شب ۱۶ رمضان ۱۴۲۵ قمری – فضائل اهلبیت (علیهم السلام)

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم‌ اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه و الصلوة و السلام علي رسول اللّه و علي آله آل اللّه لاسيّما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ. (رعد / ۲۰-۲۱)

همانطوري كه در برداشت مختصري كه از اين آيه تلاوت شد و گفته شد ما در عالم ذر و در عالم ارواح بوده‌ايم و اين دنيا، چند روزه دنيا، زندگي ما و حيات ما نيست، چون انسان با اين همه عقل و هوش كه اگر يك مقدار به خودش برسد شايد بتواند جداًّ ماه و تمام افلاك را تسخير كند از نظر مُلكي تا اين حد و از نظر معنوي آن قدر بالا برود كه داراي معلومات بسيار والايي بشود، براي اين چند روزه دنيا خلق نشده. يعني در حقيقت يك مقداري اگر فكر كنيم مي‌بينيم اين دنيا خيلي محدود است. شايد جوانها متوجه اين حقيقت نباشند ولي افرادي كه عمري از آنها گذشته، خودشان احساس مي‌كنند كه مانند چشم به هم زدني گذشته است. تمام مدتي كه انسان در دنيا هست هر چه باشد حتي اگر عمر نوح كرده باشد در عين حال گذشته و مي‌گذرد، و حيف است روحي كه هر لحظه چيزي ياد مي‌گيرد و در شبانه روز دويست و پنجاه هزار تصوير از حواسش به مغزش و به حس مشتركش وارد مي‌شود و دائماً هم اين كار انجام مي‌شود يك دفعه باطل شود. فقط مدتي كه از تولدش مي‌گذرد تا مدت مرگش بيشتر فرصت نداشته باشد. براي چه؟ براي چه اين همه معلومات را ما در مغزمان، در حافظه‌مان ثبت كنيم؟ براي چه خوب باشيم و براي چه بد باشيم؟ براي چه لذّت‌ها را ترك كنيم و براي چه لذّت ببريم، انسان بنشيند يك مقداري فكر كند در اين شبهاي ماه مبارك رمضان، كه حتي شب قدرش در روايت دارد كه بهترين و افضل اعمالش تحصيل علم و دانش است. در اين شبها بنشينيم روي اين مسائل فكر كنيم. يقيناً در اين محدوده ما تنها نبايد باشيم. بيشتر از اينهاست. قرآن با دلايل بسيار زيادي و آياتي بسيار فراوان، اين مطلب را به ما فهمانده و روايات اين موضوع هم بيشتر از شايد دو هزار روايت باشد كه خلاصه مطلب اين است كه دو هزار سال شما نگوييد كه دو هزار سال خدا وقت ما را گرفته و چه به ما تعليم داده؟ خيلي چيزها به ما تعليم دادند. يعني آنقدر زياد است كه اگر تمامِ عمر بهشت و زندگي ابدي بخواهيم از آن مطالبي كه به ما تعليم داده شده استفاده كنيم شايد باز هم بيشتر از آن باشد. لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي (كهف / ۱۰۹) اگر دريا، – مبالغه نيست، خدا هيچ وقت مبالغه در سخنانش نبوده و نخواهد بود، چون مبالغه يك نوع دروغ است و زيادتر از آنچه كه هست اگر بخواهد انسان حساب كند و گفت دروغ مي‌شود. مثلاً اينجا فرض كنيد صد تا آدم هست، اگر من گفتم هزار نفر انسان در اينجا جمع شده، نهصد نفرش را دروغ گفته ام. بنابراين دروغ از خدا دور است، به هيچ عنوان خدا دروغ نمي‌گويد، اين كه فرموده اگر دريا مركب بشود، يعني- جوهر خودكار شما بشود، و تمام درختها قلم بشنوند، يعني شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ (لقمان / ۲۷) و يك درياي ديگر هم و يا هفت درياي ديگر هم به اين درياي شما افزوده بشود در مقابل كلمات خدا باز كم مي آورد. يعني كلمات خدا آن قدر است كه اين درياها كم است برايش. عرض كردم اگر مسلمانيم بايد قبول كنيم، اگر مسلمانيم نبايد بگوييم مبالغه است. حالا در كلمات ما ممكن است مبالغه‌هايي پيدا بشود و شايد هم اشكالي نداشته باشد، ولي در كلام خدا و پيغمبر و ائمه ‌اطهار مبالغه نيست.

بنابراين آنچه كه در كلمات خدا هست، – كلمه هم اين معنا را برايتان عرض كنم كه كلمه همان علمي است كه از خدا صادر شده، يعني به مخلوقش عنايت شده. همان معلوماتي است كه در روز اول بر قلب مقدس پيغمبراكرم نازل گرديده، اين كلمات و اين جمله تشبيه به سخن گفتن ماست، من اگر بخواهم آنچه در دلم است از علم و دانش يا هر چيز ديگر، به شما برسانم با كلمات مي‌رسانم. خدا هم اگر بخواهد و خواسته كه از علمش كه عين ذاتش است مطالبي را براي مخلوقش بيان كند اسمش كلمات‌اللّه است. كلمات خداست. كلمات خدا در روز اول خلقت در وقتي كه پيغمبراكرم را خلق فرمود، روح مقدس آن حضرت را خلق كرد، آن ظرف بسيار وسيع و آن شرحي كه صدر او داشت براي او قرار داد. همه‌ي علوم يعني آن قدر علمي كه اگر تمام درياها و بلكه هفت‌برابر مركب بشود، تمام درختهاي روي زمين قلم بشود نمي‌توانند بنويسند آن را خداي‌تعالي به پيغمبراكرم عنايت كرد، آنها براي بشر مربي شدند، ربّ شدند، بشر را تربيت كردند، اوّل قدمي كه در تربيت بشر برداشتند در عالم ارواح بود. روايات زيادي داريم كه خلق اللّه الارواح قبل الابدان بألفي عام، خدا ارواح را قبل از بدنها خلق كرد به دوهزار سال، دو هزار سال تمام اين مدت ما از خاندان عصمت از آن مخزن كلمةاللّه، از آن مخزن علم‌اللّه كه در زيارت جامعه عرض مي‌كنيم كه ائمه‌اطهار مخزن علم پروردگارند، از آن مخزن، يا در دعاي رجيبه در يكي از دعاهاي ماه رجب مي‌گوييم: يا مرسل الرحمه من معادنها، اي كسي كه رحمتت را از معدنش براي ما ارسال مي‌كني، يا در زيارت جامعه مي‌گوييم: السلام عليكم يا اهل‌بيت النبوة و معدن الرحمه، اهل‌بيت پيغمبر معدن رحمت و علم پروردگارند و رحمت پروردگار و علم پروردگار به وسيله اين خاندان بر ما ارسال شده و مي‌شود و اين هم مسلم است كه هر چيزي را از معدنش بگيريد بهتر است، اگر مثلاً يك جواهري، اين جواهر يك فيروزه از معدن تهيه شده باشد فيروزه اصل است ولي اگر مثلاً يك كارخانه‌اي فيروزه قلابي، فيروزه مصنوعي بسازد اصل نيست.

هر چه از خاندان عصمت و طهارت عليهم الصلوة و السلام ارسال شده از اين معدن رحمت، از اين خُزّان علم پروردگار ارسال بشود به ما اصل است، حقيقت است، همان حقيقتي است كه كميل بن زياد نخعي وقتي كه روي يك اسب با علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام نشسته، دست به كمر علي زده، خودش را محكم به علي بن ابيطالب چسبانده، عرض مي‌كند: ما الحقيقه؟ حقيقت چيست؟ مي‌خواهد به آن مخزن علم برسد، به آن حكمت برسد، به آن حقيقت برسد، مي‌گويد: ما الحقيقه، علي بن ابيطالب در جواب كميل، – كميل مرد بسيار بزرگي است، مرد بسيار باعظمتي است – به او يك جوابي مي‌دهد كه به من و شما هم ممكن است علي بدهد، ما لك والحقيقه؟! تو را چه به حقيقت؟! تو كه حواست پرت زن و بچه است، تو كه حواست پرت همه چيز است جز علم و دانش و غذاي روحت، ما لك والحقيقه؟ عرض مي‌كند: أولست صاحب سرّك؟ من صاحب سرّ توام يا علي، حضرت تصديق مي‌كند، مي‌فرمايد: بلي، چرا همينطور است تو صاحب سرّ مني امّا زمانه اين طور شده كه با اينكه تو صاحب سرّ مني، با آن كه تو عزيز مني، با اينكه تو باصطلاح همه‌ي كاره‌ مني در عين حال ما لك والحقيقه! تا آخر اين حديث كه حضرت بالاخره يك چيزي به او عنايت مي‌كنند و علم و دانش را روز اول يعني در كلاسهاي عالم ارواح كه دو هزار سال طول كشيد همه را به ما گفتند. هر روز كلاس داشتيم، هر ساعت كلاس داشتيم، همه را به ما ياد دادند. نهايت در عالم ذر يك مشت از اين علوم را از دست داديم و فراموش كرديم،

در وقتي كه حضرت آدم را خدا خلق كرد از پشت حضرت آدم در ملكش، در همين عالم ظاهريش، تمام ذريه‌اش را بيرون آورد، در حقيقت بسيار ريز از نظر بدني، ولي روح بسيار بزرگ، فكر نكنيد كه روح و بدن بايد با هم هماهنگ باشند، الان روح علي بن ابيطالب بر ماسوي‌اللّه حكومت مي‌كند و حال اينكه شايد بدن مقدسش همان اندازه باشد كه بدن من و شماست، من و شما در همين مجلس ممكن است رو كنيم طرف قبله و عرض كنيم السلام عليك يا بقيةاللّه، به امام زمانمان سلام عرض كنيم و حال اينكه بدن حضرت همان اندازه‌ي بدن ماست، روح مقدسش آن قدر وسيع است كه هر كجاي عالم، و بلكه هر كجاي عالم هستي اگر سلامي خدمت امام زمانمان عرض كنيم مثل اينست كه در گوش حضرت گفتيم السلام عليك يا بقيةاللّه، والاّ معنا ندارد كه هر جا ما ايستاديم فوراً بگوييم السلام عليك يا وليّ ‌اللّه، اگر مثل ما باشد سلام كردن ديگران بر ما، بايد چكار كنيم؟ بايد همه صف ببندند! يكي يكي بيايند جلو سلام كنند و بروند! شما در حرم علي بن موسي‌الرضا هزاران نفر مي‌بينيد همه حاجت مي‌گويند، همه سلام عرض مي‌كنند، همه حاجتشان را مي‌گيرند، همه با دلي شاد از حرم علي بن موسي الرضا خارج مي‌شوند، اين معنايش چه هست؟ معنايش اين است كه روح مقدس امام هشتم بر ماسوي اللّه احاطه دارد. اگر سفر فضايي برايتان پيش بيايد، شما با يك سفينه‌ي فضانورد رفتيد در كره‌ي ماه، آن‌جا هم مي‌گوييد السلام عليك يا مولاي، بالاتر، پائين، هر كجا باشيد اين يك فطرتي است از همان تعليماتي است كه در عالم ارواح به ما داده‌اند، من الان شايد اين حرفها را بزنم يك چيزي در ذهنتان بيايد والاّ روي فطرت اوليّه‌تان هر كجا هستيد مي‌گوييد: السلام عليك يا مولاي، حاجتتان را هم در دلتان مي‌گوييد و حالا يا صلاحتان نيست حاجتتان را به شما نمي‌دهند و يا مي‌دهند. پس ببينيد اين فطرت، آنچه در دل قرار گرفته، همه‌ي علوم اولين و آخرين در اين دو هزار سال به شما تعليم داده شده، مدرسه‌اي كه دو هزار سال طول كشيده و عالم ذري كه شايد ده هزار سال طول كشيده باشد تمام اينها بوده، ما نگوييم كه آخر چطور ما؟ نه، شيطان الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمْ الْفَقْرَ (بقره / ۲۶۸) شيطان مي‌گويد تو چيزي نيستي. اگر من چيزي نيستم يك كبوتر يكي از بال‌هايش مي‌شكند نمي‌تواند بپرد اما انسان بي‌پر و بال يك هواپيما مي‌سازد چهارصد و پنجاه نفر انسان در آن مي‌نشيند و خود هواپيما چقدر سنگيني دارد و چقدر بار دارد مي‌برد بالا به قدري كه هيچ پرنده‌اي نمي‌تواند به آن‌جا برسد. اين انسان است. انسان خيلي چيز است، ما خودمان را كوچك كرديم.

انسان به جايي مي‌رسد ـ حالا اين كه در عالم مُلك بود كه عرض كردم ـ انسان به جايي مي‌رسد كه با خدا حرف مي‌زند. حضرت موسي دارد با زن و بچه‌اش در بيابان تاريك به طرف وطن برمي‌گردد يك دفعه از آن دور مي‌بيند يك روشنايي پيداست، به زنش مي‌گويد صبر كن، إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ (طه / ۱۰) من از دور يك آتشي مي‌بينم، شايد آن‌جا آبادي باشد والاّ آتش بدون آبادي كه نمي‌تواند باشد، شايد يك مقداري برايت آتش بياورم، أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى، يا شايد يك راهنمايي پيدا كنم تو حامله‌اي، وضع حمل مي‌خواهي بكني در اين بيابان تاريك سرد يك كاري بكنم. خدا دعوتش كرده، انسان به كجا مي‌رسد! خدا، خدا را هم فكر نكنيد يك موجودي است مثل ما، آنهايي كه مي‌گويند خداي‌تعالي يك موجودي هست همتاي ما، آنها مشركند. به هيچ وجه نمي‌شود خدا را وصف كرد، سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (مؤمنون / ۹۱) خدا را به هيچ وجه‌ نمي‌شود وصف كرد، آن خداي باعظمت كه همه چيز در اختيار اوست و پيغمبراكرم يكي از بندگان اوست و علي بن ابيطالب يكي از بندگان اوست آن خدا، آتش روشن مي‌كند كه موسي را به طرف خودش دعوت كند، انسان ببينيد به كجا مي‌رسد، او هم مي‌آيد مي‌بييند كه اين درخت يك پارچه نور است، يك درختي است يكپارچه نور! إِنِّي أَنَا اللَّهُ (قصص / ۳۰) من خدايم، او دعوت كرده، مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى (طه / ۱۷) اي موسي چه هست در دستت؟ مي‌خواهند با هم صحبت كنند والاّ هم خدا مي‌دانست كه چه هست در دست حضرت موسي. حضرت موسي گفت عصايم هست، احتياج به بحث و گفتگو نبود، اما دو دوست وقتي به هم مي‌رسند با يكديگر بايد حرف بزنند، صحبت كنند، حضرت موسي هم از اين زمينه خيلي خوشحال شد و عرض كرد: هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى (طه / ۱۸) اين عصاي من است، من تكيه به آن مي‌دهم ـ ديگر خدا نپرسيد با اين چه كار مي‌كني؟ برگهاي درختها را براي گوسفندانم تكان مي‌دهم و خيلي از اين كارها ديگر، ديگر خودش رويش نشد بيشتر پرحرفي كند! دوتا دوست به هم مي‌رسند آن قدر مي‌نشينند حرفهاي مختلف، يادت هست ما دو تا، در مدرسه اينطور مي‌كرديم، چيزهاي معمولي است؛ ولي خوب مي‌نشينند صحبت مي‌كنند، گرم صحبت، اگر دو تا دوست برسند در مقابل يكديگر بنشينند هيچ حرفي نزنند، تبسمي هم به هم نكنند اينها دوست نيستند، اينجا مي‌رسد، انسان به جايي مي‌رسد كه غلام سياه است ـ حالا اين كه پيغمبر بود ـ غلام سياه آن شخص مي‌گويد ديدم از شهر خارج شد سرش را گذاشت به سجده، روز قبل تمام مردم مدينه آمده بودند براي دعاي باران، باران نيامد، اما اين صورتش را گذاشت روي زمين گفت خدايا گفتي بكن كردم، عرض مي‌كنم كه خدايا باران رحمتت را نازل كن، مي‌گويد هنوز صورتش را برنداشته بود ديدم ابرها از اطراف جمع شدند يك باران حسابي! انسان به اينجا مي‌رسد، اين از كجا به اينجا مي‌رسد؟ چرا حيوانات نمي‌رسند؟ مي‌دانيد از كجا؟ از همان درس‌هايي كه در آن دو هزار سال ياد گرفته، حالا فراموش كرده، يعني بايد هم فراموش كنيم يك پيشامد مختصري اگر براي شما، يك مصيبتي، يك تحولي در وضع مزاجيتان اگر پيدا بشود خيلي مطالب را فراموش مي‌كنيد از عالم ارواح آمده در عالم ذر، از عالم ذر آمده در عالم رحم، كه نهايتش عالم رحم است، همه چيز را از دست داديد. نُه ماه آن‌جا از همه چيز غافل، از همه چيز! طبعاً انسان فراموش مي‌كند، نگوييد چرا ما عالم ذر را يادمان نيست؟ يادتان هست و يادتان نيست، عالم ارواح با آن همه تحصيلات چرا يادمان نيست؟ يادتان هست و يادتان نيست، يادتان هست، همه‌ي آنچه كه آن‌جا ياد گرفتيد اگر رويش كار كنيد يادتان مي‌آيد، الان از شما اگر بپرسند مدرسه رفته ايد؟ مي‌گوييد بله، خوب چهار عمل اصلي را كدام روز ياد گرفتي؟ مي‌گويي يادم نيست، پيش كدام استاد ياد گرفتي؟ يادم نيست، يادم نيست، پس هم يادتان هست و هم يادتان نيست، ظلم بد است، كجا ياد گرفتي؟ يادت هست؟ بلد هستي؟ بله، اما يادم نيست كجا ياد گرفتم، خدايي هست به دليل اينكه هر وقت فشاري رويت مي‌آيد فوراً مي‌گويي يااللّه،

ظاهراً در اين كتاب «پاسخ ما» است نوشته ام كه در يك مجله‌اي ديدم يك كشتي اقيانوس پيمايي دچار كوه يخي شده بود و نزديك بود از بين برود، قبل از آن چند تا مسلمان، چند تا مسيحي، چند تا از اين كساني كه به خدا معتقد نيستند دور هم نشسته بودند، بحث مي‌كردند، اينها جداً رد مي‌كردند خدا را، اين كشتي وقتي دچار خطر شد مي‌گفت نگاه كردم ديدم همه‌ي آنها مسلمان و مسيحي و مادي، همه نشسته اند مي‌گويند يا اللّه تو ما را نجات بده! شخصي آمد خدمت امام صادق، از همين غافلين، گفت خدا را به من نشان بده، حضرت فرمود به اصحابشان كه دست و پاي اين را ببنديد بيندازيد در اين شط آب، دست و پايش را بستند، امر امام هست و انداختند در شط آب، يك چند دفعه رفت زير آب و بيرون آمد و يك چند قورت آب هم خورد و نزديك بود خفه بشود، حضرت فرمود بگيريدش! آوردن او را بيرون، حضرت فرمود خدا را ديدي؟ گفت آن‌جا كه من ديدم شما بي‌تفاوت ايستاده ايد و هيچ اقدامي براي نجات من نمي‌كنيد و من دارم غرق مي‌شوم آن‌جا خدا را ديدم! حضرت فرمود همانجا هم ما فهميديم ـ به تعبير من – كه تو به مقصد رسيدي. إِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوْا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وقتي سوار كشتي مي‌شويد ما كشتي آن طوري سوار نشديم اما در هواپيما براي من اتفاق افتاده، آن چنان دستهايم را طرف صندلي گرفته بودم و آن چنان متوجه خدا شده بودم كه الان هم دلم مي‌خواهد همانطور متوجه خدا باشم، دَعَوْا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ،ولي وقتي كه انسان از آن مهلكه نجات پيدا مي‌كند، إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ، (عنكبوت / ۶۵) باز مشرك مي‌شود. آن تعليمات ـ من در يك بحثي در همين كتابها نوشته ام كه چيزي كه آخر بعضي‌ها مي‌گويند فطرت بر اثر تفكر زنده مي‌شود. من بعكس مي‌گويم تفكر مانع فطرت مي‌شود، آدم در يك كشتي و يا روي هوا آن‌جا كه همه‌ي حواسش جمع است كه نيفتد و يا غرق نشود، آن‌جا جاي فكر كردن نيست، آن‌جاست كه فطرت انسان ظاهر مي‌شود، فطرت همان‌هايي است كه آن دو هزار سال به ما ياد دادند، توحيد به ما ياد دادند، خدا را به ما معرفي كردند، ما هنوز هم يادمان نمي‌آيد، هنوز هم يادمان نيامده، بعضي‌ها مي‌گويند آقا بحث عالم ذر و عالم ارواح را نكنيد مردم نمي‌فهمند، هي گفتند نكنيد مردم نمي‌فهمند، آيات و روايات را نديده گرفتند، بعد يك آقايي پيدا شد حركت جوهري را براي ما درست كرد و هيچ!

از جامدي مُردم نامي شدم و ز نما مردم از حيوان سر زدم !

بار ديگر از ملك پران شوم، آن‌جا كه وهم نايد آن شوم !

يعني خدا مي‌شوم! ما يك راه ديگري داشتيم، خدا در قرآن وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم، از اين صريح‌تر؟ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، (اعراف / ۱۷۲) آيا من ربّ شما نيستم؟ خوب بايد بگوييم نمي‌دانيم، اگر خبري قبل از آن نبوده بايد بگوييم نمي‌دانيم، شما اگر يك نفر به او برخورد كنيد بگويد من معلم تو نيستم، من مربي تو نيستم؟ مي‌گويي نمي‌دانم، اگر خدا را نمي‌شناختيم و ربوبيتّش را احساس نمي‌كرديم چرا گفتيم بله، قَالُوا بَلَى، آخر اينها حسابهاي دو دو تا چهارتاست من تعجب مي‌كنم چطور بعضي‌ها نمي‌فهمند، أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ، من مربي شما، پروردگار شما، من آفريدگار شما، من معلم شما نيستم؟ چه كسي اينجا نگفته بلي؟!

در روز الست بلي گفتي        امروز به بستر لا خفتي

اين را شيخ بهايي مي‌گويد، ما آن‌جا بلي گفتيم، شما را به خدا قسم بلي را كي انسان مي‌گويد؟ روي اين فكر كنيد، تدبر در قرآن معنايش همين است، بلي را كي مي‌گويد؟ آقا من الان برسم در كوچه به يك نفري برخورد بكنم بگويم من معلم تو نيستم؟ من مربي تو نيستم؟ مي‌گويد نه، تو را نمي‌شناسم اصلاً! بايد در اولين روزهاي عالم ذر، در همان روز اول، بايد ما تربيت شده‌ي خدا باشيم، خدا را بشناسيم بدانيم او ما را تربيت كرده تا بگوييم بلي، قَالُوا بَلَى، شَهِدْنَا، همه‌مان اصلاً شاهد بوديم، همه چيز تو به ما ياد دادي. ولي خوب طبعاً اين تحولي كه در زندگي ما بوجود آمد از عالم ارواح آمديم وابستگي به يك بدن ماكتي كوچك و اين بدني هم كه الان داريم خيلي كوچك است در مقابل عوالم وجود، باز نگوييد ما بزرگ شديم، نه! چقدر تو قد و قواره‌ات است؟! چقدر ارزش داريد؟ چقدر قوّت داريد؟ به اندازه آصف بن برخيا قدرت داريد؟ آصف بن برخيا به يك چشم بهم زدن صريح قرآن است- تخت بلقيس را از شش ماه راه حالا فرض مي‌كنيم شش ماه راه پياده، با ماشين نه، حالا آن هم زياد است، شش ماه راه در مقابل سليمان حاضر كرد. تو آن قدر قدرت داري؟ نه! چطور او داشت؟ او علم كتاب را يك قدري، يك چند كلمه‌اش را، يك چند حرفش را يادش آمد، يا ياد گرفت، دو مرتبه يادش آمد چون ياد گرفتن با ياد آمدن فرق مي‌كند، همه‌ي آنچه كه هست ما يادمان مي‌آيد نه اينكه ياد مي‌گيرد، چون كسي نيست يادمان بدهد. آصف بن برخيا يادش آمد، يادش آمده بود و استفاده كرد، علي بن ابيطالب عليه الصلوةو السلام ، قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ (رعد / ۴۳) هر دو علم كتاب است، او عِلْمٌ مِنْ الْكِتَابِ (نمل / ۴۰) اين عِلْمُ الْكِتَابِ است، از امام صادق مي‌پرسند آن كه علم كتاب را داشت با آن كه علم بعضي از كتاب را داشت چقدر فرقشان است؟ حضرت فرمود يك مگسي بالش را بزند در دريا چقدر آب بر مي‌دارد؟ آصف بن برخيا همان قدر از علم علي بن ابيطالب داشت. عالم ارواح را طي كرديم، عالم ذر را طي كرديم، يك تحولي پيش آمده، چشم و گوش و فكر همه زندگي‌مان را در قالب كوچكي كردند آوردند، چرا؟ چرا ما را آوردند اينجا؟ خيلي از جوانها مي‌پرسند خدا چرا ما را خلق كرد؟ آوردند تو را در دنيا براي امتحان. يك جلسه كوتاه امتحان. امتحان! امتحانش هم خيلي آسان است ما خودمان سختش مي‌كنيم اگر يك شاگردي آمد در كلاس جلسه امتحان، ورقه‌ي امتحانش را گم كرد، اصلاً نفهميد براي چه آمده اينجا، خوب به او سخت مي‌گذرد. سخت مي‌گذرد، اما اگر دانست براي چه آمده، از اول كه مي‌آيد صندلي‌اش مشخص، حدّش مشخص، ورقه‌ي امتحاني‌اش در دستش، قلم هم آورده، ما قلم نبرديم، قلمش را هم آورده، و همه چيزش مهيّا است. فوراً مي‌نشيند، مي‌نويسد تحويل مي‌دهد، بقيّه‌اش حالا مي‌خواهد استراحت كند يا باشد بالاخره آن قدر فرصت نيست كه شما خيلي كار بكنيد، كارهاي مختلف ديگري بكنيد، حالا اين آيه‌اي كه اينجا بود من از اين آيه اين حرفها را الهام گرفتم، اينكه مي‌بينيد در برداشتها من اينها را نمي‌نويسم به خاطر اينكه خودش يك تفسيري مي‌شود برداشت ديگر نيست، بايد خيلي با اشاره برخورد بكنم، و بخصوص مي‌خواهيم سالك الي اللّه را متوجه به اين مسائل بكنيم،

عالم قبل از اين عالم را بايد معتقد باشيم، مي‌فرمايد: الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ، عهد خدا كجا بود؟ شما افرادِ مختلفي در مجلس هستيد، مُسِن هم داريم، آقا تا حالا خدا با شما يك جا نشسته عهدي با شما ببندد، قراردادي ببندد؟ اگر همين دنيا باشد، نه! من دارم مي‌گويم، شايد من از همه‌تان مسن‌تر باشم من كه آشنایی با اين قراردادها ندارم، هيچ وقت خدا نيامد يك شبي، يك نصف شبي با ما بنشيند بگويد قراردادمان اين است، اين قرارداد كجاست كه نبايد نقضش كنيم؟ به خدا قسم اينهايي كه مي‌گويند عالم ميثاق و عالم ذر نبوده خيلي بايد به آنها خنديد، چون بزرگاني هستند خيلي نمي‌توانيم توهين كنيم، الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ، در جاي ديگر مي‌گوييم: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ  (يس / ۶۰) جواب خدا اين است كه اين استفهام انكاري است من با شما عهد نكردم؟ مي‌گوييم: نه! كجا عهد كردي؟ اما عهدش در دل ما هست، هيچ كس هم تا حالا نگفته خدايا نه عهدي با ما نكردي، با اينكه مي‌بينيم نكرده. در اين دنيا نكرده، اگر ما نطفه بوديم بعد علقه و بعد در دنيا آمديم و بعد هم همينيم كه هستيم حالا رشد كرديم بزرگ شديم، كجا خدا با ما عهد كرده؟ وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ، خدا به ما امر كرده كه با او وصل باشيم، با يك چيزهايي وصل باشيد، اگر قرآن را مي‌گوييد كه ما اكثرمان بي‌سواديم و قرآن را هم نمي‌توانيم بخوانيم يا اگر مي‌توانيم بخوانيم حالا تازه مردم همه باسواد شده اند آن هم همه نه، يك وقتهايي بود كه اصلاً كسي سواد نداشت، يك عده خاصي بودند. پولدارها مثلاً، شاهزاده‌ها مي‌رفتند يك چيزهايي درس مي‌خواندند آن هم در ايران نمي‌خواندند مي‌رفتند خارج، وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ، اينها در كجا بوده؟ عالم ارواح، ان‌شاءالله اين شبها روي اين مسأله فكر كنيد، هر چه كه در قلبتان از علم و دانش هست و هر چه كه يادتان مي‌آيد و اگر اهل مطالعه باشيد هر چه مي‌فهميد ، سابقه ذهني داريد والاّ بدون سابقه ذهني و بدون تعليمات اوليه محال است چيزي بدستتان بيايد، شما وارد يك سالن مي‌شويد خيلي وقت است اينجا را نديده ايد، وقتي كه وارد اينجا شديد مي‌گوييد حالا اين يادم آمدم، اين يادم آمد. ما در تمام مسائل علمي غير از اين قراردادهاي علمي و اينها كه علم نيست قراردادهايي هست مثل رياضي و اكثر اين طور چيزها. نه آن علوم واقعي، اكثرش وقتي انسان مطالعه مي‌كند مي‌بيند بله! مي‌نشينند برايتان استدلال مي‌كنند، خدا را ثابت مي‌كنند، اينجا و وجود خدا و وحدانيت خدا را ياد نمي‌گيريد اينجا يادتان مي‌آيد، مي‌گوييد بله، همينطور است، چه همينطور است؟ اگر دفعه اولتان باشد همينطوري يعني چه؟ شما الان وارد اينجا كرده باشند دفعه اولتان باشد همينطوري يعني چه؟ معنا ندارد، اين وقتي همينطور است، راست است، بله كه يك دفعه ديگر قبلاً اينجا آمده باشيد، فراموش كرده باشيد حالا بگوييد بله، به شما مي‌گويند آقا ظلم بد است، بله، چطور بله؟ به شما مي‌گويند مثلاً فرض كنيد كه انسان بايد اخلاق خوبي داشته باشد، بله؛ دروغ نگويد، بله؛ راست بگويد، بله؛ بله چه هست؟ راست و دروغ چه فرقي با هم مي‌كند براي آن كسي كه اوّل كارش است؟ اينها را رويش مطالعه كنيد برايتان خيلي اهميت دارد، اولين سوالي كه در شب اول قبر و روز قيامت و در موقع ورود به بهشت از انسان مي‌پرسند من ربك؟ مي‌خواهند ببينند يادت مي‌آيد يا نه؟ يادت هست يا نيست؟ آن كه مربي تو است كه هست؟ كه تو را تربيتت كرده؟ اگر آدم بدي باشد، مي‌گويي: الشيطان ربّي! شيطان مربي من بوده، اگر مربّيت خدا باشد مي‌گويي اللّه ربي، بر روي در بهشت مي‌خواهي وارد بشوي حالا بهشت را يك كاروانسرايي فرض نكنيد دري داشته باشد، هفت در ! نه! «در» منظور راه ورودي است. روي در اين بهشت نوشته شده لا اله الاّ اللّه، وحدانيت پروردگار، محمّداً رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله وسلم،و هيچ وقت علي از پيغمبر جدا نيست، علياً ولي‌اللّه، ان‌شاءالله اين در را وارد مي‌شويد، همه جا اسم خدا، پيغمبر، ائمه اطهار، هست نه به اين صورتي كه در دنيا هست،

من همين امشب فكر مي‌كردم ديدم همه اش ما بايد وقتي به طرف دين مي‌رويم گريه كنيم، وقتي مي‌خواهيد با خدا حرف بزنيد چرا اين قدر گريه مي‌كنيد؟ عادي صحبت كنيد، خداي خودمان است و مهربان و خيلي هم رحمان و رحيم، گريه مي‌كند حواسش هم پرت است مي‌گويد حال خوبي داشتم!  اگر گريه حال خوبي است يك قدري پياز خورد كن بيشتر گريه كن! حال خوب آن است كه انسان خدا را در مقابل خودش ببيند، كور باد چشمي كه تو را نبيند، واقعاً اينطور است، ما مي‌گوييم خدا چكار دارد مي‌كند؟ يك لحظه مي‌دانيد خدا از ما جدا بشود يعني خدا اراده‌اش را از ما بردارد اگر نازي كند درهم فرو ريزد قالبها، اصلاً هيچ نيستيم، هيچ چيز! الان نفس كه مي‌كشيم خدا كمكمان مي‌كند، قدرتي كه اظهار مي‌كنيم خدا، همه جا خدا، خداي‌تعالي هم چون ابي اللّه أن يجري الامور الاّ باسبابها، اسباب خلقت و همه چيز امام زمان ماست، امام زمان پس كجاست؟ در آغوش تو، با ماست، او دست خداست، او عين خداست، چشم خداست، او لسان اللّه است، او جنب‌اللّه است، او نفس‌اللّه است، تمام شد. خداي‌تعالي همه جا هست، امام زمان ما هم علمش بر همه چيز احاطه دارد و ان‌شاءالله به زودي بدن مقدسش را هم ببينيم، در شبهاي قدر در محضرش، – اين شبهاي قدر هم درست نيست، يك شب بيشتر شب قدر نيست ـ شبهاي احياء‌ و شب قدر در محضرش باشيم و حوائج‌مان را ان‌شاءالله از آن حضرت بگيريم يا بدهند؟ مي‌دهند، خودشان مي‌دهند. خدايا به آبروي خاندان عصمت و طهارت به ما توفيق فهم و درك قرآن كريم را مرحمت بفرما، همه‌ي ما را از آنهايي كه تو دوست داري قرار بده، همه‌ي ما را از صالحين و صديقين قرارمان بده، همه‌ي ما را از شهداء در محضر امام زمانمان قرار بده.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب‌الزمان يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه يا اللّه، اللّهم صل علي محمد و آل محمد وعجل فرجهم، 

پروردگارا فرج امام زمان ما را برسان،

ما را از بهترين يارانش قرار بده،

قلب مقدسش را از ما راضي بفرما،

خدايا به آبروي ولي‌عصر، به آبروي امام زمانمان قسَمت مي‌دهيم قلب مقدسش را از ما راضي بفرما،

از علوم اهل‌بيت نصيبمان بفرما،

خدايا تبري كامل از علوم غيراهل‌بيت به ما مرحمت بفرما،

پروردگارا به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن مرض‌هاي روحي‌مان شفا مرحمت بفرما،

شرح صدر به همه‌مان مرحمت بفرما،

مريض‌هاي اسلام، مريض منظور، مريضه منظوره الساعه لباس عافيت بپوشان،

امواتمان غريق رحمت بفرما،

عاقبت امرمان ختم بخير بفرما، 

و عجل في فرج مولانا. 

لینک دانلود : 

کلیک راست و ذخیره

 

جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *