۱۵ محرم ۱۴۲۶ قمری – ۷ اسفند ۱۳۸۳ شمسی – شرح صدر

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه والصلوة و السلام علي رسول‌اللّه و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقيةاللّه روحي و الارواح لتراب مقدمه الفداء و العنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم

قَالُوالَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَي مَا جَاءَ‌نَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الَّذِي فَطَرَنَافَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍإِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا   –  إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَالِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِوَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقَي (طه / 72و73)

در مسائلي كه هفته‌هاي قبل بحث بود موضوع شرح صدر كه عرض مي‌‌كردم در حاشيه‌ي مراحل تزكيه نفس بود، چند موضوع خودبخود بايد بحث بشود و يك سالك الي اللّه اين‌ها را با توجّه بايد در خود بوجود بياورد. يكي از آن‌ها تقوا بود كه بحث مفصلي درباره‌اش شد و دوّم شرح صدر است. شرح صدر را هفته‌ي گذشته يك مقدار توضيح دادم كه ان‌شاءاللّه يكي دو هفته‌ي ديگر شايد درباره‌ي اين موضوع بايد صحبت كنيم. شرح صدر ترجمه‌ي فارسيش يعني دلي بزرگ، سينه‌ي گشاده‌، البتّه منظور جنبه‌هاي ظاهري بدني انسان نيست، همه كس اين معنا را مي‌‌فهمد. منظور از شرح صدر روح انسان است كه بايد يك حالت وسعتي داشته باشد. اميرمؤمنان علي عليه الصلاةوالسلام دلهاي انسانها را به ظرف تشبيه مي‌‌فرمايد. هذه القلوب اوعية و خيرها اوعاها،اين دلها ظرف است و بهترينش آن ظرفي است كه ظرفيّتش بيشتر باشد. به طور كلّي دل انسان آن چه كه احساس هم مي‌‌كنيم اين است كه بعضي از افراد ظرفيّت دلشان و روحشان آن قدر نيست كه بتوانند هر چيزي را در آن جاي دهند. حالا مي‌‌خواهد علم باشد، حقايق باشد، يا برخورد با مردم باشد يا مشكلات ديگري كه در دنيا طبعاً تصوّر مي‌‌شود باشد. كم‌ظرفيتي نشان مي‌‌دهند. به مجرد اين‌كه يك مطلبي بر خلاف ميلشان گفته مي‌‌شود عكس‌العمل نشان مي‌‌دهند. به مجرد اين‌كه يك جسارتي حتّي به آن‌ها مي‌‌شود مي‌‌بينيد كه از كوره باصطلاح در مي‌‌روند. زود عصباني مي‌‌شوند، تحمّلشان كم است. اين‌ها همه‌اش برخلاف شرح صدر است. يك فردِ مؤمن، مخصوصاً مؤمني كه اقتدا به پيغمبراكرم كرده كه ولَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ(احزاب / 21) بايد رسول‌اكرم را ما براي خودمان الگو قرار بدهيم و اقتداي نيكويي به آن حضرت بكنيم بايد حتماً شرح صدر داشته باشد. كه يكي از نعمت‌هاي بزرگ پروردگار به رسول اكرم صلي اللّه عليه و آله وسلم همين بود كه خداي‌تعالي به او مي‌‌فرمايد: ألَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (شرح / 1) حضرت موسي هم در همين آياتي كه هفته‌ي قبل و اين هفته خوانديد مي‌‌بينيد كه از خداي‌تعالي تقاضا مي‌‌كند كه رَبِّاِشْرَحْ لِي صَدْرِي (طه / 25) خدايا صدر من را شرح بده، باز كن. كه در مقابل همه‌ي مشكلات خودم را بتوانم كنترل كنم و بيشتر از كنترل كردن حتي به روي خودم هم نياورم. شرح صدر اين است كه انسان در نهايت درجه فشار هم كه قرار مي‌‌گيرد حتّي ناراحتي خودش را به روي خودش نياورد. من در شرح صدر رسول اكرم شايد در اين مجلس بوده، در هفته‌هاي گذشته، يا در يك مجالس ديگري كه داشتيم گفتم كه رسول‌اكرم طبق آن‌چه كه در همين دعاي ندبه‌اي كه امروز خوانده‌ايد داراي علوم اولين و آخرين است. و اودعته علم ما كان و ما يكون الي انقضاء خلقكخدايا تو علم آن‌چه بوده و علم آن‌چه كه خواهد بود تا انقضاي خلق در قلب پيغمبراكرم قرار دادي و آيات و رواياتي كه مؤيد اين معناست زياد است. بنابراين رسول اكرم هم اصحابش را مي‌‌شناخت كه در آينده چه خواهند كرد هم بعضي از زوجاتش را مي‌‌شناخت كه اين‌ها چه خواهند كرد امّا به روي خودش نمي‌آورد. با آن‌ها همان معامله را مي‌‌كرد كه با افراد باتقواي پرمعنويّت مي‌‌كرد. هر چه انسان خودش را در مقابل مشكلاتِ دنيا بيشتر از دست بدهد شرح صدرش كمتر است. كساني كه مي‌‌خواهند در رأس اموري قرار بگيرند حالا رأس امري كه مي‌‌خواهند قرار بگيرند كوچك باشد يا بزرگ. يا در رأس يك خانه باشد و يا در رأس يك مملكت باشد. در رأس يك جمع باشد، كساني كه مي‌‌خواهند قرار بگيرند يكي از شرايطش حتماً و حتماً شرح صدر است. والاّ زندگي بر انسان خيلي تلخ مي‌‌گذرد. انسان نمي‌تواند تزكيه نفس بكند. بزرگترين مانع تزكيه نفس همين تنگ‌نظريها و همين زود از كوره در رفتنها و همين نداشتن شرح صدر و به اصطلاح نداشتن تحمّل است. انسان از خواب غفلت بيدار شده، مرحله‌ي يقظه را گذرانده، بعد هم توبه كرده توبه‌ي نصوح، يك مرتبه يك ناراحتي از ناحيه يك فردي به انسان مي‌‌رسد طبعاً عقده مي‌‌كند، دلش جا ندارد كه اين را در خود پنهان كند. سرريز مي‌‌كند. در بين مردم كه مي‌‌نشيند غيبت مي‌‌كند، اظهار ناراحتي مي‌‌كند، البته غيبت در صورتي حرام است كه در مقابل قاضي يا افرادي كه بتوانند كاري براي او بكنند نباشد. چون خداي‌تعالي در قرآن مي‌‌فرمايد كه لَا يُحِبُّ اللَّهُاَلْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِإِلَّا مَنْ ظُلِمَ (نساء / 148) كسي كه به او ظلم شده مي‌‌تواند بدي‌هاي مردم را مخصوصاً ظالمين را براي قاضي، براي ديگران كه آن‌ها را مُصلح مي‌‌داند بگويد. امّا گاهي هم نه در اثر نداشتن شرح صدر است، حالا در مقابل قاضي باشد يا در مقابل غير قاضي، در مقابل دوستان باشد مي‌‌بيند نمي‌تواند طاقت بياورد مي‌‌گويند چرا ناراحتي؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد يك حرفي از كسي شنيدم، نمي‌توانم خودم را كنترل كنم. اين معناي تنگ‌نظري است، اين معناي عدم شرح صدر است، من نمي‌توانم خودم را حفظ كنم، رنگش پريده بدنش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لرزد و تا اظهار نكند عقده‌اش را خالي نكند يا به قول بعضي از زنها كه درددل نكنند و براي يكي ننشينند حرفهايشان را نزنند دلشان آرام نمي‌گيرد. اينطوريند. گاهي هم انسان دلش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوزد به حال اين افراد، خوب بنشينيد درددل كنيد. امّا اين را بداند هم آن كسي كه درددل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، هم آن كسي كه درددل مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنود اين شخص شرح صدر ندارد، اين شخص نمي‌تواند خودش را كنترل كند، اين شخص يك انساني است كه اگر هم بگويد من اهل تزكيه نفس هستم به هيچ وجه موفق تا اين صفت را دارد نمي‌شود. شرح صدر را در پيغمبراكرم ببينيد چه خبر است، با اولي، دومي، با معاويه، با همه‌ي مخالفيني كه آن‌قدر مخالفند كه در آن لحظه‌ي آخر عمر پيغمبر در آن ساعتي كه پيغمبراكرم ديگر در حال احتضار است. خدا فرموده:إِنَّكَ مَيِّتٌوَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ(زمر / 30) و دارد آخرين لحظات عمرش را مي‌‌‌‌گذراند. هر انساني به يك چنين شخصي ترحم مي‌‌‌‌كند، آن هم مخصوصاً پيغمبراكرم، مخصوصاً كسي كه بيست و سه سال براي اين مردم، براي هدايت اين مردم زحمت كشيده، از اين‌ها تقاضاي خيلي جزئي كرد. من نمي‌توانم خودم از جا برخيزم و قلم و كاغذ بياورم و اين مطلبي كه مي‌‌خواهم بگويم بنويسم، ايتوني بدوات و بياض، براي من يك كاغذ و قلم بياوريد و اكتب لكم كتاباً لم تضلوا بعدي ابدا، من يك چيزي برايتان بنويسم كه بعد از من به هيچ وجه گمراه نشويد، افرادي كه آن‌جا بودند شرح صدرشان ايجاب مي‌‌كرد كه فوراً بلند شوند، اين اقل چيزي كه هست يك كاغذ و قلم بياورند، ايشان هر چه مي‌‌خواهد بنويسد. نستجيرباللّه بر فرض ان الرجل ليهجر هذيان مي‌‌گويد. همان هذياناتش را بنويسد. مسأله‌اي نيست. مي‌‌توانستند بعد هم بگويند ان الرجل ليهجر هذيان نوشته، اين‌ها اين كار را نكردند، شرح صدر نشان ندادند، نداشتند بلكه يك مسائل ديگري بود كه من نمي‌خواهم مطرح كنم امّا در كتاب صحيح بخاري در باب قول ميّت محتضر در حال احتضار، يكي فصلي نوشته آن‌جا اسم برده، قال عمر ان الرجل ليهجر قد غلب عليه الوجع درد به او فشار آورده، هذيان مي‌‌گويد. حسبنا كتاب اللّه، ما را كتاب خدا كافي است. ما به نوشته‌ي او هيچ احتياجي نداريم، اين‌جا طبعاً همه وضعشان روشن شد. كي سالك الي اللّه است. كي سالك رياست و جاه‌طلبي است. چه شخصي سالك الي الشيطان است و چه كسي به سوي خدا مردم را دارد مي‌‌برد. پيغمبراكرم مردم را به طرف خدا مي‌‌برد، شرح صدرش اين است. آن قدر قوي است كه خودش، همه‌ي مردم رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ (انبياء / 107) است. رحمت براي همه است، همه را مي‌‌خواهد با همه‌ي بديهايي كه داشتند همانطوري كه حضرت موسي خداي‌تعالي به او وقتي كه شرح صدر داد گفت: اِذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَإِنَّهُ طَغَي (نازعات / 17) بعد مي‌‌فرمايد به هارون و موسي فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَيِّناًلَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُأَوْ يَخْشَي (طه / 44) تو تنها خودت به بهشت رفتنت زياد مهم نيست، تو به بهشت خواهي رفت. امّا آن كسي در نزد خدا ارزش دارد كه ديگران را هم به بهشت ببرد. حتّي از فرعون هم نخواسته باشد صرفنظر كند، لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُأَوْ يَخْشَي، خداي مهربان را ببينيد، پيغمبراكرم فرمود از اطراف من پراكنده بشويد، چون دعوا و نزاع عجيبي در گرفت. اين وسط پيغمبر در بستر خوابيده آن طرف يك عدّه افرادي كه اعتراض دارند به نوشتن نامه‌اي از ناحيه‌ي پيغمبر، اين طرف هم يك عده طرفدار، دعوا طوري شد – و مي‌‌خواستند هم دعوا به وجود بياورند طوري شد كه پيغمبراكرم فرمود كنار بستر من نزاع درست نيست و همه را بيرون كرد، ببينيد اين يك شرح صدر، ألَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ، بعد هم دارد تا آخرين لحظات عمر پيغمبر مي‌‌فرمود ربّ امتي، خدايا امّت من را از اين بدبختي‌هايي كه ممكن است نصيبشان بشود كه تا به امروز بعد از هزار و چهارصد سال شده اين‌ها را نجات بده. از آن طرف افراد كم‌ظرفيّت، افرادي كه نمي‌توانند يك نامه را تحمل كنند آن برنامه را انجام دادند در همين آياتي كه امروز و هفته‌ي گذشته ظاهراً تلاوت فرموديد در همين آيات مي‌‌بينيم كه يك عده به عنوان سحره كه انتخاب‌شدگان فرعون بودند، فرعون يك عده‌اي را فرستاد در اطراف و تحقيق كرد كه هر كس سحر و جادو بلد است جمع كنند. ما يك ساحري پيدا كرديم خيلي قوي است. بايد شماها بر او تفوق پيدا كنيد، سحره را جمع كردند خيلي بودند. زماني بود كه سحر و جادو شايع بود، يعني هر زماني آخر يك چيزي شايع است. در زمان حضرت عيسي علم طب خيلي شيوع پيدا كرده بود همه مي‌‌رفتند براي دانشكده باصطلاح ما دانشكده پزشكي، زمان ما هم همينطور است بهترين رشته‌ها پزشكي است و در زمان پيغمبراكرم مردم دنبال ادبيّات بودند و اشعار ادبي مي‌گفتند غير از مكّه و جزيرةالعرب، در ساير نقاط دنيا، چون در مكّه علي عليه الصلاة والسلام در نهج‌البلاغه و موارد متعددي مي‌‌فرمايد پيغمبر وقتي مبعوث شد و لم يكن احد من العرب يقرء كتاباآن‌ها هيچي بلد نبودند. زمان جاهليت مطلق، اما از اطراف اشعاري مي‌‌آوردند به خانه‌ي كعبه نصب مي‌‌كردند براي اين مردمِ جاهل هم جالب بود و اين‌ها از آنها پذيرايي مي‌‌كردند به خاطر اشعارشان، از طرف شامات و از طرف ايران و از طرف روم و اين‌ها اشعاري مي‌‌آوردند به خانه كعبه نصب مي‌‌كردند، خوب شعر هم خيلي جالب عشقي، پرمحتوا از نظر جنبه‌هاي شهواني و جنسي مردم پذيرايي مي‌‌كردند. مردم مكّه هم گوسفنددار بودند، شتردار بودند از اين‌ها پذيرايي مي‌‌كردند، آن‌ها هم به خاطر همين پذيرايي اين اشعار را مي‌‌آوردند. در آن وقت اين طوري بود. سحره را جمع كرد فرعون، از همه جا. همه آمدند. حضرت موسي به آن‌ها گفت شما اوّل شروع مي‌‌كنيد يا من شروع كنم؟ آن‌ها شروع كردند آيات قرآن بيانگر اين مسائل بوده كه خوانديد، من نمي‌خواهم حالا آن مسائل را برايتان شرح بدهم. من برداشتي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم در اين جلسه داشته باشد به شما عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنم. اين‌ها ريسمان‌هايي داشتند كه ريختند تصرّفي در چشم مردم كردند، يك اعمالي هم روي ريسمانها انجام داده بودند كه مردم فكر كردند اين‌ها همه مارند. مارهايي هستند به هم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پيچند و حركت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند. حضرت موسي فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً (طه / 67) يك ترسي در دلش پيدا شد، آن هم همانها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ديد كه مردم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ديدند، خداي‌تعالي فرمود در حقيقت اينجا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اين استنباط را كرد آن شرح صدر پيغمبر را نداشت -. خداي‌تعالي فرمود: لَا تَخَفْإِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَي (طه / 68) تو بر همه‌ي اين‌ها تفوق پيدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني. أَلْقِ عَصَاكَ (اعراف / 118) عصايت بينداز، عصا را انداخت. يك مرتبه يك اژدهايي شد، يك مار بزرگي شد كه همه‌ي اين‌ها را بلعيد. سحره مي‌‌‌دانيد چرا اعتقاد به حضرت موسي پيدا كردند؟ چون در سحر اگر سحر باطل بشود آن چيزي كه محسور شده به حال اولش بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد. يعني ريسمانها، ريسمانند باز. شما در چشم‌بندي‌ها هم اگر دقّت كرده باشيد همين چشم‌بندي‌هايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اين يك جنبه‌ي اختفايي از شما دارد، آن را بردارند هماني است كه ظاهراً هست. من يك وقتي در هند كنار يك رودي ايستاده بودم منتظر دوستم بودم. يك نفر از اين مرتاض‌ها آمد به من گفت من بعضي از كارها بلدم. يك چند تا كارهاي عجيبي هم كرد. من هم تنها بودم، بعد هم چند نفري جمع شدند. يكي اين‌كه از توي كلاهش يك كبوتري پرواز كرد و رفت. به من گفت پشت دستت را اينجور بهم بمال، من ماليدم، بو كردم يك عطر خيلي جالبي. يك چيزهايي اين جوري نشان داد. به او گفتم كه اين كارهايت را تو به من ياد بدهي هر دانه چند مي‌‌‌‌‌‌گيري؟ گفت ده روپيه. من ديدم زياد است گفتم يك روپيه، حاضر شد. ولي ما باز هم حاضر نشديم خيلي خساست و كنسكي بر ما در آنجا غلبه كرده بود. بعد به او گفتم كه تو چطور پشت دست من را معطر كردي؟ واقعاً عطر عجيبي بود نمي‌شد خودبخود، دست اين بو را ندارد. گفت تو در آن وقتي كه داشتي فلان جا نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردي، من با سرعتي كه تو متوجه نشوي آمدم پشت دستت عطر زدم. خيلي عجيب است. او آن طرف ايستاده بود، ببينيد حالا كه ظاهر شد و اگر آن سرعت در عمل را او نداشت هيچ وقت من نمي‌گفتم اين يك چشم‌بندي است، يك سحر است. سحر با معجزه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم فرقش را برايتان بگويم. سحر اين است كه وقتي آن جنبه‌ي ساحريّتش برداشته مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ديگر عادي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. ريسمانها بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردند به حال عادي. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ريسمان، آن مارها بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند ريسمان. هيچي هم كم نمي‌شود از آن‌ها، مثلاً ريسمانها را شما كشيديد ده كيلو ريسمان است، بعد هم كه از مار برگشتند به صورت ريسمان، باز هم بكشيد همان ده كيلو است. امّا معجزه، كه آن‌ها فهميدند اين معجزه است. يك عصا آمده تمام اين مارها را بلعيده باز هم برگشته همان عصاي قبلي، وزنش هم حتي زياد نشده. اين چطور شد؟ اين كارِ بشر نيست، اين كارِ يك انسان نيست، معدوم شدن يك چيزي به طور كلّي اين كار انسان نيست. اين كار خداست و يك مرتبه از خواب غفلت بيدار شدند. اين را بدانيد آقايان در دوران عمر هر كسي يك لحظه هم كه شده انسان را خداي‌تعالي از خواب و از غفلت بيرون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد. اگر دو مرتبه خوابتان برد، خوابتان برد، شما در خوابهاي ظاهري هم ديديد كه گاهي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود نصف شب بلند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد و آب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوريد و باز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابيديد يادتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود كه آب خورديد. مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد فقط اين بطري آب كه كنارتان بوده خالي است، كسي ديگر هم توي اتاق نيامده. آن چنان بعد از يقظه و بيداري كه خدا انسان را بيدار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند بعضي‌ها آنقدر خواب‌آلودند كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوابند يادشان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود كه خدا بيدارشان كرده، اگر اين بيداري را كسي باشد كه مواظب باشد نگذارد بخوابيد دو مرتبه، از  آن استفاده مي‌‌‌‌‌‌كنيد. امّا اگر نه، تنها بوديد، خودتان توي اتاق بوديد. يك شخصي مي‌‌‌‌گفت من هر شب كه مي‌‌‌‌خوابم براي نماز شبم يا نماز صبحم ساعت را كوك مي‌‌كنم مي‌‌گذارم بالاي سرم. صبح كه بلند مي‌‌شوم مي‌‌بينم ساعت توي باغچه افتاده، بعد مواظبت كردم ديدم خودم از صداي ساعت ناراحتم پرتش مي‌‌كنم توي بيرون، باغچه‌ي منزل، و يادش نمي‌ماند. وقتي كه از خواب غفلت يك وقتي بيدار شديد و فهميديد كه اين دنيا ارزشي ندارد و هر چه هست آخرت است و بالأخره شما مي‌‌ميريد، انسان مي‌‌ميرد، كي است توي اين مجلس بگويد ما كه نمي‌ميريم. همه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ميرند، حتي به پيغمبراكرم خداي‌تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: إِنَّكَ مَيِّتٌوَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ اين دنيا جاي زنده بودن، جاي زندگي نيست. دل خوش كرديم. همه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم امّا همه در خواب غفلتيم. اگر بيدارتان كردند و ادامه هم دادند اين بيداري را، قدر بدانيد. دوستانتان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد يك دوستاني هستند كه همه‌اش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند آقا بيدار باش، حواست را جمع كن. افرادي هستند كه شما را بيدار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند نگه بدارند، قدرداني كنيد، خوابتان اگر برد دو مرتبه معلوم نيست كسي بيدارتان بكند. اين سحره پريدند از خواب، عجب! درست است كه ما دانشمنديم، درست است كه ما عالميم، به خودم عرض مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنم درست است كه من معممم و ممكن است بگويم سالها درس خواندم امّا اگر خوابم ببرد خيال كنم هميشه هستم، إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا  نَمُوتُوَ نَحْيَاوَ مَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ (جاثيه / 24) يك جريان طبيعي است همهمان ميآييم توي اين دنيا و ميرويم و چيز ديگر هم خبري نيست كه عملاً ماها اينطوري خداي نكرده نباشيم. اين‌ها از خواب پريدند حضرت موسي هم پشتش را گرفت، حضرت موسي از آن‌هايي بودش كه يك كسي كه از خواب مي‌‌پريد ديگر ولش نمي‌كرد، هي تكانش مي‌‌داد، آقا نخواب، اذان است، نماز صبحت قضا مي‌‌شود، نماز شبت از بين مي‌‌رود بلند شو، فردا مي‌‌خوابي، اينقدر بخوابي خدا رحمت كند پدر من به من مي‌‌گفت فلاني بلند شو نمازت را بخوان، اين قدر خواهي خوابيد تا تمام بدنت مي‌‌پوسد. اينقدر توي قبر مي‌‌خوابيم، از زمان ما تا قيامت آن‌هايي كه به خواب مي‌‌روند شايد بيشتر از چند ميليارد سال باشد. إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ – وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (تكوير / 1 و2) هر چي مي‌‌خواهي آن‌جا بخواب. حالا پاشو نماز شبت را بخوان، اگر حالا بيدار شدي در عالم برزخ هم بيداري. در عالم برزخ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَفَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَأَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْمِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَوَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً (نساء / 69) كه اين آيه را زياد برايتان توضيح دادم. وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً، هستيد تا قيامت. زنده هم هستيد. وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاًبَلْ أَحْيَاءٌعِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (آل‌عمران / 169) پس بنابراين اگر بيدار شديد كه شديد بحمداللّه، از خصوصيّات جلسات ما همين است كه يك عدّه‌اي بيدار شدند. اقلّ مرحله‌اي كه دوستان دارند يقظه است. خوب پس قدرش را بدانيد، پشتش را بگيريد، نگذاريد خوابتان ببرد، غفلت پيدا نكنيد. گاهي انسان توي مجلس نشسته چرت مي‌‌زند، اين صداي اين آقا خواب‌آور است. خدا رحمت كند مرحوم آقاي فلسفي مي‌‌گفت ما يك نفري را مي‌‌ديديم هر جا مي‌‌رويم منبر پشت سر ما مي‌‌آيد. من خيال مي‌‌كردم اين از منبر ما خيلي خوشش آمده، يك روز از او پرسيدم منبر ما چطور بود؟ گفت  خدا خيرتان بدهد، من هيچ خوابم شب، روز نمي‌برد فقط پاي منبر شما من خوابم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد لذا مقيّدم پاي منبر شما حاضر بشوم. حالا البته آقاي فلسفي اينطوري نبود، خوب بعضي‌ها اين تيپييند. خواب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد، اشياء مختلف انسان را به خواب ميبرد، اتاق گرم، يك جاي گرم نشستي، شكمتان هم سير است چرت‌تان ميگيرد، مطالعه گاهي، مطالعه‌اي كه مخصوصاً روي ناداني باشد، براي تحقيق نباشد كتاب مثلاً حسين كُرد را حالا يك قصه‌اي اينجوري گرفتيد مطالعه مي‌‌‌‌‌‌كنيد كم‌كم مي‌‌‌‌‌‌بينيد صبح پاشديد اين ورق كتاب را هم نبستيد، خوابتان برد. توي دنيا وسايل خواب خيلي زياد است. خواب بدني كه مي‌‌‌‌‌‌بينيد هست، هر كدامتان چند تا سراغ داريد، خوابهاي روحي و غفلتهاي روحي هم زياد است، همه چيز مايه‌ي غفلت است. زن انسان، بچه‌ي انسان، اموال انسان، ماشين انسان، تمام چيزها مي‌‌بينيد كه اين‌ها خواب‌آور است مخصوصاً اگر مشكلاتي نداشته باشد، مثل همان اتاق گرم، شكم سير. شما عصري خوابيديد روز ماه رمضان، بعد از افطار هم مي‌‌بينيد خوابتان گرفت باز. چرتتان گرفت. اتاق گرم، شكم سير، آرامش برقرار، سر و صدايي هم نيست، بچه‌اي هم توي كار نيست همان جا مي‌‌خوابيد. مسأله روح انسان هم همين طور است. گاهي مي‌‌شود آن چنان انسان را همين اموال دنيا و محبّت به دنيا و نه تنها اموال، علم انسان، من عالمم، خدا هم گفته در قرآن كه خدمت به خلق كن، هيچ كدامشان هم خدمت درستي به خلق نمي‌كنند، براي امتيازات است. فلان مخترع، فلان مكتشف، خودش طبيعتاً خدمت به خلق مي‌‌شود والاّ آن‌ها نيّتش را ندارند، آن‌ها مي‌‌خواهند يك امتيازي بگيرند، يك پولي بگيرند بروند. اين‌ها غالباً خواب آور است. آرامش‌هايي كه از نظر مادي انسان دارد خوب من طلبه‌كار اگر داشته باشم هي بيايد در بزند من چرتم هم نمي‌برد. ولي اگر يك مقدار زيادي پول توي بانك داشته باشم كه هر وقت مي‌‌خواهم بروم از آن پولها بردارم بياورم خرج كنم خوب يك آرامشي دارم. آن آرامش سبب خواب مي‌‌شود. غفلت از خدا مي‌‌شود. خداي‌تعالي مي‌‌فرمايد گاهي مي‌‌بينم يك بنده‌ام اين اگر پول داشته باشد از من فراموشش مي‌‌شود، كم‌پولش مي‌‌كنم. گاهي مي‌‌بينم اين پول نداشته باشد من را فراموش مي‌‌كند، پولدارش مي‌‌كنم، گاهي مي‌‌بينم اين اگر يك آدمِ مثلاً مريضي نباشد من را فراموش مي‌‌كند، مريضش مي‌‌كنم، گاهي مي‌‌شود صحّت و سلامتي او را غافلش مي‌‌كند، سلامتي‌اش را مي‌‌گيرم. اين‌ها يك مسائلي است اگر خدا انسان را دوست داشته باشد نه اين‌كه هر كسي را، نه! حضرت يوسف را خدا دوست داشت كه از روي دامن پدر نبردش سر تخت عزيز مصر قرارش بدهد، آن جوري اگر مي‌‌برد ديگر درد زندان فراموش شده را نمي‌فهميد، اگر آن طوري مي‌‌بردش گرسنگي را متوجّه نمي‌شد. يك روز مي‌‌گويند حضرت يوسف توي آينه نگاه كرد گفت اگر من يك غلامي بودم خيلي قيمتم بالا بود به اين زيبايي، به اين خوبي، به اين خوش قد و قامتي، برادرهايش آمدند بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ (يوسف / 20) يك پولهايي كه بدرد نمي‌خورد. دراهم معدوده يعني همين طور كه از اين دست مي‌‌ريزند به اين دست خودش شمرده مي‌‌شود، شمرده شده، پنج تا سكّه شمرده شده است. فروختندش، ببينيد اين‌ها غفلت گاهي مي‌‌آورد. حضرت يوسف را خدا از دامن پدر آن قدر توي دست‌انداز انداختش تا بتواند رهبر مردم بشود. ماها غافل مي‌‌شويم، غفلت را تا مي‌‌توانيد از خودتان دور كنيد. مي‌‌بينيد اين سحره يك دفعه از خواب بيدار شدند، عجيب شدند ها! اگر انسان از خواب غفلت بيدار بشود قطعه قطعه‌اش بكنند دست از برنامه‌اش نمي‌كشد اين را بدانيد. كساني كه مي‌‌بينيد يك روز اهل تقوا هستند، يك روز بي‌تقوايند، يك روز توي مسجدند يك روز مثلاً توي محل فساد، اين‌ها را بدانيد كه از همان آدمهاي چرتي‌اند، از همانها هستند، هيچ وقت هم به جايي نمي‌رسند. همج الرعاء تقريباً بدترين تشبيه است كه علي بن ابي‌طالب فرموده، پشه‌اي كه توي فضا باد اين ور و آن ورش مي‌‌برد. همج الرعاء، اتباع كل نائق يميلون مع كل ريح، اينجوري، يك عدّه هستند محكم كه ان‌شاءاللّه شماها بايد اين باشيد كأنهم بنيان مرصوص، بنيان مرصوص مي‌‌دانيد چيه؟ يك ديوار يك متري قطور، بتني ساخته باشند، هر چه گلوله بيايد به اين ديوار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد تكان نمي‌خورد. يك عده هم پشت اين ديوار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند پناه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گيرند. اصحاب حجة  ابن الحسنارواحنا لتراب مقدمه الفداء را اينطوري معرفي كردند، كأنّهم بنيان مرصوص، در همان دعاي عهد مي‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيد، اين آيه قرآن است. بنيان مرصوص، يعني به هيچ وجه تكان نمي‌خورند. يك عده هم بيايند پشت من قرار بگيرند من نمي‌گذارم به آن‌ها صدمه‌اي برسد. هر كس پشت سر حضرت ابي‌عبداللّه الحسين قرار گرفت ببينيد منتها متأسفانه ما هم جلوي پايمان را فقط نگاه مي‌‌‌‌‌‌‌‌كنيم، آينده‌بين نيستيم. آن روزي كه حضرت سيدالشهدا‌ء با هفتاد و دو نفر، در مقابل آن جمعيت عظيم قرار گرفت، چون جمعيت زياد بود تبليغات هم نبود، به مردم هم مسأله نمي‌رسد، ممكن بود اين هفتاد و دو نفر را هم بكشند هر چه هم خسارت مي‌‌‌‌‌‌بينند نديده بگيرند، فراموش بشود امّا تا امروز هي موجش بيشتر مي‌‌شود، پشت سر حسين هر كه قرار مي‌‌گيرد موفق مي‌‌شود، پشت سر اصحاب سيدالشهداء هر كه واقع مي‌‌شود مي‌‌بينيد تجلّي مي‌‌كند. هنوز شما مي‌‌گوييد شهداي ما كه اين همه زحمت كشيدند در جبهه‌ها، مي‌‌گوييد خدايا با شهداي كربلا محشورشان كن. ببينيد چقدر عظمت! يعني پشت سر آن‌ها قرارشان ميدهيد. اگر بنيان مرصوص شديد اينطوري مي‌‌شويد. اين‌ها سحره‌ي موسي كه با موسي ايمان آوردند اين‌ها بنيان مرصوص شدند در يك لحظه، در يك فكر، در يك دقّت، دقّت كنيد به كارها، كارهايتان حساب داشته باشد. يك چيزي، يك آيه‌ي قرآن مي‌‌خوانيد اين قرآن مي‌‌گويند هفت بطن دارد و معاني زيادي دارد، حالا هر چي‌اش مي‌‌تواني اقلاً رويش كار كن. يك آيه مي‌‌خواني ترجمه‌اش را بخوان، برداشتش را بخوان، برداشت خودت داشته باش، اين‌ها تقاضاي ماست از شماها و پيش برو. سحره از خواب غفلت بيدار شدند، چه كرد فرعون با اينها. گفت اولاً چرا بي‌اجازه‌ي ايمان آورديد؟ ما داريم افرادي كه اينقدر مغرورند كه حالا در رأس يك خانه واقع شده باشد يا در رأس يك جمعيت، كارت درست، امّا چرا بي‌اجازه دادي، زنت شام برايت درست كرده خيلي هم خوشمزه و خوب، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي كار خوبي كردي امّا خوب حقش بود صبح از من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسيدي، چرا اينقدر غرور ما بايد داشته باشيم؟ به غرور من لطمه زده، بعضي‌ها اين را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند. آخر تو غرور نبايد داشته باشي تا لطمه بخورد يا نخورد، غرور يعني گول خوردن، يعني دروغ، يعني برخلاف واقع فكر كردن، غرور يعني چه؟ آقا فلاني غرور من را از بين برد توي جمعيت، تو غرور بيخود داشتي تا از بين ببرد يا نبرد. به فرعون برخورد كه چرا بي‌اجازه شما وارد دين موسي شديد. لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ  (شعراء / 49) مي‌‌خواست يك كاري بكند اين‌ها يك راسته يك چيزي بشوند، يعني اين پا را اگر بريدند و بعد اين دست را هم بريدند، اين پا مي‌‌ماند و بدن و سر و گردن. يك چيزي مي‌‌شود، اين بعد به درخت خرما ما شما را آويزتان مي‌‌كنيم. كردند اين كار را، گفتند كه إِنَّا إِلَي رَبِّنَا لمُنْقَلِبُونَ (زخرف / 14) ما مگر كجا مي‌‌رويم؟ نهايت يك ساعت، دو ساعت، يك روز درد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشيم، گذشتني است. آنقدر ما سرطاني‌ها داريم كه شش ماه درد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كشند، اينها كه زودتر تمام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كارشان، إِنَّا إِلَي رَبِّنَا لمُنْقَلِبُونَ؛ اي كاش ما از همين سحره اقلاً درس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتيم. از اين‌ها ما حرف ياد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتيم. اصحاب حضرت سيدالشهداء كه عظيمند، بزرگند، در شب عاشورا حضرت سيدالشهداء از آن‌ها تعهد نگرفت ولي خودشان متعهد بودند، مسئول بودند، چراغها را كه روشن كردند حضرت سيدالشهداء ديد اين‌ها نشستند خيلي هم خوشحال نشستند. بعضي‌هايشان آن شب مشغول شوخي شده بودند يكي گفت يك خوردهاي ضعيف‌تر بود شرح صدرش كمتر بود گفتش كه اين‌جا جاي شوخي نيست. گفت من هيچ وقت در عمرم شوخي نكرده بودم امشب خوشحالم. إِنَّا إِلَي رَبِّنَا لمُنْقَلِبُونَ(زخرف / 14) ماها داريم به سوي خدا مي‌‌‌‌‌‌رويم. بيشتر از سحره‌ي حضرت موسي اين‌ها متوجّه شدند، چرا؟ به جهت اين‌كه آن‌ها كنار موسي قرار گرفتند كه موسي از غلامان حضرت سيدالشهداء است، ولي اين‌ها در كنار حضرت سيدالشهداء قرار دارند. آن‌ها چيزي هنوز نديده بودند، اين‌ها بهشت و آن‌چه در بهشت هست و نعمت‌هايي كه خدا به آن‌ها وعده داده ديده بودند. لذا بعضي از اولياء خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند كه تعجب است كه اين‌ها تا صبح چطور صبر كردند؟ چون امر امامشان بود، والاّ طبق آن حديثي كه هست، خطبه همّام و لولا الاجالُ التي كتب اللّه لهماگر آن اجل‌هايي كه خدا برايشان در نظر گرفته، آن وقتي كه امامشان براي اصحابش در نظر گرفته، يك وقتي را تعيين كرد حضرت فرمود يك شب ديگر ما باشيم توي اين زندان دنياي شما، شايد هم منظورش در آن شب غربال كردن افراد خوب از بد بود،لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ (انفال / 37) اين بود، يك شب ديگر مهلت گرفته بود، اين كتب اللّه لهم، اين وقت را خدا براي اين‌ها تعيين كرده، چون كه تعيين وقت از طرف خدا يا از طرف امام زمان يا از طرف سيدالشهداء همه يكي استلماتوا شوقاً الي الثواب، اين‌ها اصلاً جانشان را از دست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند، همان عصر تاسوعا، لااقل بعد از اين‌كه غربال شدند ديگر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست حاضر به ماندن دنيا نباشند. لذا در همان شب حضرت قاسم از او وقتي سؤال مي‌‌‌‌‌‌‌كنند مرگ در ذائقه‌ات چگونه است؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد احلي من العسل، از عسل برايم شيرين‌تر است. خدايا به آبروي اباعبداللّه الحسين ما را در اين صراط قرار بده. خدايا حالا كه ما بالأخره اين اندازه را كه همه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهميم در اين دنيا بقايي نداريم، نمي‌مانيم. خدايا آخرتمان را بهترين، از همه‌ي بهترها قرار بده، ايّام محرم است و عزاي بسيار بزرگي و مصيبت بسيار بزرگي را پشت سر گذاشتيم. يك توجّهي به اسراي كربلا بكنيم، اين روزها در راهِ كوفه و شام و شايد هم در كوفه باشند اين‌ها اسيرند، من يك شب خدا مي‌‌‌‌‌‌‌داند فكر اگر انسان داشته باشد، بيدار باشد، يك‌يك از مصائب كربلا خواب را از چشم انسان مي‌‌‌‌‌‌‌برد. شما فكر كنيد حضرت سيدالشهداء عليه‌السلام آن‌قدر تشنه باشد كه وقتي به آسمان نگاه مي‌‌‌‌‌كند مثل دودگرفته آسمان را ببيند، آن‌قدر خاندان عصمت تشنه باشند كه حضرت ابي‌عبداللّه بفرمايد عمي ترونه كيف يتلظي عطشا، خانداني كه به هيچ كس نفرين نمي‌كردند آن‌قدر علي‌اكبر را قطعه‌قطعه كرده بودند كه صدا زد قطع اللّه رحمك يابن سعد، خدا رَحمت را قطع كند كما قطعت رحمي، خدايا به آبروي ولي‌عصر توفيقاتمان را كامل بفرما.

نسئلك اللّهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحب الزمان يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه. يا رحمن يا رحيم يا غياث المستغثين، يا اله العاصين، اللهم عجل لوليك الفرج، اللّهم عجل لمولانا الفرج. خدايا همه‌ي ما را از بهترين ياران آن حضرت قرار بده، قلب مقدسش را از ما راضي بفرما. پروردگار به آبروي آن حضرت قسمت مي‌‌دهيم توقيفاتمان را در تزكيه نفس زياد بفرما، معرفت امام زمانمان را در دلها زيادتر بفرما، محبت آن حضرت را در دلمان زياد بفرما، خدايا شرح صدر كاملي به همه‌مان مرحمت بفرما، پروردگار به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن گرفتاريهاي شيعه را برطرف بفرما. گرفتاري‌هاي مسلمانهاي جهان را برطرف بفرما. خدايا به همه بينش كامل، معرفت كامل مرحمت بفرما. خدايا به آبروي ولي‌عصر قسمت مي‌‌دهيم شهدايمان، امام راحلمان غريق رحمت بفرما. امواتمان غريق رحمت بفرما. عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان.

لینک دانلود فیلم جلسه

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *