع شهریه ی حوزه ی علمیه را برای شما بگویم اصلاً تعجّب می کنید که مگر می شود انسان با این مقدار از پول زندگی بکند آن هم با زن و بچّه! و خدای‌تعالی به آنها داده {و تامینشان کرده}، گاهی می نشینم فکر می کنم فلانی از کجا روزی می خورد، از کجا می خورد. ما یک وقتی در مشهد بودیم یک کسی چیزی از این قبیل {پیش ما}گفته بود، گفته بودم این آقا می رود دزدی، گفت نه آقا، این آقا دروغ هم نمی گوید. گفتم پس لابد مثلاً جیب کسی را زده در حرم امام‌رضا، گفت: نه آقا، اهل این حرفها اصلاً نیست، از این کارها نمی کند، گفتم: پس لابد مردم خیلی دوستش دارند پول به او می دهند، گفت: این‌قدر هم دوستش ندارند که پول به او بدهند. آخر پول دادن مثل جان دادن نیست که آسان باشد، و پول به او بدهند. گفتم: پس تقوا دارد خدا به او می دهد، دیگر راه دیگری، جایی نماند. گفت: بله، گفتم: پس تو چرا حسادت می کنی؟ تو هم تقوا داشته باش تا به تو بدهند. بله، واقعاً این‌طور است! این از جهت مادّی که بحثی نیست. یک خورده ای عمیق بشوید می فهمید. از نظر معنوی، “یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ”؛ خدا شما را کنار یک انسانی می گذارد که این شخص دائماً شما را متذّکر می کند، {روحتان را}سیر نگه تان می دارد؛ {در غیر این حالت}پای هر صحبتی می روید ، هر منبری، هر جلسه ای، می بینید نه، از آنجا گرسنه برگشتید. چیزی گیرتان نیامد، چرا؟ -البتّه من خودم معتقدم و عمل هم می کنم که گاهی می شود انسان از یک مجلسی چیزی گیرش نمی آید ولی چند قطره اشکی می ریزد که این خیلی قیمت دارد. حالا باز هم این فایده اش باشد خوب است امّا گاهی همین هم نیست.- انسان سیر نمی شود یعنی یک غذایی، یک صبحانه ی مختصری یک نان و پنیری هم به انسان نمی دهند. گاهی هم می شود که با یک نفر مأنوس می شود می بیند حسابی سیر نگه اش می دارد. هر چه می خواهد در چنته ی این رفیق هست. ما با یک کسی آشنا شده بودیم یک توبره ای روی دوشش انداخته بود ، هر چه را می گفتیم در آن بود، شکلات می خواستیم داشت، پنیر می خواستیم داشت، نان می خواستیم داشت خوب البتّه من به او گفتم این همه چیز را تو چطور جا دادی {بگذار}ما ببینیم. نشان نمی داد به ما، بله، گاهی بعضی ها این‌جوری هستند. انسان پهلوی شان می نشیند می بیند دائماً دارند غذا در دهان انسان می گذارند. بچّه های کوچک را دیده اید؟ نشسته کنار پدر، مادر، این به احتمال این‌که بچّه گرسنه بشود یک لقمه ای در می آورد به دهانش می گذارد ، اگر خورد معلوم است گرسنه بوده و الاّ سیر است. این‌جوری، “مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ”؛ تو حسابش نمی کردی که این قدّ و قواره ای که در راه تزکیه‌نفس وارد شده و در یکی از شهرهای دور اُفتاده زندگی می کرده این‌قدر علم و حکمت در قلبش باشد، در این چنته اش باشد، می گویی آقا درباره ی خدا حرف بزن، کلّی حرف می زند روشن می شوی، سیر می شوی، سر حال می شوی، {می گویی}درباره ی امام‌زمان صحبت کن، یک چیزهایی می گوید نمی توانی طاقت بیاوری، محبّتت به حضرت بقیةاللّه زیاد می شود. درباره ی آخرت با من صحبت کن، یک مطالب دسته کرده به تو می دهد که می بینی که کاملاً راه برایت روشن شد. دوستان یکی از گرفتاری هایمان این‌است که نمی دانیم عالَم بعد از این عالَم چه می شود، آن را به دست فراموشی گذاشته ایم ، اگر بدانیم تا مُردیم بعد چه خبر می شود، این خیلی مهمّ است. این یک رزقی است که باید ما هر روز به فکرش باشیم “وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ” (بقره/۴) یک عدّه ای هستند که به آخرت یقین دارند. لذا این فایده ی دوّم تقواست. “وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ “چرا بعد از “وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحْتَسِبُ بعد وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ” را فرموده؟ برای این‌که کسی که تقوا را به پایان برساند و از آن رزق “من حَیثُ لایَحتَسِب” استفاده بکند طبعاً تمام کارهایش را به خدا وا می گذارد ، حالا که تو همه چیز در چنته ات هست، حالا که روزی معنوی و مادّی ما را می دهی، حالا که تو این‌طوری هستی که مخرج را یعنی محل خروج را بلدی و وارد هستی، پس من چرا حرف بزنم؟ توکل بر تو، زمام اختیار من را در دست بگیر ، هر چه بگویی گوش می کنیم، هر راهی را معرفی بکنی ما انجام می دهیم. “وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ”؛ خدا به تو نمی گوید که نه، خودت راه را پیدا کن، نه، “فَهُوَ حَسْبُهُ”، یعنی او برایش کفایت می کند ، بس است. خدا را داری همه چیز داری، در دعای مناجات مریدین ما می خوانیم که: “یا دنیایی و آخرتی یا نعیمی و جنتی”، ای دنیای من، ای آخرت من، ای بهشت من، ای نعمت من، همه چیز تو هستی، خیلی راحت. “مَن وَجَدکَ فَماذا فَقَد”، کسی که تو را پیدا کرده چه را گم کرده؟ و کسی که تو را گم کرده چه دارد؟ چه دارد؟! “فَهُوَ حَسْبُهُ”، در آیه همین جزوه باز هست که درباره ی تقوا می فرماید: “وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یسْراً” (طلاق/۴) کسی که تقوا داشته باشد خدا در کارهایش آسانی برقرار می کند، آخر یک وقت هست انسان راه را پیدا کرده ولی {به سوی} این راه رفتن مشکلاتی دارد ، خیلی مشکل است. نه، تو تقوا داشته باش “یجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یسْراً”، در امورش، در کارش آسانی قرار می دهد. “ذَلِک أَمْرُ اللَّهِ “(طلاق/۴) این هم اراده ی پروردگار است. خوب اینها مربوط به تقوا، مربوط به انفاقی که در این آیات هست که عرض کردم، انفاق از نَفَقه است یعنی جدا کردن، آخر تو امروز این همه پول به دستت آمده یک قدری از آن را برای همنوعت جدا کن ، برای کارهای خیر، برای کارهای صحیح، این معنای انفاق است. جدا کنید، من دیده بودم بعضی از بزرگان، از اولیای خدا بودند در همین تهران، در آن وقتها به آن حدود می گفتند میدان ژاله و حالا می گویند میدان شهداء آن حدودها مغازه داشت، دم غروبی بود من آن‌جا پیش او رفتم دیدم دارد محاسبه می کند. گفتم: حسابها را خود شما می کنید؟ چون حسابدار داشت. گفت: نه، امروز به من گفتند این‌قدر درآمدم بوده، این‌قدر مال خرجم است، این‌قدرش زیادی است جدا کردم برای دیگران، حالا برای کارهایی که داشت، دوستانی که داشت. خیلی عالی، ببینید هم تقدیر معیشت کرده، {حساب کرده که}این {مقدار}مال مخارجم است، مخارج امروزم، این مال سرمایه حالا هر چه، و این هم مال انفاق است. جدا بکنید و به محلّ خودش، من مکرر گفته ام آن‌چه در اختیار شماست از پیراهنتان گرفته تا هر چه دارید شما مالک نیستید این را بدانید، حتّی بدنتان را هم مالک نیستید، تولیتش را خدا به شما داده، شما ولایت دارید. تولیت هم از همان ولایت می آید یعنی ولایتش را شما دارید، این خانه با این سند ولایتش دست شماست، این زمین با این سند ولایتش دست شما، این لباسهایی که داری ولایتش در دست شما، این بدنی هم که داری ولایتش در دست شماست، باید این‌جوری فکر بکنید اگر غیر از این فکر بکنید نادانید، مگر از نادان کلمه ی بدتر هم هست؟ بله، این‌که قرآن در قرآن فرموده: سفیه، احمق، غیر از این فکر اگر کسی بکند اشتباه کرده، مال شما نیست.{اگر} مال تو هست امشب سکته می کنی {اموالت را }فردا صبح نگه ‌دار! می شود؟! می گویی یک ثلثش را که ما مالک هستیم، باز هم مالک نیستی، می گویند: جزء انفاق است، جزء همان جدا کردن است. بقیه اش هم اصلاً تو حقّ دخالت نداری، اگر هم وصیت نکرده باشی که هیچ کجایش را حق دخالت نداری. راحت! تو که مالک نیستی، تولیتش در دست توست و باید هم خوب حفظش کنی، یک متولّی خوب آن کسی است که موقوفه را دقیقاً حفظ می کند درآمدش را مواظب است خرج خودش می کند یک خورده هم به عنوان حقّ‌الزحمه بر می دارد می خورد و تمام، این‌جوری باید بود. انفاق معنایش این‌است. شما در دنیا درآمد دارید انفاق {هم}باید داشته باشید اگر می توانید! اگر هم نمی شود خوب نمی شود. شما این را بدانید تقدیر معیشت تقسیم شده ، اوّل واجب‌النفقه تان کاملاً در رفاه و آسایش، مطابق شؤون خودتان و شؤون زن و بچّه تان از آن‌چه در آورده اید استفاده کنید. {می گویید}زیاد هم هست، خوب زیادی اش را هم انفاق کنید، انفاق هم یعنی جدا کردن ” یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُ اللهُ “( بحارالانوار/ ج۱، ص۲۲۴)، پول را می گذارند همان جا که خدا دوست دارد، امر کرده، تو هم چون مالک نیستی، خدا مالک است{موظفی به این کار}. ” أَنْ لاَ یَرَی‌ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْکًا “، امام صادق فرمود: تازه به یک سنّی فرمود: -به شما که در طبع اوّلیه فرموده- این‌که انسان در اموال خودش مالکیتی نبیند و بعد می فرماید: “یضعونه حیث امره اللّه” {در اثر رعایت این مساله}این‌قدر ارتباطش با خدا تنگاتنگ است که خدا می گوید این پول را بده به او می گوید چشم، می گوید این را نگه‌دار، چشم، آن فرش را فلان جا بینداز، چشم، این‌جوری “مِن حَیث امره اللّه”، پس انفاق هم معنایش این‌است. مسأله سومی که عرض کردم که در این آیات هست و خیلی هم به آن توجّه دارد موانع راهتان را از جلوی پایتان بردارید. آقا انسان هم ممکن است راه را بلد باشد هم ماشینش درست باشد هم همه ی کارهایش مرتب باشد ولی هفت هشت ده تا سنگ های بسیار بزرگ در جادّه افتاده، موانع است. موانع چیست؟ خدا در همین آیات فرموده: اول: مال است، اموال! {می گوید}ای آقا اگر من این کار را بکنم ضرر می کنم، تو مگر {از ابتدا}مالی داشتی که ضرر بکنی یا نفع بکنی؟ {می گوید}پولم از دستم رفت بیچاره شدم پول فلانی را می خورم که یک خورده ای وضعم بهتر بشود، همه ی این حرفها، همه ی این کارهایی که می بینید برای کم و زیاد شدن مال در دنیا دارد انجام می شود ، این مال مانع از رفتنتان به سوی خدا است ، نمی گویم آن را بردارید {منظورم این باشد که یعنی}بریزید بیرون، نه، فکر کنید مال، مال شما نیست، همین یک کلمه.ما یک جایی رفته بودیم یک زمینی بود می خواستیم ببینیم وضعش چطوری است ، گفت: آن گوشه صدمترش موقوفه است. خوب موقوفه چه می شود؟ موقوفه است دیگریعنی من نمی توانم بفروشمش، صاحبش کس دیگر است، خداست. گفتم: بقیه اش چه؟ گفت: بقیه اش نه، مال من است. البته آن‌جا من چیزی نگفتم ولی {در حقیقت}مال تو نیست. آن هم مثل همان موقوفه است منتها موقوفه وقف کردند که یک کاری خاصّی درباره اش انجام بدهند بقیه زمین تو را خدای‌تعالی داده گفته تو حالا هر کاری می خواهی انجام بده، کارهای حلال را با محدودیت، مالتان مانع تان نشود.” وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ” (انفال/۷۲) مالتان را فقط بگذارید در راه خدا، فقط! زن و بچّه تان چه؟ زن و بچّه که واجب النفقه شما هستند. یعنی این پولی که در آوردی آن قسمتی که واجب است مثل نماز صبح و نماز شب، قسمتی که واجب است آن نفقه را جدا می کنی مال زن و بچّه است. رفاه و آسایش کامل، به اندازه ای که شئوناتشان هست. این کار را می کنی بعد مثل نماز شب، اگر نماز شب را بخوانی نماز صبح را قضا کنی که نمی شود. زن و بچّه را به آنها فشار بیاوری… شما یک وقت فکر نکنید که حضرت امیرالمومنین علیه‌الصلوةوالسلام در آن جریان “هَل اَتی” به زور از زن و بچّه اش خوراکشان را گرفت داد به یتیم و اسیر و مسکین، نه! آنها همه شان همان بودند که علی‌بن‌ابیطالب بود. علی‌بن‌ابیطالب منتها خوب بزرگتر است، پیشگام است. علی داد آنها هم دادند، یعنی فکری در مغز حضرت زهرا و حضرت امام حسن‌مجتبی و حضرت سیدالشهداء جز آن‌چه علی‌بن‌ابیطالب فکر می کرد برای آنها فکری نبود. خودشان دادند، زن و بچّه ی تو هم اگر همین کار را کردند بکنند، چه بهتر، با تو هماهنگ باشند. امّا اگر تو گفتی نه، شما امشب گرسنه بخوابید من می خواهم به فقیر و اسیر و مسکین غذا بدهم که اینها سیر باشند این کار درست نیست، انفاق تان باید روی حساب باشد، اگر مهمان به خانه می برید حساب کنید که خرجش را شما می دهید درست است، امّا زحمتش را که زن و بچّه تان می کشند یک کاری بکنید زن و بچّه تان یک ایمانی به داشتن مهمان، به انجام انفاق پیدا بکنند که بگویند چطور تو پولش را بدهی ما زحمتش را نکشیم؟ ما هم زحمتش را می کشیم. تو خرجش را بده ما کارش را می کنیم یک چنین زن و بچّه ای داشته باش خودشان خودکار انجام می دهند. امّا اگر نه، زنت به شما می گوید آقا باز مهمان آوردی و تو می روی پهلوی مهمان می نشینی ما اینجا تنها، غذا اگر کم آمد ما باید نخوریم و شما باید غذا آن‌جا زیاد بیاید، زیادی هم داشته باشی، اسراف هم بکنی از این حرفها اگر شد، نه، مهمان نبر. زنت را اول درست کن، اوّل روحیه ی ایمان به او بده تا این‌که از مهمان استقبال کند. من دیده بودم یکی از اولیاء خدا وقتی که مهمان برده بود که یکی از آن مهمانها خود من بودم ، به قدری زنش خوشحال شده بود که امروز من یک کار ثواب قابل توجّهی نکرده بودم خدا خیرت بدهد مهمان آوردی من امروز به یک کار خوبی موفق شدم. این‌جوری باشد زنتان، اگر این‌جوری شد، حالا من نمی گویم همه باید بروید امروز دعوا کنید که تو چرا این‌جور هستی، نه این یک ایمان باطنی می خواهد، یک برنامه ی پیش فرضی می خواهد، یک برنامه ی دراز مدتی می خواهد تا این‌جوری بشوند والاّ زنت مریض است، ناراحت است به همه بگو آقا ببخشید ما امروز نمی توانیم مهمان ببریم. خدا رحمت کند یکی از علما بود در لبنان، البته ما را پذیرایی کرد، من در کتاب شبهای مکه نوشتم ولی معروف بود که این وقتی مهمان می رود به در خانه اش یک پولی در می آورد می گوید این هتل، این بغل هست این هم پولش، شما برو آن‌جا من در خانه مانع دارم که بتوانم از شما پذیرایی کنم. واقعاً هم این‌طوری بود، مرحوم حاج شیخ‌جوادمغنیه، البته حالا طوعاً یا کرهاً ما را در لبنان پذیرایی کرد به هرحال خیلی محبت کرد ولی این‌جوری بود. می شود، طرف هم نباید بدش بیاید اگر بدش آمد منافق است، خوب تو مانع داری. حضرت صادق صلوات‌اللّه‌علیه با حضرت اسماعیل پسر ارشدشان داشتند می رفتند یک نفر هم همراه شد، در راه سؤال می کرد رسیدند به دَرب منزل حضرت صادق صلوات‌اللّه‌علیه، حضرت خداحافظی کردند، {از هم جدا شدند و}رفتند. حضرت اسماعیل به پدر عرض کرد: اقلاً تعارف ظاهری می کردید، بد شد. حضرت فرمود: نه، بد نشد، می دانی که ما در خانه مانع داریم من هم خلاف آن‌چه که {میتوانم}انجام بدهم نمی خواهم بگویم لذا تعارف نکردم. حالا البته این هم ضمناً باشد که بعضی ها هم میزبان، هم میهمان می دانند دارند تعارف می کنند، ولی این خودش یک تحیتی است اگر می داند که نباید {داخل}بیاید بالأخره بد نیست باز هم تعارف را بکنید امّا اگر یک کسی بود {مثل}این دوست امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه از آن آدمهای باصفا بوده، {اگر حضرت به او تعارف می کردند}زود می آمده داخل که حضرت به او تعارف نکردند و الاّ در بعضی از روایات دارد: یک تعارف هایی خودش تحیت است ، مثل سلام است که گاهی این دیگر مقتضیات وضع را باید طرف خودش بسنجد، والاّ ممکن است همین تعارف نکردن ظاهری هم گاهی به عداوت منجر بشود. خوب موانع راه را باید برداشت، صحبت این بود ، زنتان را یک جوری بسازید که مانع راهتان نشود، بچّه هایتان را طوری بسازید که مانع راهتان نشوند، اموالتان را جوری محاسبه بکنید که مانع راهتان نباشد، چون انسان متولی بودن تا مالک بودن خیلی فرق می کند، مالک مانع راهش است اگر اموالش زیاد باشد مخصوصاً، ولی متولّی نه، چون یک طرفش صاحب ملک است، صاحب مِلک هم دخالت دارد او هم ناظر است مخصوصاً صاحب ملکی که بالای ملکش وایستاده باشد، اینجا تا جایی که شما قدرت دارید کار می کنید بقیه اش هم انجام می دهید، یعنی به او وا می گذاری وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، از موانع غفلت است. خودتان را تا می توانید متذکر به پروردگار کنید. به یاد خدا باشید، غافل از پروردگارتان نباشید، که این کاری است که البته باید باز در درازمدت انجام بشود انسان آن‌قدر خودش را پاک کند تا خدا بیاید در دلش و یاد خدا در دلش قرار بگیرد و همیشه متذکر پروردگار باشد. یک موانع جزئی دیگری هست که ان‌شاءاللّه امیدواریم خودتان بفهمید و خودتان می فهمید و درک می کنید. موانع را از سر راهتان بردارید. امیدواریم این عرایض که جز آن‌چه که در آیات قرآن هست بیشتر از این گفته شده که یک جمله همین الان باز در چشمم افتاد روی آیه قرآن، یک چیزی دیدم: وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیئَاتِهِ عجیب است! وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً (طلاق/۵) کسی که تقوا داشته باشد گناهانش را خدا جبران می کند. یعنی از حالا مثلاً تصمیم می گیرد تقوا داشته باشد، از حالا تصمیم می گیرد آدم خوبی باشد، توبه می کند گناهان گذشته اش را خدا جبران می کند. در بعضی از آیات دارد که گناهان گذشته را تبدیل به حسنات می کند، وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیئَاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً، اجرش هم بزرگ می کند، اجرش زیاد می شود. ما سابق نمی دانستیم برنج وقتی می پزند زیاد می شود. همان اندازه ای که برای مهمانها برنج لازم بود فکر می کردیم ریختیم در قابلمه، بعد دیدیم سر قابلمه را برداشته برده بالا، من آن‌جا فهمیدم که برنج زیاد می شود. حالا اگر یک کار کوچکی شما کردید که بر اساس تقوا بود یک وقت نگاه می کنید می بینید یک کار از آن فکر شما بالاتر برده وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً، اجرتان را عظیم می کند خدای‌تعالی و ان‌شاءاللّه امیدواریم که همه تان موفق به این کارهایی که امروز گفته شد و کارهایی که در هفته گذشته در آیات و برداشت ها و ترجمه خواندید خدا موفقتان بدارد و همه تان را ان‌شاءاللّه در صراط‌مستقیم قرار بدهد و از خدا بخواهید که خدا توفیقاتمان را در این راه زیاد بفرماید.
نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه خدایا به آبروی ولی‌عصر فرج آن حضرت را برسان، ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده، توفیق عمل به دستوراتت را به ما مرحمت بفرما، قلب مقدس امام‌زمانمان را از ما راضی بفرما، پروردگارا گرفتاری های مسلمین برطرف بفرما، موانع راهشان را برطرف بفرما، تقوای کامل به ما مرحمت بفرما، پروردگارا به آبروی ولی عصر ما را در یاد خودت دائم قرار بده، پروردگارا به آبروی ولی عصر قسمت می دهیم ما را در سیر و سلوک و رسیدن به لقای خودت از همه موفق تر بفرما، مریض های اسلام، مریض های روحی و بدنی را به آبروی ولی عصر برطرف بفرما، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، امواتمان غریق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا.

 

لینک ویدیو  در آپارات: 

کلیک کنید

 

جهت دانلود و یا پخش صدا کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *