۱۷ شوال ۱۴۲۵ قمری
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسولالله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة على أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
سؤال: در عالم برزخ كسی سیر نزولی ندارد- البته از گفته ما فرمودند- آنهایی كه در دنیا مرتكب ظلمهایی شدند كه بعد از مرگ تا قیامت باعث گمراهی مردم میشود، آیا باعث نزول آنها و زیاد شدن عذاب آنها میشود یا نمیشود؟
جواب: در عالم برزخ در همان شب اول قبر راه هر كسی تعیین میشود، آنهایی كه مرتكب ظلمهایی شدند كه همیشه مردم در گمراهی هستند، مثلاً رهبران مذاهب مختلفی كه در بین مردم تفرقه ایجاد كردند، جزای اینها در همان شب اول قبر داده میشود، مثلاً مثل یك زندانی كه برای او زندان مینویسند، دیگر لحظات بعد از زندان حساب نیست، همان زندانی را كه نوشتند، دیگر تا آخر باید در زندان باشد. ممكن است كه تخفیف پیدا بكند، ولی چون كار جدیدی در عالم برزخ نكردند، پس طبعاً همان چیزی كه در دنیا انجام دادند همان حساب است. حالا یك وقت هست، یك ظالمی است كه یك روزی ظلم را پایهگذاری كرده است و حالا همینطور ظلم به مردم میشود، این را برای او دیگر نوشتند. مثل كسی كه یك نفر را میكُشد و برای او زندان ابد مینویسند، این دیگر در زندان هست و چیزی به او اضافه نمیشود، چون اگر در آنجا كاری بكند و یا بتواند كاری بكند كه گناه اضافهای داشته باشد، آنجا به عذاب او هم اضافه میشود، مثل زندانهایی كه در بین ماها هست، معمولاً اینطوری است كه ما وقتی در زندان میرویم، ممكن است در زندان یك جنایتی بكنیم، در این حالت چرا، عذاب او اضافه میشود. ولی افرادی كه از دنیا میروند در عالم برزخ دیگر نمیتوانند كار فوقالعادهای بكنند كه عذاب آنها مضاعف بشود. پس همان كارهایی كه در دنیا انجام دادهاند و شب اول قبر تعیین شده است و به آن محكوم شدهاند، همان ادامه دارد.
سؤال: آیا امام میتواند قبل از سن بلوغ ظاهری امام جماعت واقع شود؟
جواب: چون نماز برای او واجب نیست، نمیتواند امام جماعت واقع بشود، یعنی باید امام جماعت نماز واجب خود را بخواند تا بشود به او اقتدا كرد، در نمازهای مستحبی كه نمیشود اقتدا كرد. البته منظور ایشان امام زمان علیهالسلام بوده است، كه حضرت ولی عصر علیهالسلام چطور در سن پنج سالگی نماز میت را خواندند و نماز حضرت عسگری را ایشان خواندند. گفت كار نیكان را قیاس از خود مگیر. سن حضرت ولی عصر علیهالسلام خیلی زیاد بوده است و از اول خلقت بودند و وقتی كه كسی از دنیا میرود، فرزند ولی او است و او باید نماز میت او را بخواند و بعد هم نماز میت غیر از نمازهای واجب دیگر است، این را نمیشود بر نمازهای واجب یومیه قیاس كرد.
سؤال: آیا خانمها در زمان عادت میتوانند با چشم جزوات قرآن را بخوانند و آیا این كار كراهت ندارد؟
جواب: ظاهراً خواندن آن كراهت دارد، گوش كردن آن یا مطالعه كردن آن كه به لب نیاید كراهتی ندارد، احتیاطاً سورههای سجده را مطالعه هم نکند، البته فكر نكنم اشكالی داشته باشد، ولی اگر كسی اینقدر مقید است كه كار مكروه انجام ندهد گوش بدهد، گوش دادن آن اشكالی ندارد.
سؤال: فرموده بودید هنوز خبرهایی كه به امیرالمؤمنین نرسیده بود خانم فاطمه زهرا علیهالسلام از آنها اطلاع داشت، لطفاً اگر امكان دارد یك مقداری توضیح بدهید؟
جواب: ما اینجا ننشستیم كه هر چیزی شما میخواهید، ما برای شما توضیح بدهیم، اینطور سؤال نكنید، چون حضرت رضا علیهالسلام فرمودند: « حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْمِ » (بحارالأنوار/ج1-ص224) اگر مشكلی دارید بفرمایید. مشكلی ندارید، آن مطلبی كه ما گفتیم فهمیدید دیگر بیشتر وقت ما را نگیرید. ما به طور كلی نگفتیم چیزهایی كه هنوز به امیرالمؤمنین خبر نرسیده است، یك مسائلی هست كه اینها بعد از بداء در نزد ذات مقدس پروردگار تصویب میشود، كه آن تصویب شدهها و قطعیشدهها را كه بعد از بداء بوده است، مثل ظهور حضرت ولی عصر علیهالسلام اول به پیغمبر و علی بن ابیطالب و ائمه اطهار و فاطمه زهرا خبر داده میشود و بعد به اصحاب حضرت خبر داده میشود و بعد كه شاید سالها طول بكشد به مردم خبر داده میشود. آنچه كه از بداء قطعی شده بود در زمان پیغمبر اكرم و علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا، هر چه كه قطعی شده بود، حالا یك دفعه بوده یا همیشه بوده باشد كه آن در روایت نیست، به حضرت زهرا یك دفعه خبر دادند كه هنوز این قطعیشدهها را به علی بن ابیطالب خبر نداده بودند، البته بعد از آن میدادند منتها اول به ایشان دادند برای اینكه بیان بشود و فضل فاطمه زهرا علیهاالسلام و معنی كوثر برای ما مشخص بشود.
سؤال: در زمان خواندن زیارت آل یاسین به چه معنا بیشتر توجه كنیم و آیا شرایط پوشیدن لباس هم باید متناسب با حضور در خدمت امام علیه السلام باشد یا نه؟
جواب: رعایت ادب در محضر حضرت ولی عصر ارواحنافداه مشخص است، یعنی مثلاً در حال ایستادن باشد، همانطور كه در دعای ندبه آن موقعی كه خطاب به حضرت میكنیم معمولاً میایستید، در زیارت خود حضرت میایستید، البته بهتر است آن آدابی كه- البته همه اینها مستحب است- در نماز رعایت میشود كه دكمهها را ببندید، لخت نباشید، اینها را در محضر حضرت ولی عصر ارواحنافداه هم داشته باشید، چون امامی است كه در بدن معمولی هست، ما ائمه دیگر را میتوانیم نشسته، مثل خدای تعالی دیگر، خدای تعالی « فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُمْ » (نساء/103) انسان هم ایستاده میتواند با خدا حرف بزند، هم نشسته، هم خوابیده. ائمه دیگر تقریباً چون بالاتر از خدا كه نیستند، میشود ولی حضرت ولی عصر ارواحنافداه چون در بدن و قالب ظاهری هستند، باید ادب ظاهری را هم حفظ كرد. انسان لُخت نباشد، زن مقید باشد كه مثلاً چادر خود را سر كند همانطور كه در نماز مقید است، هر كاری كه انسان در نماز رعایت میكند، در مقابل ذات مقدس پروردگار و یا در مقابل یك بزرگی، آنها را رعایت كند و مستحب است كه این كارها را بكند.
سؤال: در خواندن زیارت آل یاسین به چه معنا بیشتر توجه كنیم؟
جواب: فكر كنم منظور ایشان همان شرایط لباس است وإلّا اگر تنها همین سؤال را كرده بودند ما میگفتیم همانطوری كه حضرت عبدالعظیم حسنی در مقابل امام هادی علیهالسلام آمد و إقرار به عقاید خود كرد ما هم باید همین كار را بكنیم، بیشتر به این توجه كنیم، چون غالباً مطالبی كه در زیارت آل یاسین هست، همانهایی است كه در سخنان حضرت عبدالعظیم در محضر امام هادی بوده است، میباشد و این إقرار است و در خود زیارت هم میگوییم « أُشْهِدُكَ یا مَوْلَای » (بحارالأنوار/ج53-ص171) یعنی تو را شاهد میگیریم، یعنی میخواهیم در محضر تو این إقرار را بكنیم « أُشْهِدُكَ یا مَوْلَای أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حُجَّتُهُ » اول كه شهادت به وحدانیت خدا و رسول میدهیم، بعد تو را شاهد میگیریم، بدان که « أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ » تا آخر، بیشتر باید به این مسئله توجه داشته باشیم كه داریم إقرار میكنیم كه اگر حضرت اشكالی در كار ما هست، اشكالی در اعتقاد ما میبیند تصحیح بكند. طبعاً اشكالی هم كه نیست چون خود آنها دستور دادند كه اینطوری بگو، شما فقط باید خود را با او تطبیق بدهید.
سؤال: اگر بین دوستانی كه برای خدا بین آنها محبت و صفا و صمیمیت وجود دارد، دلبستگی به وجود بیاید صحیح است یا خیر؟
جواب: دلبستگی چه باشد؟ یك وقت هست دلبستگی در همین حد صفا و صمیمیت هست كه لازمه صفا و صمیمیت دلبستگی است، نمیشود كه انسان صفا و صمیمیت داشته باشد دلبستگی نداشته باشد. اگر خدایی نكرده دلبستگی جنسی و شهوانی و اینها باشد، همان اندازه كه گفتند حرام است، حرام است. دیگر سؤالی ظاهراً ندارد. صفا و صمیمیت، محبت ایجاد میكند، خیلی هم البته انسان صفا و صمیمیت را با یك فرد الهی پیدا بكند، وقتی فرد الهی شد هر چقدر انسان خدا را دوست دارد، وابستگان به خدا را هم دوست دارد و صفا و صمیمیت هم در همان ارتباط باید باشد، صفا و صمیمیتی که با یك معشوق یا یك معشوقهای كه خدایی نكرده نظر شهوانی به آن دارد، این صفا و صمیمیت نیست، این همان جنبههای حیوانی است.
سؤال: آیا منظور از وحی همان مجموعه اطلاعات و دادههایی است كه در وجود حیوانات مثل زنبورعسل گذاشته شده است، یا اینكه دائم لحظه به لحظه به زنبورعسل فرمان داده میشود؟ چرا آن وحی به حیوانات بزرگتری به جز حشرات در قرآن داده نشده است. مسئلهای كه ذهن این جانب را مشغول كرده است، این است كه حتی حشرات كوچكتر نیز، تك سلولی، دارای روح میباشند یا خیر؟
جواب: هر حیوانی كه حركت دارد دارای روح است، یعنی دارد روی اختیار خود حركت میكند، پس روح دارد. روحها و ارواح اینها باظرفیت، بیظرفیت، كمظرفیت، پُرظرفیت، یعنی ظرفیت زیاد، همه را میگویند حیوان جاندار. حیوانات تكسلولی یا مثلاً حیوانات كوچك و ریزی كه حركت میكنند آنها هم بالأخره جان دارند و بدن آنها درد میگیرد و ظرفیتی كوچكی هم به اندازه خود دارند. انسان پُرظرفیتترین حیوانات است كه بیشتر چیز میفهمد و در همان ردیف حیوانات مختلف دیگری هستند، مثلاً اسب شاید بعد از انسان بافراستتر است، حیوانات دیگر را باید سنجید و دید كه كدامیك از آنها چیز بیشتر میفهمند، كدامیك از آنها كمتر میفهمند، هر كدام از آنها بیشتر فهمیدند، ظرفیت آنها بیشتر و هر كدام كمتر فهمیدند، ظرفیت آنها كمتر است.
قبل آن سؤال كردند كه مثل زنبور عسل و اینها چرا خدا به آنها وحی كرد، به زنبور عسل وحی كرد و مثلاً به فیل وحی نكرد؟
جواب: خدای تعالی به همه حیوانات وحی كرده است، این را بدانید، یعنی بدون وحی و بدون راهنمایی پروردگار حیوانی نمیتواند به زندگی خود ادامه بدهد. با این تفاوت كه زنبور عسل خیلی جلوی چشم است و فایده آن زیاد است، ولی صد هزار فیل هم جمع بشوند یك كیلو عسل یا یك چیز خوردنی كه به درد بشر بخورد نمیتوانند تحویل بشر بدهند، ولی زنبور عسل كندویی دارد و شیرین است و عسل است « فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ » (نحل/69) و بعد هم آن نظمی كه در زنبور عسل هست در هیچ حیوانی نیست، البته دو سه تا دیگر هست، مثل مورچه كه باز آن را هم خدای تعالی در قرآن اسم برده است، تحت یك عنوان وحی نفرموده است ولی كاری از او بیان كرده است كه شبیه به وحی است. مثلاً حضرت سلیمان داشت عبور میكرد « قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا یحْطِمَنَّكُمْ سُلَیمانُ » (نمل/18) این فرماندهی و اینكه سلیمان و جنود او شما را پامال نكنند « هُمْ لا یشْعُرُونَ » مخصوصاً آنها مثل شما نیستند كه وحی آنها باطنی باشد و باید از خارج وحی بگیرند، خود اینها دلیل بر این است كه بر مورچه هم وحی هست. منتها حالا چرا مورچه و زنبورعسل و اینطور چیزها را خدا انتخاب كرده است؟ اولاً به خاطر اینكه خیلی چشمگیر هستند، نظم آنها بهتر از بقیه دیده میشود، ثانیاً وقتی به یك چیزهای به این كوچكی، خدای به آن بزرگی وحی كند، به چیزهای بزرگ هم به طریق أولی وحی میكند، این را خود ما دیگر باید بفهمیم.
سؤال: طبق آیه 108 و 109 سوره نحل در جزوه 35 كه خداوند میفرماید: بر گوش و قلب آنها مُهر میزنیم و آنها به ضلالت میرسند، آیا آنها دیگر هدایت نمیشوند و یقظه به آنها دست نمیدهد؟
جواب: اگر اینها آنچنان غفلت داشته باشند كه مُرده باشند، چون خدای تعالی در قرآن در ضمن فرمایشات خود مردم را به دو سه دسته تقسیم كرده است: یكی كسانی كه بیدار هستند و راه صحیح را انتخاب كردند كه معلوم است، یك دسته هستند خواب هستند ولی خواب آنها سبك است و با مختصر سروصدایی بیدار میشوند. یك دسته هستند كه خواب آنها خیلی سنگین است با سروصداها بیدار نمیشوند، ولی اگر یك كتك حسابی بخورند بیدار میشوند. یك دسته مُردهاند، « إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى » (نمل/80) تو به مرُده نمیتوانی چیزی بفهمانی. این كسانی را كه خدا اینجا معرفی میكند كه گوش و قلب و دل اینها مُهر زده شده است، اینها غالباً افراد مُرده هستند، مُهر هم به خاطر این است كه كار اینها تمام شده است « خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ » (بقره/7) كار آنها تمام شده است، یعنی دیگر مُرده را تو چطوری میخواهی مثلاً بیدار کنی؟ حالا تو برو در گوش این آقا قرآن بخوان، فایدهای ندارد، حتی پیغمبر بیاید صحبت كند دیگر اثری ندارد. اینها ختم شده است، ختم به معنای پایان پیدا كردن است، خاتم را هم كه خاتم میگویند به خاطر این است كه سابقاً مُهر افراد روی همان انگشتر آنها بود و میزدند پای نامه و نامه را ختم میكردند، هر جایی كه مُهر خورده بود، دیگر بعد از آن هر چیزی كه مینوشتند اعتبار نداشت. خاتم هم به همین جهت خاتم میگویند، ختم هم به همین جهت، خاتم الأنبیاء هم كه به پیغمبر گفتهاند یعنی بعد از او دیگر پیغمبر نمیآید. پس بنابراین « خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ » مكرر هم در قرآن این مسئله گفته شده است و این مربوط به همان عدهای است كه مُردهاند و یا اگر خواب هستند، اقلاً بیشتر كوشش بشود كه آنها را بیدار كنیم.
ببخشید سؤال قبلی یك قسمت آن جا افتاد
آیا به زنبور عسل لحظه به لحظه وحی میشود؟ یا در فطرت آن است؟
جواب: بله خدای تعالی لحظه به لحظه میدهد، چون میدانید در فطرت مجموعهای علوم جا نمیشود، یعنی یك مغزی داشته باشی كه آنجا بگذارند همیشه باشد، اینجاها نمیشود باید لحظه به لحظه باشد. من یك وقتی هم مثال زدم، گفتم كه وقتی یك مُشت گندم چوبی را با گندم واقعی جلوی حیوان میریزند به این مرغ خدا میگوید این را بخور و آن را نخور، این را بخور و آن را نخور، تندتند هم دارد نوك میزند، ولی در همان لحظه خدای تعالی به او میگوید و وحی همین است.
سؤال: در دعای « اللّهمّ كن لولیك الحجّة بن الحسن » كه از خدای تعالی میخواهیم چشم و دلیل او باشد « و عیناً » به چه معنا است؟
جواب: این را بدانید از خود پیغمبر اكرم گرفته تا هر یك از مخلوقات اگر خدا در هر لحظه به آنها كمك نكند، خود اینها نمیتوانند خود را ببرند. مخلوق یعنی هیچ، مخلوق یعنی ناچیز، مخلوق یعنی ناتوان، و فرقی هم نمیكند پیغمبر اكرم باشد یا زنبورعسل باشد، خدا دائماً باید قلب او را نگه بدارد، دل او را نگه بدارد، چشم او باشد، گوش او باشد، البته خدای تعالی چشم هر كسی نمیشود، خدای تعالی گوش هر كسی نمیشود، ولی درباره حضرت ولی عصر ارواحنافداه چرا، و ما هم دعا میكنیم. البته یك چیزی نمیدانم ممكن است خلاف فكر شماها باشد، این دعا تنها برای حضرت ولی عصر ارواحنافداه نیست، میگوید « اللّهمّ كن لولیك فلان بن فلان » شاید یك عدهای باشند از آنهایی كه ما انتخاب میكنیم، البته غیر از امام زمان را كسی انتخاب نمیكند ولی آنهایی كه ما انتخاب میكنیم، خیلی احتیاج بیشتری از حضرت ولی عصر ارواحنافداه به كمك دادن از جانب خدا داشته باشد. حالا مثلاً فرض كنید یك ولی خدایی را كه شناختیم ولی خدا است و گفتیم « اللّهمّ كن لولیك » به جای حجة بن الحسن یك شخص دیگری را گفتیم، اینجا دیگر همه گونه احتیاج كاملی به اینكه خدا ولی او باشد، عین او باشد، چشم او باشد، گوش او باشد، به او محبت بكند، كمك بكند و در ذهن ما نمیآید كه امام زمان چه نیازی دارد؟ و حالا اینكه امام زمان ارواحنافداه در بُعد مخلوق بودن تمام نیاز است، وجود او را ما در مقابل خدا گرفتیم و نیاز است، این ممكن است در ذهن ما بیاید، ولی مشكلی نیست، مسئلهای نیست. حتی خودِ حضرت رسول اكرم را ما داریم میگوییم « وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى » (ضحی/7) خدای تعالی تو را یافت كه اگر به ذات تو باشد، به مخلوق بودن تو باشد ضال هستی و خدا تو را هدایت كرد. اگر هدایت خدا به پیغمبر نمیرسید كه پیغمبر اكرم هم مثل سایرین بود، به درد ما هم نمیخورد، به او وحی شده است، از طرف خدا هدایت شده است تا پیغمبر، پیغمبر پُرارزشِ با آن عظمت شده است.
سوال: در همین جا دو سه تا جا هست كه انسان احساس میكند اینجا منصرف به امام زمان باشد یكی اینكه « صلواتك علیه و علی آبائه » كه صلوات بر اهلبیت عصمت و طهارت است،
جواب: ظاهراً « صلواتك علیه و علی آبائه » جزو دعا نیست، ما همینطوری میگوییم. وقتی كه میگوییم حجة بن الحسن، بله؟ دعا اینطوری است. تازه بر فرض هم باشد، صابرین ولی خدا هستند دیگر، جزو صابرین است كه « أُولئِكَ عَلَیهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ » (بقره/157)
پدران آنها هم همینطور، چه اشكالی دارد به خاطر فرزند بر پدر هم صلوات و رحمت وارد بشود. حالا من نمیگویم نیست، این را خیلی اصرار نداشته باشید. شما یك ولی خدایی كه تالیتلوّ حضرت ولی عصر باشد میتوانید برای او هم بخوانید.
سؤال: در رابطه با همین دعا، اگر این دعا را ما برای آقا خواندیم، حضرت در قبال آن میفرماید: خدایا من را ولی او قرار بده، حافظ او قرار بده
جواب: هر كسی كه برای او دعا میكنید او هم باید در مقابل « وَ إِذا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها » (نساء/86) او هم باید جواب بدهد دیگر، مخصوصاً اینكه حضرت میشنوند و میفهمند كه ما دعا میكنیم باید جواب دعای ما را بدهند. من حتماً نمیگویم آن هست، خود من هم كسی را تا حالا پیدا نكردم كه بگوییم خدایا « اللهم كنّ » مثلاً لفلان بن فلان، یك آقایی را اسم ببریم كه آنطور باشد كه خدا ولی او باشد، حافظ او باشد، این برای امام زمان مناسب است. ولی حالا اگر كسی پیدا كرد ظاهراً اشكالی ندارد.
سؤال: آن قسمت آخر آن « و تسكنه أرضك طوعا » چطور؟
جواب: قسمت آن اتفاقاً بیشتر نمیخورد، حالا شما برای كسی دیگر نخوانید. اكثر شماها طلبه هستید، تحصیلكرده هستید، چون در مفاتیح نوشته است فلان بن فلان، آن را واضح نكرده است. این فلان بن فلان كه امام فرموده است، ممكن است یك جایی پیدا بكند، كه یك ولی كه تالیتلوّ امام زمان هم باشد برای او این دعا را بخواند.
سؤال: در آیات زیر از قرآن آمده است كه منظور از روح چیست؟ « تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ » (قدر/4) « یسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ » (اسراء/85) « یوْمَ یقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ » (نباء/38) « أَیدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ » (مائده/110) « نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی » (حجر/29) و همچنین عیسی علیهالسلام روحالله است و روحالأمین
جواب: وجه مشترك همه اینها این است كه كلمه روح در آن هست، یك وجه مشتركی كه دارد این است. در كتاب محضرت استاد هم من این مسئله روحالقدس و اینها را شرح دادم. دو روز پیش هم اگر به یاد داشته باشید روح الأمین و روح القدس را یك توضیحی دادم. روح الأمین را گفتیم حضرت جبرئیل است، روح القدس هم، روح مقدس پیغمبر اكرم است. بعد میماند « تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ » اینجا همان روح مقدس حضرت ولی عصر همان روحالقدس است. « یسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ » این شاید مطلق روح باشد، خود روح همه، روح انسان « یوْمَ یقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ » باز اینجا احتمال دارد كه روح مقدس پیغمبر اكرم باشد كه « إِنَّ عَلَینا حِسابَهُمْ » (غاشیه/26) بر عهده ما حساب خلق است. « أَیدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ » حضرت عیسی را روح القدس تأیید كرده است یا خودِ پیغمبر را. روح القدس همان روح اولی است كه آن علمی كه، آن كوثری كه، آن نوری كه بر قلب پیغمبر اكرم وارد شد و پیغمبر اكرم اگر وا گذاشته میشد از آن ضلالت به مقام اول خلقت رسید. « نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی » درباره حضرت آدم است كه « نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ » همان روحی كه تقریباً یك حالتی دارد كه میتواند تمام صفات فعل الهی را در خود ایجاد كند. عیسی روحالله است كه یعنی تمام صفات فعل الهی را حضرت عیسی دارا است و روحالأمین را هم كه عرض كردیم.
سؤال: اگر میشود مختصری در مورد « مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ » (بحارالأنوار/ج26-ص1) توضیح فرمایید؟
جواب: به دوستان سفارش میكنم كه سؤال بكنید، نه اینكه از من بخواهید توضیح بدهم. من در مورد همین نورانیت یك شب توضیح دادم در صحبتهای خود، الآن هم اگر بخواهم بیشتر از آن هم توضیح بدهم میشود، ولی وقت پاسخ به سؤالات را نداریم. شما اگر به عنوان سؤال میپرسیدید، من عرض میكردم در عین حال معرفت گاهی با نورانیت است و گاهی بدون نورانیت است. یك وقت هست شما یك نفری را میبینید، میدانید كه انسان مهمی است، خیلی هم او را احترام میكنید، خیلی هم او را بالا و پایین میكنید، خیلی هم مواظب او هستید، ولی نمیدانید چه كاره است؟ چه صفت خوبی دارد؟ چه علمی دارد؟ چه قدرتی دارد؟ هیچ چیز نمیدانید، فقط میدانید انسان مهمی است، این با نورانیت نیست. اما اگر شناختید كه این دارای فلان قدرت است، دارای فلان مقام است و هر چقدر هم نور شما بیشتر باشد، بیشتر میشناسید، هر چقدر آن چراغ قوّه شما قویتر باشد، بهتر دقائق صورت او را میبینید، درك میكنید. هرچه معرفت قلب شما بیشتر باشد، او را بیشتر میشناسید. مثلاً یك كسی امام زمان ارواحنافداه یا هر یك از ائمه را یك عالِم بسیار خوبِ متدینِ معصومی كه گناه نمیكند، میشناسد و یكی هم میگوید اول چیزی كه خدا خلق كرد این بود، تمام صفات فعل الهی در وجود این هست، تمام عالم ماسویالله در ید قدرت این است، این هم یك شكل است، این با نورانیت است، یعنی دقیق است ولی آن یكی بدون نورانیت است، حالا یك وقتی خدا رحمت كند یكی از علما میگفت: یك كسی بود خیلی عمامه بزرگی داشت و لباس او مرتب بود ولی این هیچ سوادی نداشت، قرآنخوان بود. در مجالس فاتحه قرآن میخواند، غالباً قرآن را هم غلط میخواند. وارد مجلس شد، این آقا كه نقل میكرد داماد آن مرجع بود، میگفت: آن مرجع به من گفت: برو آن وسط بنشین، مثلاً این آقا بیاید اینجا بنشیند. ما هم مجبور بودیم دیگر، وسط نشستیم. من خواستم این را معرفی كنم به آقا، به او گفتم: اگر چند تا آیه قرآن بخوانی آقا به شما پول میدهد؟ میگفت: این قرآن را برداشت شروع كرد به خواندن، ایشان یك نگاهی به او كرد و او را شناخت. فهمید قرآن را هم غلط میخواند، او را شناخت. حالا گاهی میشود كه طرف را به هیكل میشناسند، یك لباس مرتبی و ریش بلندی و تشكیلاتی، این معرفت به نورانیت نیست، اما اگر مثلاً فرض كنید یك مرجع تقلیدی وارد میشود، همان شكل است، همان قیافه است، اما میشناسیم كه درس این چطور، وضع این چطور، خصوصیات او را میدانیم، این با نورانیت است. فرق نورانیت و غیر نورانیت این است، منتها علی بن ابیطالب را با حقیقت علم انسان خوب بشناسد، معلوم است خیلی بالا است، كه ماها باز هم نمیشناسیم، هرچه باشد ما آن نورانیت را نداریم.
سؤال: لطفاً بفرمایید امامان ما به چه صورت امامان انسانهای قبل از حضرت آدم بودهاند و آیا در آن زمان رحلت كردند و دوباره به این دنیا آمدند؟
جواب: ما دو چیز را اگر بدانیم این مسئله كاملاً حل است: یكی اینكه اول نوری كه خدا خلق كرد، اول چیزی كه خدا خلق كرد ارواح ائمه اطهار و نور اینها بود، این اول. دوم اینكه رحلت و مُردن و كشته شدن و زنده شدن و اینها را با این دید الآن خود نگاه نكنیم، با دید رفت و آمد نگاه كنیم. الآن همین امام زمان ما ممكن است این ساعت در كره زمین باشد، مَسكن ایشان، یعنی مثل كسی كه یك جا وطن میگیرد و مسافرت هم میكند، این وطن ایشان آن هم به امر پروردگار كره زمین است وإلّا شاید هر لحظهای و آخرین فَلكی كه در عالم هست بتواند برود و بیاید، یعنی میتواند، قطعاً میتواند، اراده است، با اراده، همانطور كه من الآن دست خود را اراده میكنم بلند میكنم او هم میتواند به هر لحظه اراده بكند و در هر جا باشد، این دو چیز اگر حل بشود، این مسائل دیگر حل است. ائمه ما چون أعلم از همه افراد بشر بودند، باید همه را هدایت كنند و هادی كل هستند، بله عالَم و انسانهایی كه در گذشته بودند، همینها با آنها بودند. اگر میخواستند با آنها زندگی بكنند شاید اگر شكل آنها هم با شكل ما فرق داشته است، به همان شكل بودند، چون میخواستند با آنها باشند، خدای تعالی در قرآن میفرماید: اگر ما بخواهیم مثلاً مَلكی هم بفرستیم باید به همین شكل انسان بفرستیم، چون اُنس باید بگیرند و در عالمها و انسانهای قبل، اگر شكل ما بودند كه همین شكل بودند و اگر به شكل دیگری بودند- مثلاً یك كسی میگفت- در یك جایی یك انسانی را پیدا كردند، از آن استخوانهایی كه برای یك میلیون سال قبل است، انگشتهای پای آنها سه تا بود، سه تا انگشت پا داشتند. سه تا انگشت پا با پنج تا انگشت پا فرق چندانی ندارد، مثلاً شما هم اینطوری هستید، مثلاً فرض كنید میخواهید در یك جمعی وارد بشوید، لباس شما خاص است یا لباس ندارید ولی آن جمع یك لباس خاصی دارد، طبعاً شما لباس آنها را میپوشید كه همشكل آنها باشید و بتوانید با آنها اُنس بگیرید، بدن برای انسان لباس است دیگر. اینها را به یاد داشته باشید هیچ مشكلی نیست كه بگوییم ائمه اطهار همیشه، در تمام ادوار زندگی بشر یا غیر بشر با اینها بودند و هادی كل بودند.
سؤال: لطفاً اگر ممكن است بفرمایید حكمت اینكه خدای تعالی نام معلوماتی را كه در قلب مقدس پیامبر اكرم قرار داده، قرآن گذاشته است چه بوده است؟
جواب: قرآن از قرائت و خواندن و اینها میآید. چیزی كه قابل خواندن است قرآن است، شاید قبل از اینكه به صورت خواندن و خوانده شدن دربیاید، شاید اسم آن هم قرآن نبوده است، مثلاً كوثر بوده است، از این قبیل.
سؤال: آیا سورههای قرآن در زمان پیامبر نامگذاری شده است؟
جواب: ظاهراً این است كه سورههای قرآن به وسیله وحی نامگذاری شده است و حالا در بعضی از روایات فلسفه و علت آن را هم بیان فرمودند، یعنی حكمت آن را بیان فرمودند و بله در زمان ائمه علیهمالسلام و در زمان پیغمبر نامگذاری شده بوده است، مثلاً سوره بقره، واقعاً به همین عنوان سوره بقره بوده است.
سؤال: در زیارت جامعه كبیره جمله « طَابَتْ وَ طَهُرَتْ هِی بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ » (بحارالأنوار/ج99-ص130) به چه معنا است؟
جواب: مثلاً شما دو تا یا ده تا انسان خوب میبینید، همه آنها خوب هستند، میگویید یكی از یكی بهتر، اینطوری « بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ » مثلاً، یعنی همه شما خوب هستید، نه اینكه این خوبتر است، آن بدتر است، این زشتتر است، آن زیباتر است، اینطوری نیست. ماشاءالله همه شما « طَابَتْ وَ طَهُرَتْ هِی بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ » این عبارت در عربی هم هست كه هر یكی از یكی بهتر « بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ » بعضی از بعضی بهتر، یعنی تعیین نمیكند، مثلاً بگوییم حضرت ولی عصر از بقیه بهتر است، این چرا، به معنای اینكه آنها نقص دارند و این كامل است، ولی اگر گفتیم این دوازده امام هر كدام از یكی دیگر بهتر است، یعنی همه آنها بهتر هستند، یعنی همه آنها بهترین هستند و معنای دیگری من درباره آن نمیفهمم. آقایان اگر بهتر از من میفهمند بگویند، هیچ اشكالی ندارد.
سؤال: لطفاً بفرمایید یك سالك إلی الله در معاملات مادّی و كسب مادیات چگونه باید باشد تا محبت به دنیا پیدا نكند و ضرری به روحیات او وارد نشود؟
جواب: اصلاً محبت دنیا با دنیاداری خیلی فرق میكند، تمام این كره زمین برای خدا است، ولی خدای تعالی دلبستگی به دنیا ندارد، اگر در یك لحظه هم مصلحت بداند آن را نابود كند نابود میكند. همین صفت باید در افرادی كه دارای صفات الهی هستند باشد. تمام كره زمین كه هیچ، میلیاردها كُره برای خدا است، اصلاً مِلك خدا است « لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ » (آلعمران/189) خدای تعالی به اینها محبت هم دارد، ولی محبت برای بقای آنها وإلّا اگر بگوییم كه خدا اگر آمد و گفت كُره زمین یا كُره ماه نباشد، بنا شد نباشد، خود او هم مصلحت دانست كه نباشد، مدام غصه بخورد كه چرا این كُره ماه مثلاً از بین رفت، نه! انسان هم باید همینطور باشد. محبت به چیزی و داشتن چیزی با هم فرق دارد، گاهی با هم توأم میشود، برای خدا، كه هم انسان محبت دارد و هم آن چیز را دارد، چه بهتر است، خوب است. گاهی لازمهی بودن با خدا این است كه به این محبت نداشته باشد ولی این را داشته باشد، میگوییم باشد، پس جدا میشود. بنابراین اگر انسانی كه تزكیه نفس كرده است، سالك إلی الله است در معاملات و مادیات یك چیز خوبی خرید بعد بگوید نه، من زیاد آن را دوست دارم، نه، همه آنها دنیایی است و با مُردن تو همه از بین میرود، طبعاً محبت به آنها پیدا نمیكنید.
سؤال: فرق بین تقوا و زُهد و ورع چیست؟
جواب: تقوا به معنای خودنگه داشتن از گناه و معصیت و اینها است، زُهد به معنای كنارهگیری از محبت دنیا است، ورع هم به معنای پاك بودن از آلودگیها است، این فرقها هست.
سؤال: لطفاً بفرمایید تزكیه روح چه فرق با تزكیه عمل دارد؟
جواب: تزكیه روح كتابی است كه آقای رفیعی نوشتند و همان تزكیه نفس است. تزكیه نفس یعنی پاك كردن نفس. پاك كردن نفس از چه چیزی؟ از صفات رذیله، خیلی روشن است. تزكیه عمل یعنی كارهای خود را پاك كن، تمیز كن. بعضیها هستند هم كار خوب میكنند و هم كار بد، مجموع كارهای آنها مخلوط است، بعضی از كارهای آنها خوب است و بعضی از كارهای آنها بد است. اگر بعضی از كارهای شما خوب است و بعضی از كارهای شما بد است این را پاك كنید، تزكیه عمل میشود. لذا بعضی از علما میگویند برو اعمال خود را خوب كن، همان تزكیه نفس است. این اشتباه است، تزكیه نفس با تزكیه عمل فرق میكند. در تزكیه عمل انسان معصیت نكند، واجبات خود را انجام بدهد و كار بد اگر هم میخواهد انجام ندهد. وقتی تزكیه نفس او تمام شد، دیگر نمیخواهد كار بد بكند، یعنی هیچ دروغی نمیخواهد بگوید، نه اینكه نمیگوید، نه، اصلاً دوست ندارد كار بد بكند، آلوده میشود مثل اینكه انسان بگوید یك انگشت مثلاً نجاست بخور، او میگوید چنین كاری را نمیكنم.
سؤال: امروزه وقتی مسئله تزكیه نفس در بین اقشار مختلف جامعه مطرح میشود عدهای میگویند اگر تزكیه نفس اینقدر كه شما میگویید مهم و جزء واجبترین اُمورات هست، پس چرا در صدا و سیما مطرح نمیشود، لذا با توجه به آیات شریفه قرآن و روایات معصومین علیهمالسلام چگونه وجوب تزكیه نفس را برای این گونه افراد ثابت كنیم؟
جواب: تزكیه نفس اگر واقعاً پاك كردن صفات رذیله باشد، اگر این واجب نباشد چه چیزی واجب است؟ یعنی مثلاً واجب نیست شما حسود نباشید، حسادت را از خود رفع كنید؟ واجب نیست كافر نباشید؟ واجب نیست از خواب غفلت برخیزید؟ واجب نیست كه توبه بكنید؟ این مراحل را میدانیم دیگر، كدامیك از آنها واجب نیست؟ همه آنها واجب است، مجموع آن كه یقیناً واجب است و از واجبات اولیه است كه ایشان هم همان مجموع را گفتند. از واجبات اولیهی دین است، با آن شدتی كه خدای تعالی با یازده قسم میفرماید: « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها » (شمس/9) رستگاری واجب نیست؟ كه رستگاری مربوط به تزكیه نفس است دیگر، ما اگر این را واجب نگوییم، پس چه چیزی واجب است؟ حتی نماز میخوانیم برای تزكیه نفس، روزه را میگیریم برای تزكیه نفس. اگر خودِ تزكیه نفس واجب نباشد، فروع آن كه انسان را میخواهد به آنجا برساند، واجب است؟ مثل اینكه فرض كنید بگویند نردبان گذاشتن واجب است، اما رفتن روی پشتبام واجب نیست، چنین حرفی اگر كسی بزند. روزه گرفتن واجب، نماز خواندن واجب، اما به نتیجه رسیدن كه تزكیه نفس باشد واجب نیست، این حرف خیلی حرف بیخودی است. اما صدا و سیما هم دارند، مشغول هستند، الحمدلله اخیراً میبینم گاهی در مورد تزكیه نفس هم صحبت میكنند. این هم تقصیر شما علما است كه خیلی روی آن كار نكردید كه صدا و سیما بفهمد كه این از واجبات اولیه است.
سؤال: با تحقیق إجمالی بر روی فرمایشات حضرتعالی به این نتیجه رسیدیم كه در نظر شما یك سِری اصولی وجود دارد كه به آن بیشتر توجه و تذكر دادهاید، مثل این اصل؛ كه فلسفه با حكمت فرق دارد. خواهشمند است در صورت درست برداشت شدن این موضوع این اصول را به طور واضح خود حضرتعالی بیان كنید.
جواب: خدمت شما عرض شود كه من مكرر گفتم این یك مسئلهای است كه همه فلاسفه و همه حُكما گفتند، منتها ظاهراً عوام قاطی كردند. فلسفه به معنای شناخت حقایق اشیاء است با افكار بشری، شما هر جایی كه كلمه فلسفه هست، بروید مراجعه كنید همین معنا را برای شما میگویند، در كُتب لغت، در كتب فلاسفه هست، با اتكاء به افكار بشری. بشر آن هم از نظر اینها فرقی نمیكند، پیغمبر باشد، سقراط باشد، افلاطون باشد، علامه مجلسی باشد، مثلاً ملاصدرا باشد، فرقی برای آنهایی كه میگویند فلسفه یعنی چه نمیكند، فلسفه این است با افكار بشری. حكمت هم از آیات قرآن استفاده میشود. در لغت شاید كتابهای لغت قاطی كرده باشند، ولی از آیات قرآن استفاده میشود كه حكمت از ناحیه خدا است، حكمت شناخت حقایق اشیاء است، نه متكیاً به افكار بشری، متكیاً به وحی. این خیلی واضح است. آیات قرآن، میبینید كه خدای تعالی در قرآن میفرماید: ما پیغمبری برای شما فرستادیم « وَ یزَكِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ » (العمران/164) « وَ لَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ » (لقمان/12) هیچ كجا نمیگوید « وَ لَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْفَلسَفة » هیچ كلمه فلسفه از اول قرآن تا آخر قرآن دیده نمیشود، به جهتی كه اولاً كلمه فلسفه یك واژه غیر عربی است، در حقیقت یونانی است و در روایات مذمت دارد. ولی به عنوان اینكه به این وسیله حقیقت اشیاء را بتوانید بفهمید، هیچ جا نداریم. مذمت شده است كه « شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ یمِیلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ » (مستدركالوسائل/ج11-ص380) چند تا روایت هست كه روایت آن هم خیلی كم است. بنابراین به لغت كه مراجعه میكنیم فلسفه به معنای شناخت حقایق اشیاء است با افكار بشری، مثلاً هواپیماسازی، چون فلسفه سه بخش دارد؛ یك بخش آن الهیات است كه بیشتر به الهیات چسبیدند، چون خدای تعالی از همه مظلومتر است او را رها نكردند. ولی یك بخش آن طبیعیات است، یك بخش آن فلكیات است. اینكه الآن محاسبه میكنند كه موشك را میفرستند كه فلان وقت به كُره ماه میرسد، جزو فلسفه است، افكار بشری است، خدای تعالی وحی نكرده است، اگر هم وحی كرده است در پنهانی وحی كرده است، بالأخره الآن افكار بشری است، نه فلسفه است، فلسفه خیلی هم مهم است، اهمیت دارد. در آن چیزی كه ما بحث داریم میگوییم، خدا را جز خود خدا نباید كسی دیگری معرفی كند، با افكار بشری، منهای قرآن و روایات نمیشود خدا را معرفی كرد یا عقاید را به وجود آورد، فرق آن همین است و این هم البته اصل آن در كتابها هست، در كتب لغت است، اصل این معنایی كه من برداشت كردم از كتب لغت و از قرآن برداشت كردیم ولی اگر اینطوری تقسیم میشد دعواها هم كم میشد. تو فلسفه بخوانی به خدا دیگر چه كار داری؟ تو كه حكمت داری به فلسفه چه كار داری؟ یك عده از راهی میروند به حقایق اشیاء میرسند، از راه حكمت، دیگر احتیاجی به فلسفه ندارند، خیلی هم معصومانه است، خیلی پاك است، اما افكار بشری فرق میكند، مثلاً فلسفه قدیم، درباره فَلَكیات میگفت تمام كُرّات دارند دور زمین میچرخند، حالا به عكس میگفتند. نمیدانم زمین مثلاً روی آب است. كسی هم جرأت نداشت آن را رد کند، گالیله آمد جاذبه زمین و اینها را كشف كرد، او را بردند محاكمه كردند، میخواستند او را بكُشند، توبه كرد تا او را رها كردند. فلسفه آنوقت آن را میگفت، فلسفه بعد چیز دیگر الآن، كدامیك از شما جرأت دارید بگویید كه زمین یك جا ایستاده است و تمام كُرّات دارند دور آن میچرخند و حال آنكه آن چیزی كه ما داریم میبینیم همین است ولی نه، خود ما هم میگوییم، نه اینطور نیست. خود من یك وقتی دانشگاه مدینه رفتم، یك دانشگاه اسلامی دارند در مدینه، دیدم نه، طلبههای آنجا همه میگویند خورشید دارد دور زمین میچرخد، آیات قرآن و فلان و اینها را میآوردند و ما هم به آنها میخندیدم.
سوال: آیا اصل دیگری غیر از این اصلی كه حالا فلسفه تفاوت دارد با حكمت، آیا اصل دیگری هم هست كه شما بر پایه آن مثلاً این مسائل خود را میفرمایید یا اینكه نه فقط همین یك اصل هست، چون بیشتر از همه روی همین توجه و تأكید شده است؟
جواب: نمیفهمم اصل دیگر یعنی چه؟
مثلاً این به صورت یك اصل درآمده است كه من دقت كردم، شما بیشتر از همه روی همین مطلب میفرمایید؟
جواب: اصل خیلی مهمی است، تنها همین اصل كافی است، چون ما بدانیم كه الآن این حرفی كه داریم میزنیم به خاطر اینكه آقای سقراط گفتند یا افلاطون گفتند، بین آنها هم اختلاف بود، بین سقراط و افلاطون، درباره همین حركت جوهری كه الآن خیلی هم معروف شده است اختلاف است. آنها عالم مُثُل و فلانی عالم ذر و اینها را عالم مُثُل میدانند. خدمت شما عرض شود نه، ما حالا كاری نداریم، آنها بالأخره یك اشتباهاتی دارند، ثابت هم شده است كه اشتباهات دارند ولی حكمت هیچ اشتباهی ندارد. هر چیزی كه مطابق آیات قرآن و روایات باشد، كه معتقد هستیم حكمت است، اینها اشتباه هم نشده است. امروز میگوید مثلاً زمین در حال حركت است، آن روز هم گفته است، 1400 سال قبل هم گفته است، هیچ تغییر هم « لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ » (روم/30) یا « لِسُنَّةِ اللَّهِ » این اصلی است دیگر، چه اصلی بهتر از این؟
استدلال بعضیها به این آیات است كه « أَ فَلا تَعْقِلُونَ » (بقره/44) « أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ » (انعام/50) آیا از اینها میشود استفاده كرد كه ما برویم در صفات خدا تعقل بكنیم، تفكر كنیم؟
جواب: ما نمیگوییم تعقل نکنید، آنها در خودِ عقل هم اشتباه كردند. شما بحار را بردارید نگاه كنید عقل در مقابل جهل است « اَلْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ » ببینید عقل را چه معنا میكنند؟ عقل از عِقال است، یعنی انسان را پابند میزند كه گناه نكند. اینها فكر را عقل میدانند، تفكر را عقل میدانند. امام علیهالسلام میفرماید: « دَلِیلُ الْعَقْلِ التَّفَكُّرُ » (الكافی/ج1-ص16) فکر راهنمای عقل است، عقل حجت است « إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ » « حُجَّةً بَاطِنَةً » كه عقول است، حجت كه نمیشود اشتباه بكند، آن هم این همه اشتباه. اگر تمام آنچه كه فلسفه میگوید، عقل باشد آن كسی كه در 1400 قبل گفته است، آن هم عقل است، این هم که امروزه قبلی را رد میکند، عقل است؟ نمیشود، هر دو تا حجت است؟ ریش پهن و كوسه مگر میشود؟
سؤال: لطفاً بفرمایید متانت چیست و در مورد زن و مرد حدود آن را مشخص كنید؟
جواب: متانت به معنای متین بودن و سنگین بودن است. زن و شوهر البته خیلی لازم نیست، متانت داشته باشند، چون نمیتوانند رعایت كنند، اما حدود متانت، الآن اگر هر كدام از این آقایان بلند شوند اینجا دو تا مَلق بزنند كار متینانهای انجام ندادند. تشخیص متانت، هر كسی روی شخصیت خود، روی مجلس خود، روی برنامه خود، باید متین باشد، ادب باید داشته باشد و حدود آن، افراط و تفریط آن مدنظر است. همین دیگر كسی یك كاری كه مناسب این مجلس نیست انجام بدهد، حالا آن مَلق زدن را مثلا یكی از رفقا- خدا او را رحمت كند- كه از علما هم بود، میگفت: بس كه خوشحال شدم، رفتم حرم امام رضا، بالا سر امام رضا در همان جمعیت با عبا و عمامه دو سه تا مَلق زدم. این روی شوق و عشق خود، متانت خود را از دست داده بود. گاهی یك چیزهایی از این قبیل، افراط آن و تفریط آن، هر دوی آن، میشود فكر كرد كه متانت یعنی چه؟ سبكی یعنی چه؟ در مقابل سبكی است، سبكی كردن یعنی چه؟ و إنشاءالله هیچ كدام از آنها مورد توجه آقایان نخواهد شد. با اینكه سؤال زیاد بود همه آن را جواب دادیم.
« نسئلك و ندعوك بأعظم أسمائك و بمولانا صاحب الزمان یا الله یا الله یا الله یاالله یا الله » پروردگارا به آبروی ولی عصر فرج آن حضرت را برسان. همه ما را از یاران خوب آن حضرت قرار بده. قلب مقدس ایشان را از ما راضی بفرما. خدایا به آبروی خاندان عصمت معرفت آنها، حقایق را از ناحیه آنها به ما عنایت بفرما. محبت آنها را به ما مرحمت بفرما. مرضهای روحی ما را شفاء عنایت بفرما. اموات ما غریق رحمت بفرما.
« و صلی الله علی سیدنا محمد و آله أجمعین »
جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.