۱۴ محرم ۱۴۱۵ قمری – بیداری از خواب غفلت
از خواب غفلت بيدار شويم/۱۴ محرّم ۱۴۱۵
«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين سيدنا و نبينا ابی القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين لا سيما علي سيدنا و مولانا حجة بن الحسن رُوحي و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»[1]
در اين آيه شريفهاي كه تلاوت كردم، پروردگار متعال ميفرمايد: اگر انسان طلب هدايت بكند به نفع خود او است و هدايت براي خود او خواهد بود. انسانها در دنيا، همانطوري كه شايد مكرر گفته باشم يك عده در خوابِ غفلت شديدي هستند، دنبال هدايت و راهنماييهاي قرآن و انبياء عظام و ائمه اطهار (عليهم الصلاة و السلام) نميروند. جمعي هم مُرده هستند كه هرچه درِ گوش آنها مسائل حقيقي و معارف الهي و تذكرات انبياء عظام گفته ميشود تكاني به خود نميدهند، كه خداي تعالي در قرآن ميفرمايد: اي پيغمبر «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى»[2] تو به من مُرده نميتواني چيزي بشنواني. هم پيغمبرها از آنها مأيوس هستند، هم خداي تعالي ديگر به آنها اعتنائي ندارد و هم اگر كسي بخواهد آنها را هدايت كند زحمت بيجا كشيده است و تعفن جسد مُرده آنها مردم را ناراحت هم ميكند. آنهايي كه در خواب غفلت هستند، اينها هم بايد هر چه زودتر از خواب غفلت بيرون بيايند، چون در دنيا انسان اگر در خواب غفلت بود قطعاً به وسيله بعضي از تذكرات، حالا يا ديدن جنازهاي باشد، چون در روايت دارد كه «كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً»[3] كفايت ميكند انسان را مُردن از جهت وعظ و تذكر و توجه. گاهي ميشود يك نفر از فاميل انسان از دار دنيا ميرود، جمعي از فاميل را از خواب غفلت بيدار ميكند. گاهي ميشود يك مطالعه كتاب مخصوصاً شرححال اولياء خدا انسان را از خواب غفلت بيدار ميكند. گاهي آيات قرآن كه «الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً»[4] تلاوت آيات قرآن را انسان را از خواب بيدار ميكند، ولي وقتي بيدار شد باز ميخوابد و بعضي از افراد در اثر بيتوجهي به حالت يقظه و بيارزش دانستن اين حالت كه گاهي براي انسان پيش ميآيد ممكن است آنچنان در خواب غفلت فرو بروند كه خواب آنها منتهي به مرگ آنها بشود، يعني آنقدر خواب آنها پشت سر هم عميق باشد تا اينكه در همان حالت غفلت روح آنها بميرد، و لذا فرمودهاند: «إِنَّ لِلَّهِ علي الناس فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ»[5] يك نفحاتي هست، يك پيشامدهايي گاهي هست، براي مردم اين را بايد غنيمت بشمريد. اگر يك وقتي ديديد يك حال خوبي، يك توجهي، يك گرايشي به عبادت، به دين، به معنويات، به كمالات پيدا كرديد اين را آسان از دست ندهيد. عقب آن حركت كنيد، خود را شاداب در اين موضوع نگه داريد، مثل كسي كه در يك محل پرخطري خوابيده است، حالا كه از خواب بيدار شده است دومرتبه همانجا نميخوابد. تذكراتي كه به انسان داده ميشود، مثلاً ايام عاشورا ميآيد و ميگذرد شما يك حالات خوبي در اين ايام پيدا كرديد، روح شما به بركت أبيعبداللهالحسين زنده شده است، توجه شما به معنويت زياد شده است، آرزو كرديد كه جزء اصحاب حضرت سيدالشهداء ميبوديد و حالا چون آنجا نبوديد جزء ياران حضرت بقيةالله باشيد، چنين تمايلاتي در قلب شما پيدا شده است، اين را تازه نگه داريد، به اين آساني از دست ندهيد، نگذاريد يك لالاييهايي از طرف دوستان شما، برنامههاي شما باز كنار گوش شما گفته بشود، دومرتبه به خواب برويد. مثلاً يك قرصهاي آرامشبخش، خوابآور، اينها را دومرتبه نخوريد، بگذاريد بيدار بمانيد. برگشتن به كسب و كاري كه انسان حرام و حلال در آن كار را نداند و محبت به دنيا و پشت هماندازيهايي كه داريم و دروغ گفتنهاي به مشتريها، همه اينها قرصهاي خوابآوري است كه انسان وقتي كه استفاده كرد باز دومرتبه به خواب غفلت ميرود، مخصوصاً اگر براي انسان لذتبخش هم باشد. انسان چند تا دروغ گفت و تقلب كرد و مكر كرد، خداي تعالي هم او را به حال خود واگذاشت، آنقدر لياقت نداشت كه خدا گوش او را بمالد، بگويد نكن و او را به حال طبيعي گذاشت، اين شخص باز دومرتبه به خواب ميرود. اين خواب رفتن و بيدار شدن و خواب رفتن و بيدار شدن كمكم انسان را از حركت بازميدارد، شايد هم منتهي به مرگ او بشود. خيلي از مسائل در زندگي هست كه انسان را به خواب فرو ميبرد، عمدهترين و مؤثرترين چيزها در خواب غفلت انسان لالاييهايي است كه پدر و مادر براي انسان ميگويند. بچهها به مدرسه رفتند، اين روزها ميروند كارنامه خود را ميگيرند، معدل را به آنها ميدهند، باركالله بچه خوب، نمره تو بيست است إنشاءالله يك دكتري ميشوي –ببينيد لالايي هست يا نه- يا يك مهندسي ميشوي، يك تابلويي بالاي در خانه تو زده ميشود، مردم مراجعه ميكنند، مريضها ميآيند التماس ميكنند، گردن كج ميكنند، به تو پول ميدهند، بچه را تحريك ميكنيد. شما از بين صد تا بچه اگر سؤال بكنيد كه ميخواهي چه كاره بشوي؟ ميگويد: ميخواهم دكتر بشوم، چون اين خواب، اين پدر و مادري كه…، يك كلمه اين پدر و مادرهاي بيانصاف نميگويند كه إنشاءالله دكتر ميشوي خدمت به خلق ميكني، يك مريضي كه دارد در درد ميپيچد يك دارويي به او ميدهي و او را نجات ميدهي. شما فكر نكنيد اينهايي كه من ميگويم خلاف ميگويم، باور كنيد -چه قسمي بخورم كه باور كنيد- در بين صدتا پدر كه فرزند آنها به دبيرستان رفته است يا دانشگاه رفته است، يك مورد پيدا نميكنيد كه اينطور به بچه خود بگويند كه إنشاءالله مهندس شدي يك خدمتي به مردم ميكني، إنشاءالله طبيب شدي مردم را نجات ميدهي خدا را از خود راضي ميكني. ميگوييد: اي آقا، بچه اين حرفها را نميفهمد. تو كه ميفهمي، تو از حالا بگو و فكر نكن بچه نميفهمد. اگر بچه نميفهميد خداي تعالي در روزي كه فرزند تو متولد شد نميگفت: اذان در گوش راست او بگو، اقامه در گوش چپ او. ميفهمد، او مثل ضبطه صوتي است كه ساكت، الآن اين ضبط صوت اينجا است و ساكت اينجا نشسته است، هيچ، اين چه ميفهمد؟ اما وقتي كه ضبط كرد آن را باز ميكني ميبيني همه مطالب را، حتي نفس كشيدنها را ضبط كرده است. دليل اينكه بچه چيز ميفهمد اين است كه در ظرف دو سال يا دو سال و نيم يا سه سال حرف زدني كه هيچ دل نداده بود و شما هم جنبه تعليمي براي او نگرفتي، فقط با نگاه كردن اينكه شما وقتي به خانم خود گفتيد: قند را بده، او نگاه كرده است كه قند چيست، ديده است و اسم قند را ياد گرفته است، نه تنها اسم قند را بلكه صدها واژه ديگر را كه اگر شما با همه هوش و حواس و افكار خود در يك مملكتي تشريف ببريد كه زبان آنها غير از زبان شما باشد، بخواهيد در همين مدت زبان آنها را فقط با نگاه كردن ياد بگيريد محال است ياد بگيريد. چطور بچه نميفهمد؟ آنچنان ميفهمد كه اين لالاييهاي شما او را در خواب عميق غفلت فرو ميبرد كه وقتي بزرگ ميشود و طبيب ميشود و پدر او هم پيرمردي شده است و از كار افتاده است، بچه پولدار شده است، به عنوان مستخدم منزل پدر خود را در خانه قبول ميكند. دنبال كدام مردي بروم كه هم بازار برود و هم با زن من مَحرم باشد و هم حرف من را بيشتر گوش كند و هم دل او به من بسوزد و كارهاي خانه را بهتر از اين بكند -من اين را كه ميگويم ديدم كه عرض ميكنم- چه كسي…، اين مادر پير ما…، من كدام كلفتي را بروم پيدا كنم -حالا به اين لفظ نگويد..، گفت «عباراتنا شتّی و حسنک واحد» بالأخره همين حرفها است- كه اين در خانه كمك به زن من بكند، خدمتگزار ما باشد، بالأخره مادر است، مهربان است، بامحبت است، جيره و مواجبي هم نخواسته باشد. اين لالاييهاي جنابعالي آن خواب را پشت سر دارد، انسان خواب هم چيزي نميفهمد، دست را بلند ميكند محكم در صورت كناري خود ميزند، آن بنده خدا هم حق حرف زدن ندارد. چه شده مگر؟ خواب بودم نفهميدم. پسر محترم جنابعالي خواب است. خيال ميكند «إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا»[6] همين دنيا است، ما نقداً در دنيا راحت باشيم، هر جنايتي را حتي نسبت به پدر و مادر… كه خداي تعالي ميفرمايد: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما»[7] به اينها اُف نگو، آنها را احترام كن، و اينها يك مدتي تو را در حال ضعف خدمت كردند، حالا خدمتگزار آنها باش، باز هم از پدر پيرمرد خود توقع داري كه خدمتگزار تو باشد. بياييم اقلاً خود ما از خواب غفلت بيدار نميشويم، بچههاي خود را خواب نكنيم، دوستان خود را به خواب فرو نبريم، اي آقا تو كه ديگر شور آن را درآوردي، هر روز در جلسه و هر شب در جلسه و هر ساعت دنبال مسجد و خدا، بابا به دنياي خود هم برس. اين به دنياي خود رسيده است، انسان دنيا ميخواهد دست خدا است، آخرت ميخواهد دست خدا است، شما را به خدا قسم در بازار مردم مسلمان انسان درست بيشتر ارزش دارد يا انسان پولدار؟ انسان امين بيشتر ارزش دارد يا يك انساني كه امين نباشد ولي ثروت زيادي داشته باشد. انسان راستگو…، همين بازار معمولي خود ما، يك شخص راستگو بيشتر قيمت دارد يا يك شخص دروغگو؟ و آيا آن مقداري كه يك انسان درست و امين ميتواند موفق در كارهاي دنيايي حتي بشود، آيا اين بيشتر ميتواند موفق بشود يا يك نفر پولدارِ خائن؟ ديگر بازار شما است، اگر كسي خداشناس شد، كسي كه «مَنِ اهْتَدى» شد، كسي كه طلب هدايت كرد، كسي كه درست بود، كسي كه انسان بود، اين شخص هم دنياي بهتري دارد، هم آخرت او بهتر است. انسان خائن نه دنيا دارد و نه آخرت، كه خداي تعالي ميفرمايد و روايات هم دارد كه باطل يك جَولاني دارد، شما فكر ميكنيد كه اين شخص يك حقهاي زد و يك پول زيادي از كسي به دست آورد و كلاهي را گذاشت و ماشاءالله پولدار شده است، ولي پيامدهاي آن را اطلاع نداريد. دو سه دفعه اين شخص اين كارها را بكند خداي تعالي آبروي او را ميبرد، بعد ديگر ارزش اجتماعي ندارد، هيچ كس به او اعتماد نميكند. به هر حال «مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ» بياييم از خواب غفلت بيدار بشويم، يك مقداري به خود برسيم، نگذاريم بچههاي ما به خواب بروند. در خانه نشستي اينكه ميخواهي بگويي دانشگاه برو إنشاءالله ليسانس خود را بگير، دكتر بشو، مهندس بشو، همه اينها را ميخواهي بگويي، بگو براي خدا كار كن، اين كارها را براي خدا بكن، نگذار بخوابد. يك نامهاي يك وقتي -مثل اينكه در يكي از كتابها اين نامه را من نوشتم- يك جواني براي من نوشته بود كه پدر و مادر دائماً، اين تعبير از او بود، لالايي به من ميگفتند و من را خواب كردند. به قدري كه خواب من عميق شد كه وقتي طبيب شدم در خواب محض بودم و مدام به فكر همان رؤياها بودم. الآن از بچههاي خود اگر سؤال كنيد، بچههايي كه در اين خانوادههاي اينطوري كه من عرض ميكنم بزرگ شده باشند، بپرسيد: آقا ميخواهي چه كاره بشوي؟ دكتر. بعد چه ميشود؟ بعد مطب باز ميكنم. بعد چه ميشود؟ روزي اينقدر درآمد دارم. بعد چه ميشود؟ يك خانه بزرگ خوبي تهيه ميكنم. بعد چه ميشود؟ يك ماشين هم ميگيرم. بعد چه ميشود؟ ببينيد همينطور بعد چه ميشود، بعد چه ميشود، آخر آن همين ديگر، ديگر چه بهتر از اين ميخواهد بشود. چه ميخواهد بهتر از اين باشد كه انسان خانه داشته باشد، ماشين داشته باشد، زندگي خوبي داشته باشد، مبل و صندلي و فرش و همينها را ديگر داشته باشد، چه چيز از اين بهتر. چيز ديگري هست كه بهتر از اين باشد؟ خدا چه؟ بايد ببينيم، حالا خدا كه خلاصه، خدا مهربان…، آنقدر هم خداشناس هست كه… از هر كسي خداشناستر، از خود خدا هم ميبينيد كه ميخواهد خدا را بهتر بشناسد، كه خداي تعالي ميفرمايد: «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ»[8] چه چيز تو را مغرور كرده است كه خدا كريم است؟ اين افراد ميگويند: خدا كريم است، آنجا را ميرسد ميگويد خدا كريم است. هيچ كاري براي خدا نكرده است، هيچ عملي براي خدا انجام نداده است، اينجا فقط خدا كريم است. يك مقدار در خانه بنشينيد با اين بچههاي معصوم خود، با اين اطفال خود، راجع به اينكه خدايي هم در كار است صحبت كنيد، نگذاريد اينطور خواب آنها عميق بشود كه به هيچ وجه طلب هدايت هم نكنند و وقتي طلب هدايت نكردند يقيناً خدا آنها را هدايت نميكند «وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها»[9] كسي كه گمراه بشود… و اينها گمراهي است كه اين بچهها را شما داريد اينطور تربيت ميكنيد. اينقدري كه تو درباره… تلفن ميزند از اين شهر به آن شهر، از اين مملكت به آن مملكت، آقا درسهاي تو چطور است؟ درس بچه شما الحمدلله خيلي خوب، پيشرفت كرده است، حالا دروغ هم ميگويد، پيشرفت كرده است، نميدانم چه شده است، الحمدلله، يك دفعه نميشود بپرسند ايمان او چطور است؟ يك دفعه نميپرسند ارتباط او با خدا چقدر است؟ بچههاي كوچك را من نميگويم، سن آنها كه حالا ايجاب نميكند، بزرگترهايي كه خدمت شما عرض شود ريش آنها هم درآمده است و همه چيز را هم ميفهمند، ليسانس خود را هم گرفتند، درباره او دارم من ميگويم، يك دفعه سؤال كنيد، در فاميل رسم كنيد كه اين چقدر ارتباط با خدا دارد. اصلاً ارتباط با خدا يعني چه؟ حالا خود ما هستيم، چطوري انسان ممكن است ارتباط با خدا داشته باشد؟ چطوري ارتباط با امام زمان داشته باشد؟ اصلاً براي ما مطرح نيست، براي ما اصلاً اين مسائل… نميدانيم چه بگوييم اصلاً و اي واي بر ما، چقدر ما از خدا دور هستيم كه ارتباط جوان ما با خدا چقدر است آقا؟ يعني چه؟ منظور شما چيست؟ من گاهي سؤال ميكنم، ميگويند: منظور شما چيست؟ نماز خود را ميخواند، ميگويم مرتب ميخواند؟ گاهي، گاهي هم… جوان است ديگر خواب او زياد است، نميدانم… بله، در عالم رؤيا هست. شما هم كه دست به سر او كشيديد و خوب او را خواب كرديد.
«مَنِ اهْتَدى» ببينيد خدا اينجا ميفرمايد: كسي كه طلب هدايت بكند، هر كسي را خدا راه نميدهد. «مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ … وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» خداي تعالي در همين آيات ميفرمايد: ما هيچ كس را عذاب نميكنيم تا پيغمبر براي او نفرستيم. پيغمبران آمدهاند، گفتار آنها در كتابها هست، سخنان ذات اقدس متعال در قرآن شريف با اين صراحت هست «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ»[10] خداي تعالي قرآن را خيلي سهل و آسان قرار داده است براي اينكه شما از خواب غفلت بيدار بشويد. هيچي، قرآن را كه ما نميفهميم، حالا نميفهميم كه هيچ، نميتوانيم هم بخوانيم. روايات هم كه براي علما است، توضيح المسائل چطور؟ آن هم حال ندارم. كتابهاي اخلاقی ديگر چطور؟ عادت نكردم. به پول درآوردن كه خوب عادت كردي، ببينيد هر كاري را انسان اگر استفاده آن را فهميد دنبال آن ميرود. بعد خداي تعالي ميفرمايد: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» گناه هيچ كس به گردن هيچ كس نيست. يكي از بدبختيهاي ماها اين است كه براي آرامش خود گناه را به گردن ديگري مياندازيم. خدا توفيق نداده است، اول خدا، خدا به ما توفيق نداده است، الحمدلله خدا به شما توفيق داده است. آقا ما و شما چه فرقي با هم ميكنيم؟ آخر شما…، شما چيست؟ پدر من هم يك مرد كاسبي بود، شما هم همينطور. تو هم دوتا چشم داري، دوتا گوش داري، دو تا خدمت شما عرض شود سوراخ بيني داري، چه بگويم؟ يك دهان داري، هر چه كه همه دارند تو هم داري ديگر، آخر توفيق چيست كه تو ميگويي به من نداده است. عُرضه چطور؟ غيرت چطور؟ اينجا ديگر ناراحت ميشويم. آقا چرا جسارت ميكني؟ به تو توفيق نداده است با اينكه عُرضه نداده است، با اينكه عقل نداده است، فرقي نميكند. چطور توفيق نداده است؟ در مشهد، كنار قبر علي بن موسي الرضا، مركز نور، در مملكت اسلامي، چطور بايد توفيق پيدا كني؟ توفيق غير از اينها است؟ اول مياندازيم گردن خدا، خدا به من توفيق نداده است. اينها را كه ميبينيد من مكرر به بعضي از دوستان برخورد کرده ام که وقتی به آنها می رسم و از او سوال میکنم متوجه می شوم که مدتهاست مشهد براي زيارت نيامده است، سالها است نيامده است. آقا چرا مشهد نميآييد؟ علي بن موسي الرضا نطلبيده است. اي بابا تو چه كار كردي كه نطلبيده است؟ مگر چه كسي را طلبيده بوده است كه تو را نطلبيده است؟ تنبلي كرده است، مكبّ بر دنيا شده است گناه آن را گردن حضرت رضا (صلوات الله عليه) مياندازد. تمام اين انسانهاي بد، كه «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» اينطوري ميگويند، تمام اين انسانهاي بدي كه هستند، از آنها ميپرسيد آقا چرا تو بد شدي؟ ميگويد: رفيق بد. نميگويد: خود من بد بودم. شما معتادها را ببينيد، يك وقتي داخل تلويزيون ميآوردند، ميگفتند: رفيق بد ما را معتاد كرده است. آن رفيق بد را خوب است دولت پيدا كند ببينيم اين كيست كه همه را معتاد كرده است. همين خود او كه ميگويد: رفيق بد، خود همين همان رفيق بد است كه ديگران را معتاد كرده بود. در دادگاهها هيچ كس نميگويد كه حق با طرف من است. همه ميگويند حق با ما است. اگر اين اندازه ما انصاف داشتيم… يكي از چيزهايي كه بايد حتماً شعار شما إنشاءالله قرار بگيرد اين است كه «أَعْدَلُ النَّاسِ»[11] مخصوصاً آنهايي كه در راه تزكيه نفس هستند «أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ رَضِيَ لِلنَّاسِ مَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ» اگر ميخواهي متعادل باشي، اگر ميخواهي در صراط مستقيم باشي، هر كاري را ميخواهي نسبت به كسي بكني، اول فكر كن ببين اگر نسبت به تو اين كار را انجام ميدادند تو دوست داشتي يا دوست نداشتي. اگر دوست داشتي بكن، اگر دوست نداشتي براي ديگري هم نكن، همين، هر كاري. «أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ رَضِيَ لِلنَّاسِ مَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ» و اگر كسي اين كار را نكند، اين فكر را نداشته باشد، اين اساساً از جاده مستقيم خارج است. گاهي بعضيها ميگويند: چرا ما پيشرفت نميكنيم؟ آقا در جاده نميروي. از آن پايين داخل درّه، تو رفتي آن پايينها و داخل آن سنگلاخها و خارها و اينها، از آنجا موفق نميشوي. يكي از شرايط راه و جاده مستقيم اين است كه هر چه براي ديگران ميخواهي براي خود هم بخواه.
يك سالي ما مشرف شده بوديم در صحراي عرفات، يك دوستي داشتيم اين در خيمه ييلاق و قشلاق ميكرد، هر طرف آفتاب بود ميرفت آن طرف مينشست، حالا جاي كسي ديگر بود، باشد، تو برو آن طرف بنشين. امثال اينها، حالا من نميخواهم ريزهكاريها را بگويم، زياد هست كه نفع خود را در نظر ميگيريم و ناراحتي طرف را، تا جايي كه ممكن است كوشش ميكنيم خود ما راحت باشيم، ولو همه مردم ناراحت باشند. اگر شما در صف دكان نانوايي واقع شدي، ديدي كه آن شاطر از آن طرف صدا ميزند: از آن پشت بيا و رفتي و يك دقيقه يك مشتري كه در صف ايستاده است، اين به خاطر رفتن تو به آن پشت ديرتر به طرف منزل رفت، تو از صراط مستقيم خارج هستي. نگو كه رفيقي گفتن، ما مدتي زحمت كشيديم با اين آقاي نانوا رفيق شديم كه تا رسيديم به ما نان بدهد. يك وقتي هست يك نان كنارگذاشتهاي دارد به شما استثنائاً ميدهد حالا…، اما يك وقت هست نه، نان از داخل تنور درميآورد و ميخواهد به همان نفر اول بدهد. شما نفر اول نيستيد، نفر دهم هستيد. رفيق شدي، نفر اول شدي از آن پشت وإلّا مردم كه نميگذارند تو جلو بروي. شما از صراط مستقيم خارج شدي «أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ رَضِيَ» خود تو اگر آنجا چند دقيقه عقب ميافتادي به خاطر اينكه آن نانوا رفيق خود را زودتر نان ميداد راضي بودي؟ براي او هم راضي باش، براي ديگران هم راضي باش. اينها يك مسائل ظريف است آقايان كه خيلي لازم است انسان رعايت بكند. گاهي ميشود يكي از جزئيات…، رفتي نان خود را هم گرفتي و آمدي خانه، خيلي هم خوشحال، اصلاً به فكر اين نيستي كه تو از جاده خارج شدي، چنين خصوصيتي پيدا شد، در يك ادارهاي وارد شدي، همه دوستان تو بلند شدند، تو را احترام كردند، تو را كنار رئيس نشاندند، رئيس هم فوراً كار تو را انجام داده است، حالا ده نفر پشت در ايستادند و ايشان كار شما را انجام ميدهد و حال اينكه بايد كار آنها را انجام بدهد. علاوه بر اينكه رئيس اين اداره يا همان كسي كه اين كار را انجام ميدهد او انحراف دارد، تو هم انحراف داري. اينها را خيلي دقت كنيد، ظريف است. همينطور من اسم خود را بگذارم كه دارم به سوي خدا ميروم، دارم به سوي امام زمان ميروم، چند تا گناه معمولي را هم نكنم، ديگر ما الحمدلله ديگر گناه هم كه نميكنيم، يكي غيبت نميكنيم، يكي دروغ نميگوييم، يكي زنا نميكنيم، يكي شراب نميخوريم، همين هفت هشت تا، ديگر بيشتر از اين هم نيست، ولي يك فردي كه در صراط مستقيم ميخواهد هدايت بشود و حركت كند بايد خيلي ظريف باشد، به جهت اينكه اكثر شما پشت فرمان ماشين نشستيد گاهي ميشود نيم ميليمتر فرمان را بدون اينكه بغل دستي شما بفهمد شما طرف چپ يا طرف راست بگيريد، ببينيد سر يك كيلومتري داخل درّه ميافتيد يا نميافتيد؟ خيلي ظريف، هيچ كس نفهمد، آهسته، خود شما هم متوجه نشويد. اينطوري است، كسي كه با سرعت ميخواهد به كمال برسد خيلي بايد كوشش كند كه در صراط مستقيم باشد. «مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ … وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» گناه هيچ هم به گردن هيچ كس نيست. تو گناه خود را بايد به عهده بگيري و عادل باشي، عدالت داشته باشي. بگوييد تقصير من است. حضرت يونس تا داخل شكم ماهي نگفت خدا تقصير من است «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ»[12] خدا او را از اين زندان بيرون نياورد. زنداني بود، حبس ابد كه تا روز قيامت بنا بود حضرت يونس در شكم ماهي باشد، صريح قرآن است ولي گفت: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ» خدايا تو منزه هستي، تو تقصيري نداري، تو من را داخل شكم ماهي انداختي، در اين ظلمات تو من را انداختي، اما تقصير خود من است، حق من است. وقتي قاضي حكم زندان يك نفر را ميدهد تقصير قاضي نيست، تقصير خود تو هست كه آن جنايت را كردي كه قاضي مجبور بشود چنين حكمي را به تو بدهد. «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» من هستم كه بر خود ظلم كردم، تا اين جمله را گفت «فَاسْتَجَبْنا لَهُ»[13] وإلّا در آن آيه ديگر ميفرمايد: «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ* لَلَبِثَ في بَطْنِهِ»[14] اگر اين از مسبّحين نبود، يعني ما را تسبيح نميكرد، يعني گناه را از گردن ما پاك نميكرد، يعني اگر باز هم ميگفت: خدايا مگر من چه كار كردم؟ داريم ديگر، ما زياد داريم، خدا مگر ما چه كار كرديم كه اينطور بايد باشيم، اين فقر، اين فلاكت، خدمت شما عرض شود، اين مريضي، مگر من چه كار كردم؟ نه، بگو «سُبْحانَكَ» تو پاك هستي «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ» او را از غم نجات داديم «وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ» اين عجيب است، ميگويد: همينطور مؤمنين را هم نجات ميدهيم، يعني همينطور، همين كاري كه يونس كرد و همين جريانات، اگر يك وقتي به يك غمي، يك مكروهي برخورد كرديد، يك ناراحتي برخورد كرديد، فوراً سر خود را به سجده بگذاريد، اول فكر كنيد ببينيد چه كار كرديد، گناه خود را تشخيص بدهيد، بله فلان جا من نسبت به فلاني اذيت وارد كردم، او از من محزون شده است، من مكرر به دوستان گفتم: وقتي كار انسان پيچ ميآورد، بعضيها هستند كه كار آنها پيچ ميآورد، به هر كاري دست دراز ميكنند آن كار مثل اينكه براي آنها طلسم شده است، پيچ ميآورد، اگر پيچ آورد از سه حال خارج نيست، يعني تجربه به ما نشان داده است كه از سه حال خارج نيست: يا مال حرامي در اموال تو هست و مخلوط شده است، اين را خارج كن يا به يك مظلومي ظلمي كردي و اين هميشه آه ميزند، همينطور از تو ناراحت است، اين هم كار تو را پيچ ميآورد و يا يك معصيتي را مدام انجام ميدهي، يعني كمكم عادت تو هم شده است و نميفهمي كه اين گناه است، بعضيها بعضي گناهان را ديگر نميفهمند، غيبت ميكند، غيبت از گناهان كبيره است، گناه خيلي بدي هم هست. ميگوييم: آقا غيبت نكن، اي آقا دعا كنيد گناه ما همين باشد. خدا نكند گناه تو همين باشد، پدر تو را درميآورند. گناهان ديگر تو ممكن بود همان باشد ولي اين خيلي مهم است «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»[15] آيات عجيبي درباره آن هست، روايات سختي هست. «الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا»[16] تو اگر زنا ميكردي ميگفتي: خدا كند گناه ما همين باشد؟ بدتر از آن را انجام ميدهي بعد ميگويي همين باشد. خدا ميبخشد، خدا ميآمرزد، از اين حرفها. باز شروع ميكند بله ميگفتيم… خدمت شما عرض شود كه غيبتها را باز ادامه ميدهد. بعضيها هم هستند كه با سر و گردن و اشاره غيبت ميكنند، كه بدتر از اصل غيبت است. مثلاً آقا فلاني چطور است؟ آقا حرف مردم را نزن غيبت ميشود، خود همين غيبت است، چون معلوم است كه اگر حرف او را بزنيم آنقدر اين گناه دارد كه تا خواستيم بگوييم اسم او چيست غيبت است، بد است، اينقدر بد است. يا مثلاً آقا ما را به غيبت نينداز، حالا با همه اينها ميخواهد آن طرف را بكوبد، يا آقا فلاني چطور انساني است؟ خدا همه را هدايت كند، دعا هم دارد ميكند اما اين زبان از مار بدتر ميبينيد كه گوشت بدن آن بيچاره را قطعه قطعه ميكند. انسان خيال ميكند گناهان همين گناهان معمولي است، گاهي همين غيبت براي اشخاص عادي شده است، عادي شده است. اذيت مردم عادي شده است، تهمت زدن عادي شده است، شايعهسازي كه…. ما از نظر سياسي نميخواهيم بگوييم شايعهسازي نكنيد، كاري نداريم، اصلاً شايعهسازي يك كار خيلي بدي است، از غيبت، از دروغ، از همه چيز بدتر است. خيلي بايد مواظب باشيم كه به گناهاني عادت نكنيم تا بعد پاپيچ ما بشود و گرفتاري… آنوقت نميفهميم كه از كجا ميخوريم. بنشين يك مقدار فكر كن كه چه گناهي را من انجام ميدهم. اگر پيدا كردي بگو «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» و از گناه خود استغفار بكن و ديگر هم نكن، خدا گرفتاري تو را رفع ميكند. اگر هم آن را پيدا نكردي بدان باز هم تقصير خود تو هست، منتها حالا از گناه غافل شدي، سر خود را به سجده بگذار، آنقدر بگو «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» تا رفع ناراحتيهاي تو بشود.
شب جمعه است و اميدواريم خداي تعالي همين تذكرات را مايه بيدار شدن ما از خواب غفلت قرار بدهد و خداي تعالي ما را جزو آنهايي كه در اثر خواب غفلت ميميرند قرار ندهد. امروز اين زيارت را در بحارالأنوار ظاهراً جلد ۱۰۲، باب الزيارات، زيارت علي بن موسي الرضا (عليه الصلاة و السلام) نگاه ميكردم، زيارت جواديه، كه من در شبهاي قبل اشارهاي كردم و اين خيلي مهم است «السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ»[17] سلام بر امام مهربان. حضرت رضا (عليه الصلاة و السلام) خيلي مهربان بود. خدا رحمت كند مرحوم حاج ملا آقاجان ميگفت: يك وقتي -حالا نميخواهم درباره اين جريان زياد حرف بزنم- در حرم حضرت رضا من احساس كردم يك كسي مورد غضب واقع شده است، شب حضرت رضا را خواب ديدم، به آقا عرض كردم: آقا شما كه كسي را غضب نميكنيد. حضرت فرمود: اين شخص خيلي بيحيايي كرد عموي من ابوالفضل اينجا تشريف آورده بودند، او به ايشان غضب كرد. حالا عرض كردم اينها شرحي دارد، توجيهاتي دارد. علي بن موسي الرضا آنقدر مهربان است، آنقدر رئوف است كه وقتي از حضرت جواد سؤال ميشود كه چرا پدر شما را رضا گفتند؟ فرمود براي اينكه دوست و دشمن از او راضي بودند. شما شنيديد وقتي كه حضرت رضا (عليه الصلاة و السلام) مسموم شدند به اباصلت فرمودند: درها را ببندد و كسي را راه نده. استنباط من اين است، حالا بعضي استنباطهاي ديگري دارند ولي استنباط من اين است كه حضرت فكر ميكرد سران مملكت به ديدن حضرت ميآيند، وقتي بفهمند حضرت مريض است… همانهايي هستند كه وقتي حضرت ميخواست براي نماز جمعه يا نماز عيد برود همه پاي ركاب او از اسبها پياده شدند، اظهار علاقه ميكردند، حاضر بودند جان خود را در راه علي بن موسي الرضا (عليه الصلاة و السلام) بدهند، به ديدن او ميآيند، آقا چه شده است؟ حضرت رضا كه نميتواند خلاف بگويد و نميخواهد هم مأمون را مفتضح كند. لذا فرمود: كسي را راه نده، نيايند. اين خيلي عجيب است، آنقدر مأمون رو پيدا كرده بود كه بالا سر حضرت آمد و اظهار تأسف ميكرد كه آقا چه شده است؟ خدا بد ندهد؟ خود او اين كار را كرده است…، و عجيبتر اين است كه من ديدم بعضي از دانشمندان نوشتند كه بعيد است مأمون حضرت رضا را مسموم كرده باشد، حالا اينكه در تاريخ مسلّم است. علي بن موسي الرضا (عليه الصلاة و السلام) مهربان است كه در اين زيارت ميگويد: «السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ» جمله بعد آن خيلي براي من عجيب است «الَّذِي هَيَّجَ أَحْزَانَ يَوْمِ الطُّفُوفِ» قبلاً من به ياد دارم يكي از علما ميگفت: معلوم نيست روايت اين زيارت جواديه صحيح باشد، به جهتي كه مناسبتي ندارد روز عاشورا با جريان علي بن موسي الرضا، چون هيچ، حضرت را اولاً با لبهاي عطشان شهيد نكردند، چون درباره امام جواد يك شباهتي با جريان سيدالشهداء دارد ولي در اين جهت حضرت رضا نه. حضرت رضا (صلوات الله عليه) را خيلي محترمانه كفن كردند، غسل دادند، دفن كردند، خيلي با عظمت. اين چرا «هَيَّجَ أَحْزَانَ يَوْمِ الطُّفُوفِ» من فكر ميكنم معناي آن تا اين عاشورا، اين جريان، اين روايت ظاهر نشده بود. سلام بر آن آقايي كه روز عاشورا، احزان آن را مثلاً چند چندان كرد. جداً بعد از جريان حرم مطهر علي بن موسي الرضا فكر ميكنم اصلاً تمام عزاداريها تحتالشعاع اين مسئله واقع شد و در تمام دنيا اثر گذاشت. ديشب يكي از آقايان يك نامهاي نوشته بود كه چرا حضرت رضا (صلوات الله عليه) مثلاً مانع اينكه اينجا بمب نگذارند نشد؟ من ديشب بحثي را درباره اين جهت كردم، ظاهراً اين دوست ما نبودند كه در عين اينكه… يعني هر چه اين جريان ميگذرد انسان به عظمت اعجاز علي بن موسي الرضا (عليه الصلاة و السلام) بيشتر پي ميبرد. در كنار ضريح يك بمبي منفجر بشود كه سقف را خراب كند، آنطور شيشههاي طرف زنها را بشكند و خُرد كند ولي به ضريحي كه طبعاً از نقره و اينطور چيزها كه تقريباً از چيزهاي خيلي لطيف درست شده است هيچ صدمه وارد نكند، آنهايي كه ديدند متوجه هستند، و اينكه چرا حالا… اولاً اينهايي كه در حرم مطهر كشته شدند من فكر ميكنم بعد از شهداي كربلا بهترين شهيدها باشند. به جهتي كه در حرم…، من خيلي از رفقا را ديدم ميگفتند ما ده دقيقه ديرتر رسيديم، ما سعادت نداشتيم كه زودتر برسيم و آنجا شهيد بشويم، و واقعاً ديگر جايي است كه هر چقدر هم انسان گنهكار باشد حضرت رضا (صلوات الله عليه) ديگر در خانه خود… حالا مثلاً در خانه شما يك نفري از دار دنيا برود، شما تمام نيروي خود را صرف ميكنيد كه با احترام، با عظمت جنازه او را تشييع كنيد و كارهايي از شما برميآيد. در حرم حضرت رضا (صلوات الله عليه) يك عده كشته شدند تا داخل بهشت بعد از قيامت يقيناً علي بن موسي الرضا به اينها نظر لطف دارد و اينها بهترين شهدايي هستند كه بودند. اما چرا اصلاً اين كار شد؟ من ديشب مفصل شرح دادم كه يكي از كارهاي خدا اين است كه ما دشمنان خود را بشناسيم، آقا دشمن خود را بشناس. تو فكر نكن بالأخره ممكن است يك رحمي در دل دشمن باشد. خدا ميداند به اين صراحت نميخواهم عرض كنم، مسلك وهابيت را آقايان بدانيد كه يكي از چيزهايي كه اينها لذت ميبرند اين است كه شيعه در مقابل آنها در خون خود دست و پا بزند، لذت ميبرند. يكي از لذايذ آنها اين است كه قبر امام را -همانطور كه در بقيع انجام دادند- خراب كنند و با خاك يكسان كنند، از اينطور چيزها لذت ميبرند. از لذايذ آنها اين است كه كسي دور و بر قبر پيغمبر اكرم و فاطمه زهرا و ائمه اطهار پا نگذارد و اظهار ارادت به هيچ وجه نكند. اينها هفتاد سال است خود را نشان دادند، اين هستند، و شما دشمنان خود را بشناسيد. اگر يك ميليون جمعيت هم كشته بشود ميگويند فداي سر ما. اگر گنبد خراب ميشد، صاف ميشد و ضريح هم از بين ميرفت، مثل قبور چهار امام در بقيع، اينطوري بود، تازه كاري را كه ميخواهند با زحمت و با دعوا انجام بدهند خود آن انجام شده است. شما دشمن خود را بشناسيد. شمايي كه ميخواهيد إنشاءالله در ركاب حضرت بقيةالله (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) دنيا را پر از عدل و داد كنيد بايد اين سدهاي راه خود را بشناسيد. يهوديها آنقدر مزاحم نيستند، نصرانيها آنقدرها مزاحم نيستند، بتپرستها آنقدر مزاحم نيستند كه وهابيها مزاحم هستند. بشناسيد، وإلّا كدام انسان… اصلاً حتي حيوانات وإلّا انسان بيايد در جايي كه افرادي آنجا هستند كه به هيچ وجه هيچ تقصيري ندارند، هيچ تقصيري ندارند، در آنجا يك خدمت شما عرض شود كه انفجاري انجام بشود كه اين همه انسان بكشد، اين همه زخمي داشته باشد، اين همه ناراحتي ايجاد كند. باور كنيد اين ممكن است نه جنبه سياسي داشته باشد، نه جنبه خدمت شما عرض شود دشمني خاصي داشته باشد، هيچ چيز نيست، جز همين، مسلك، اين مسلك كه إنشاءالله باني آن را، آن كسي كه پايهگذاري كرد، آن شخصي كه اين كار را شروع كرد و اين تعليمات را به اينها داد خدا او را لعنت كند.
«الَّذِي هَيَّجَ أَحْزَانَ يَوْمِ الطُّفُوفِ» امشب شب آخر اين مجلس است و شب جمعه است و در كنار قبر علي بن موسي الرضا هستيم، همه مردم شيعه الآن شايد بيشتر از قضيه كربلا فعلاً عزاي اين بياحترامي و هتك حرمت به مرقد مطهر علي بن موسي الرضا آنها را متوجه كرده است. بد نيست متوسل به اين بزرگوار بشويم. اميدواريم خداي تعالي ما را جزو زائرين آن حضرت، جزو مجاورين آن حضرت… كه روز قيامت دارد صدا ميزنند «أَيْنَ الرّضَوِيُّونَ»[18] امام رضاييها بلند شوند. اينها چه كساني هستند؟ كساني كه در كنار قبر حضرت مجاور شدند به محبت علي بن موسي الرضا، از وطن خود، از شهر خود، از مملكت خود دست كشيدند به محبت علي بن موسي الرضا آمدند كنار قبر آن حضرت مجاور شدند، اينها رضويون هستند. اباصلت ميگويد: به من فرمود، بد نيست چراغها خاموش بشود، حال عزايي به خود بگيريم، شب جمعه است، به من فرمود: اگر از مجلس مأمون خارج شدم و عبا به سر من بود با من حرف نزن. ميگويد: پس از چند دقيقه علي بن موسي الرضا از ميان مجلس خارج شد، ديدم عبا را به سر كشيده است دارد به طرف منزل ميرود، دانستم بيآقا شدم، بيمولا شدم. در منزل آمد، فرمود: درها را ببند. وارد حجره شد «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ»[19] مثل مار گزيده به خود ميپيچد. ظهر شد به من فرمود: اباصلت غلامها غذا خوردند؟ گفتم: آقا اين خدمتگزاران وقتي شما را با اين حال ميبينند كجا ميتوانند غذا بخورند. حضرت نشست، خود را كنترل كرد، همه آمدند غذا خوردند، بعد باز ديدند درِ حجره را بست اما به خود ميپيچيد، آنچنان زهر در او اثر گذاشته است مثل مارگزيده علي بن موسي الرضا آرام ندارد. من در ميان خانه متحير ايستاده بودم، يك وقت ديدم يك جواني كه شبيهترين مردم به علي بن موسي الرضا بود وارد خانه شد، آقا جان شما از كجا وارد شديد، من كه درها را بسته بودم؟ فرمود: آن كسي كه من را در يك لحظه از مدينه به طوس ميآورد، ميتواند از در بسته هم وارد كند. دانستم امام جواد است. امام جواد وارد حجره شد، پدر را در بغل گرفت آنقدر اين پدر و فرزند گريه كردند…
[1]. إسراء ، آيه 15.
[2]. روم، آيه 52.
[3]. الكافي، ج 2، ص 275.
[4]. انفال، آيه 2.
[5]. بحار الأنوار، ج 74، ص 166.
[6]. مؤمنون، آيه 37.
[7]. إسراء، آيه 23.
[8]. انفطار، آيه 6.
[9]. يونس، آيه 108.
[10]. قمر، آيه 17.
[11]. بحار الأنوار، ج 72، ص 25.
[12]. أنبياء، آيه 87.
[13]. همان، آيه 88.
[14]. صافات، آيات 143 و 144.
[15]. حجرات، آيه 12.
[16]. بحار الأنوار، ج 72، ص 222.
[17]. همان، ج 99، ص 55.
[18]. زندگانى حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام، ص 291.
[19]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 480.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.