۱۴ ربیع الثانی ۱۴۲۷ – ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۵ – توضیح آیاتی از سوره واقعه، مبدا و معاد – جمعه ۱۳۸
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم
بِسمِاللّهِالرَّحمَنِالرَّحِیم
أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوهُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیهَ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ * فِی کتَابٍ مَکنُونٍ * لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ * أَفَبِهَذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (واقعه / ۷۵-۸۱)
در این سوره های اواخر قرآن به خصوص سوره ی واقعه که حضرت رسولاکرم فرمود: شَیَبتنی سورة هود و الواقعه، مطالب تکان دهنده ای در ارتباط با مبدأ و معاد وجود دارد، که بسیار افراد باهوش و با استعداد و دارای شرح صدر باید به آن توجّه کنند. درباره ی “فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ” (واقعه/۷۵) که در این آیات آخر سورهی واقعه هست بحث شد و دوستان صحبت کردند و توجّه به اینکه “إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ” (واقعه / ۷۶) مواقع نجوم از نظر ظاهر زیاد اهمیت ندارد که خدایعظیم تنها مواقع نجوم مُلکی را اینگونه با آن برخورد کند و قسم عظیمش بداند. و بعد هم معلوم است که چیزی است که به این آسانی انسان یاد نمی گیرد. چون با کلمه ی لو بیان کرده و می فرماید: “لَوْ تَعْلَمُونَ” اگر بفهمید! و شاید منظور این باشد که نمی فهمید مثل “لوْ کانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ” (انبیاء / ۲۲) برای فرض محال است، “لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ”، اگر بفهمید عظیم است. شاید بیشتر نظر پروردگار از نجوم، همان نجومی است که در روایات آمده که: “مَثَلُ اهل بیتی کالنجوم” (مستدرک صحیحین /ج۳، ص۱۶۲ )، اهل بیت پیغمبر مانند نجوم و ستارگان آسمانند برای اهل زمین، همانطوری که در آن روایت می فرماید که: نجوم امانند برای آسمانها، اهلبیت من امانند برای اهل زمین. و در تفاسیر هم آمده که منظور از مواقع نجوم، موقعیت هایی که اهل بیت پیغمبر داشته و دارند{می باشد}. یازده نفر آنها در مواقع خاصّی واقع شدند و حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه در موقع خاصّی که بسیار اهمیت دارد، هزاروصدوهفتادو چند سال در پس پردهی غیبت ما را گذاشته و در عین حال امان است برای اهل دنیا و بلکه برای جمیع عالم هستی ولی مقرّ و مسکن و توقف حضرت در روی کره زمین است و لذا این موقعیت خیلی اهمیت دارد برای ذات مقدّس پروردگار که می فرماید: “إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ” (واقعه/۷۶)، این ضمیر” إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ”(واقعه/۷۷) خیلی مطلب دارد که متأسفانه من نمی توانم مشروح در جلسات عرض کنم. امّا اجمالاً قرآن ناطق اهل بیت پیغمبراکرم هستند که آن قرآن در کتابی است که تکوین شده، نوشته شده، آماده شده، در دست مواقع نجوم است. یعنی در دست حضرت بقیةاللّه است که خدا وحی کرده، پیغمبراکرم دریافت فرموده و به علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام بیان کرده و آن حضرت نوشته است، کتاب مکنون که” فِی کتَابٍ مَکنُونٍ “(واقعه / ۷۸) با این عنایت، قرآن کریمی است که در کتاب مکنونی واقع شده و این از خصوصیاتش این است که “لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”(واقعه / ۷۹) می بینید خیلی روشن در اینجا خدایتعالی از کتاب علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام ـ نه نهج البلاغه ـ چون بعضی ممکن است متوجّه مطلب ما نباشند. ما امروز به دست خودمان علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام را محدود به نهج البلاغه می کنیم! و حال آنکه علمای شیعه به عنوان مستدرک کلمات علیبنابیطالب یا مستدرک کتاب علی و یا سخنان علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام آنقدر نوشته اند که شاید ده برابر نهج البلاغه اگر بخواهد چاپ بشود که بعضی اش شده، کلمات علیبنابیطالب است. یک کتاب همین دیروز در دستم بود قبلاً هم دیده بودم، درباره ی خطبه تُتُنجیه، یک کتاب نوشته شده، کلمات علیبنابیطالب درباره ی آخرالزمان، که چه چیزهایی در این دوره واقع می شود آن حضرت مطالب عجیبی فرموده، بعضی اش جدّاً معجزه است چون از پیشگوئی هایی است که تکوینیات آن را بیان نمی کند. گاهی هست مثلاً فرض کنید شما پشت فرمان ماشین می نشینید و با صدکیلومتر سرعت حرکت می کنید. خوب می توانید پیش بینی کنید که سر یک ساعت در صدکیلومتری هستید این مسأله ای نیست همه می توانند این کار را بکنند. امّا اگر آمدید شما گفتید که سر دهکیلومتری یک مانعی پیش می آید و یک حادثه ای به وجود می آید و در عین حال من از آنجا عبور می کنم. این معلوم است که شما از یک جای دیگری اطّلاعی دارید روی برنامه ی طبیعی نیست. در خطبه تُتُنجیه، یک چنین مسائلی برای افراد باهوش وجود دارد. یعنی مثلاً فرض کنید در سر کلمه ی عدل دو دسته از عجم اختلاف می کنند و شیخ طبرسی که شیخ فضلاللّه نوری منظور است، نور از طبرستان است، طبرستان مازندران فعلی است این: “یصلب و یقتل”، خیلی عجیب است، این دیگر از نظر طبیعی نمی شود حسابش را کرد و امثال اینها در خطبات علیبنابیطالب که در نهج البلاغه وجود ندارد زیاد است. مرحوم سیدرضی نهج البلاغه را که جمع کرد در زمانی بود که نظر مبارک ایشان این بود خطبه هایی را، کلماتی را، رساله هایی را در یک کتاب جمع کند که سنّی و شیعه بپذیرند و مسأله خاصّی نداشته باشد. همه ی به اصطلاح ارواح منحرف و غیر منحرف بتواند هضمش کند. در عین حال خطبهی شِقشِقیه را فقط خلاف انتظار اهلسنت است والاّ بقیه اش را همه قبول دارند و علیبنابیطالب را بعد از قرآن کلماتش را می پذیرند. از یک نفر از دانشمندان اهل سنت سؤال شد که آیا کسی می تواند مثل قرآن را بیاورد؟ او در جواب گفت: در فصاحت و بلاغت یک شاگردی دارد قرآن، که اگر کسی بتواند کتاب آن شاگرد را بیاورد ممکن است ما احتمال بدهیم که مثل قرآن را بیاورد و آن کتاب نهج البلاغه است. خیلی مرحوم سیدرضی کوشش کرده که هم فصیح باشد، هم بلیغ باشد، هم قابل هضم برای شیعیان عوام باشد، هم قابل تحلیل و استدلال و بیان برای دانشمندان باشد همه قبولش کنند، کتاب نهج البلاغه را تنظیم فرموده، امّا نهج البلاغه تنها کتاب علی نیست. دهها کتاب در توان علمای شیعه هست که مثل نهج البلاغه را بیاورند و به هرحال باز هم آنها کتاب علی که ما می گوییم نیست. بد نیست امروز یک مقداری در این موضوع صحبت کنیم. کتاب علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام یک کتابی است، حالا چند متر اگر این کتابها را کنار هم بگذارید کتاب می شود تا هفتاد زراع گفتهاند، روایت دارد. چقدر قطر هر یک از این کتابها باشد باز بیان کردند که مثل ران شتر، شما اگر شتر را دیده باشید خوابیده یک کتاب بگذارید که مساوی با ران او باشد. این اقلاً باید دههزار صفحه داشته باشد تا این اندازه قطور باشد. این کتاب در آن همه چیز هست این صریح شاید دهها روایت است، همه چیز دارد، احکام همه چیز، معارف در همه چیز، خدا را معرّفی کرده و اسمش هم هست: حکمت، چرا گفتهاند کتاب علی؟ چون به خط علیبنابیطالب نوشته شده، یک حرکت و یا یک «الف» یا یک «ب» یا یکی از حروف کم و زیاد نشده، هر چه پیغمبراکرم فرموده علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام نوشته، امام علیهالصلوةوالسلام درباره ی اینکه این چه کتابی است و چقدر مطلب دارد به یک جمله فرموده که: “حَتی الارشِ الخَدش”( اصول کافي/ ج ۱، ص ۲۳۹، ح ۱) ، مثلاً شما فرض کنید اگر شما دستتان و ناخن تان عمداً روی دست کسی کشیدید یک خطّی قرمز افتاد این آیا دیه دارد یا ندارد؟ در کتاب علی علیهالصلوةوالسلام این مطلب هست که چقدر دیه اش هست، خیلی دقیق است! وقتی یک چنین چیزی باشد بقیهی احکام همه اش هست، “حَتی الارشِ الخَدش”، و این کتاب را علیبنابیطالب نوشته است. چه فرقی با نهج البلاغه دارد؟ نهج البلاغه آنچه از روایاتش صحیحه باشد، چون گاهی می شود به بعضی اسناد روایاتی که در نهج البلاغه سیدرضی جمع کرده خَدشِه کرد ولی با نهج البلاغه فرقش این است که این یک حرفش، یک حرکتش مورد اختلاف نیست، همه اش صحیح است به این ترتیب که پیغمبراکرم فرموده، پیغمبراکرم هم از جانب خودش نگفته، به او وحی شده، آیه ی “وَ مَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی” (نجم / ۳-۵) این آیه ناظر بر این کتاب است، یعنی هر چه در این کتاب است از جانب خدا به وسیلهی جبرئیل نازل شده، جبرئیل امین وحی الهی است، یک حرف، یک حرکت حتّی کم و زیاد نکرده و خدایتعالی وحی کرده. از نظر معنا و حقیقت عین قرآن است. فقط یک اختلاف دارد و آن این است که کلماتِ آن کتاب لازم نیست معجزه باشد. آخر ما معتقدیم که قرآن معجزه است ولی آن لازم نیست معجزه باشد، به صورت روایت هم ائمه علیهمالصلوةوالسلام آن را نقل کرده اند. مثلاً شخصی می آمد خدمت امام صادق علیهالصلوةوالسلام، یک سؤالی می کرد که آقا شما درباره ی فلان مطلب چه می فرمایید؟ حضرت می فرمود: ایناست حکمش، راوی سؤال می کرد که آقا آیا این را از خودتان می گویید یا از پیغمبراکرم؟ البتّه مثل اکثر ما مردم، آن معرفتی که باید به امام داشته باشند نداشتند، آن معرفتی که ما انشاءاللّه الان داریم اکثراً ندارند، حضرت می فرمود: من یک کلمه از خودم نقل نمی کنم و بیان نمی کنم، هر چه می گویم از پیغمبراکرم است. حتّی گاهی ناگزیر می شدند در مقابل افراد مورد اعتماد، کتاب علیبنابیطالب را، همان جلدی که این مطلب در آن بود برمی داشتند می آوردند که راوی می گوید من کتابی دیدم به قطر ران شتر، حضرت باز کردند و مطلب را در آنجا به من نشان دادند. اینجا معلوم است که کلام امام حتّی همین روایاتی که الان در کتب ما هست اگر به یکی دو مشکل برخورد نمی کرد اینها در حقیقت همان کتاب علی بود. این روایاتی که در صد و ده جلد در کتاب بحار نقل شده اینها تمامش اگر مشکلی که حالا عرض می کنم نمی داشت همه از مطالب کتاب علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام بود. این یکی دو تا مشکل هم طول زمانی که ما از ائمه (علیهمالسلام) فاصله افتاده ایم، یعنی امام صادق مثلاً به محمدبنمسلم گفته، محمدبنمسلم مورد اعتماد است امّا ما که از محمدبنمسلم نشنیده ایم، او به یکی دیگر گفته، او به یک نفر دیگری گفته، آنقدر گفته اند که شاید حدوداً آن روایاتی که در کتاب کافی و سایر کتب آن زمان نقل نشده و بلکه بعضی از روایات هست که سینه به سینه نقل شده و یک عدّه همین الان به اصطلاح می خواهند که ما یا علماء اجازه ی روایی به آنها بدهند. معنی اجازه ی روایی این است که من اجازه دارم یک روایتی که شما از استادتان، استادتان از استادش، استادش از استادش تا زمان امام صادق نقل کرده آیا ما اجازه داریم از شما نقل کنیم؟ شما ببینید اینجور، حالا اگر یک نفر این وسط افتاده باشد یعنی ما بفهمیم، در کتب رجال هست، اگر ما بفهمیم که این آقا، آن آقا را ندیده ولی روایت از او نقل می کند می فهمیم که این روایت به اصطلاح مُرسله است، اسمش مرسله و باید درباره ی آن شخص واسطه، آن حلقه ی مفقوده ما ببینیم او چه کاره بوده، شاید همان نفر یک آدم دروغگوی روایت سازی باشد لذا این اندازه اهمیت دارد. ولی باز هم اعتبار دارد، ما که اینها را ندیدیم که یکی از اینها یک خورده ای کم و زیاد کرده باشند روایت را، بنابراین این روایات با کتاب علی این فرق را دارد، که کتاب علیبنابی طالب چون نوشته شده، ثبت شده، یک حرفش، یک حرکتش، کم و زیاد نشده مثل خود قرآن، و این قرآن در کتاب علی است. چطور؟ شما می بینید حتّی در روزنامه ها و در مجّلات این مطلب هست که یک فهرستی، یک سرصفحه نوشته ای، یک تیتری می بینید در این کتابها، در این روزنامه ها هست، شما تا روزنامه را باز می کنید ملاحظه می کنید یک مطلبی را به صورت مختصر و مُجمَل و خلاصه نوشته اند. بقیه را می نویسد در صفحه فلان، شما آن صفحه را باز می کنید مشروح مطلب را می بینید. بلاتشبیه ـ البته قرآن این طور نیست ـ ولی برای نزدیک شدن به ذهن شما عرض می کنم، قرآن یک همچنین چیزی است که خدا به طور اجمال یک مطلبی را بیان فرموده ولو اینکه قرآن” وَ لَقَد یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ” (قمر/۱۷) قرآن یک طوری است برای یادآوری و برای اینکه متذکر بشوید این را آسانش هم قرار داده امّا نمی آیند هیچ وقت تمام مطالبِ امتحانی را به طور صریح به یک دانشجویی که در جلسهی امتحان نشسته، بگویند. خیلی محبّت کنند، خیلی طرف را بخواهند راهش بیندازند و برایش مطلب را بیان کنند یک اشاره ای می بینیم روی یک کاغذی، همهی کتاب مثلاً یک کلاس را که نمی آورند بنویسند به دستش بدهند، یک اشاره ای از تمام مطالب، که مطالب طبعاً یادش بیاید. دیدید بعضی از شعراء یا بعضی از کسانی که شعر حفظ کردند یا بعضی که قرآن را حفظ کردند می گویند اوّلش را بگو تا آخرش را ما بگوییم، اینجوری می شود. اوّلش را می گویند، حتّی برای ائمهاطهار و اولیای خدا یک همچنین مطلبی دارد، “الم”(بقره/۱)، “کهعیص”(مریم/۱)، این مطلب را وقتی می بیند یادش می آید از مطالبی که در آن کلاس ها درس خوانده و شروع می کند به جواب دادن، البته این مطالبی که در اوائل سُوَر واقع شده و مثل “الم، حم، قاف” و امثال اینها، اینها برای ما هم حتّی نیست. شاید برای مردم بعد از ظهور باشد و شاید هم برای ائمهاطهار و پیغمبراکرم باشد. ولی من معتقدم -چون مرحوم فیض کاشانی می گوید که مال ائمهاطهار و پیغمبراکرم است- ولی من معتقدم که اگر برای آنها بود، آنها این جملات را برای خودشان نگه می داشتند، دیگر در قرآن ما، در قرآنی که در اختیار ما هست قرارش نمی دادند، حالا اینجا بحث مفصّلی است که خیلی هم مفید نیست برای جلسات ما که درباره اش بحث کنیم، ولی اعتقاد من این است که این از همان بیستوشش حرفی است که زمان ظهور حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه به آن اشاره خواهد شد و بازش خواهد کرد و ان شاءاللّه باز خواهد شد. این کتاب، این قرآن در کتاب مکنون جلوه می کند، آن کتاب یعنی این قرآن با آن کتاب احدی از مردمِ دنیا که بماند، جنّ و انس اگر پشت به پشت هم بدهند نمی توانند یک سوره ی کوچکی از آن را، مثل سوره کوثر را بیاورند. آن کتاب را به دست ناپاکان نمی دهند، همانطوری که در شاید برداشت باشد یا ترجمه باشد یادم می آید که نوشته ایم،” لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ” (واقعه/۷۹) معنایش این است که بی وضو کسی نباید آن را مسّ کند، دست بکشد، همین عملی که ما انجام می دهیم، قرآن و اسماء پروردگار را، قرآن و اسماء ائمهاطهار را دست بی وضو نمی زنیم حالا این شخص وضودار هر چه هم خبیث و ظالم و بی بند و بار باشد می تواند دست به صفحات قرآن بزند ولی در آیه می گوید: “لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”؛ اهل علم می فهمند که این شبیه به خبر است، یعنی غیر از “مطّهر”، غیر از پاکها، این را مسّش نمی کنند. اگر ظاهر قرآن باشد که قرآن در دست همه ی کفّار هم هست منظور شاید و در روایت هم دارد که افرادِ مطّهر، یعنی آنهایی که در آیه ی شریفه به طهارت آنها خدایتعالی اشاره فرموده،” إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً” (احزاب/۳۳) اهل بیت پیغمبر می توانند آن را مسّ بکنند، نگه بدارند، آن در اختیار همه کس طبعاً نباید واقع بشود مگر همه “السلمان منّا اهل البیت”(بحار الانوار، ج ۱۰، ص ۱۲۱) بشوند. مگر به مرحله ای برسند که تزکیهنفس کرده باشند و صد در صد پاک باشند و خدایتعالی به پاکی آنها اقرار کرده باشد، “لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”؛ مس نمی کند -ببینید نمی گوید مس نکند- مسّ نمی کند، احساسش نمی کند، نمی فهمد، نمی تواند نگهش بدارد مگر پاکان، پاکانند که می توانند آن را نگه دارند، می بینیم که وقتی پیغمبراکرم این کتاب را به علیبنابیطالب فرمود، علیبنابیطالب هم برای اینکه اتمام حجّت بشود و خلافت بلافصل علیبنابیطالب و حضرت مجتبی و بعد هم سیدالشهداء و بعد هم ائمهاطهار و خلاصه ما به این گرفتاری امروز مبتلا نشویم و همه مان پاک و پاکیزه بشویم علیبنابیطالب آورد در مسجد به مردم داد. گفت این کتاب خداست، نشان هم داد، یک عدّه افراد غیرپاک نگاه کردند دیدند با ناپاکی آنها این کتاب سازش ندارد، به علیبنابیطالب دادند گفتند کتابت مال خودت و بعد طلحه و زیبر آمدند خیلی اصرار کردند حضرت فرمود: دیگر نخواهید این کتاب را دید مگر به دست فرزندم حضرت بقیةاللّه ارواحنافداه، این کتاب دیگر در دست مطّهرون بود، آنها نگهش می داشتند، مطّهرونی مثل حضرت امام مجتبی، حضرت سیدالشهدا ء، حضرت علیبنالحسین تا حالا که در زمان ظهور است و ان شاءاللّه ظهور صغری انجام شده ظهور کبری هم به زودی انجام می شود و امیدواریم ما هم جزء مطّهرون باشیم و این را هم بدانید که اگر قبل از زمان ظهور کامل ـ نمی دانم این کلمه را بگویم یا نگویم ـ اقلاً به طمع اینکه می خواهم بگویم جدّی باشید در تزکیهنفس که اگر کسی در این زمان هم قبل از ظهور، خوب خودش را پاک کند، واقعاً پاک باشد، واقعاً به مرحله ی کامل از پاکی برسد خودش را هم گول نزند مردم را هم گول نزند، گاهی بنشینید با خودتان محاسبه و مراقبه داشته باشید، دو نوع محاسبه و مراقبه داریم، یک نوع محاسبه دائمی که یک سالکالیاللّه دائماً باید محاسبه کند و دائماً در مراقبه باشد. مثل راننده ای که پشت فرمان نشسته با یک سرعتی دارد حرکت می کند هم محاسبه دارد هم مراقبه دارد، محاسبه دارد سر پیچ ها، سرعتش را می آورد پایین، مراقبت هم می کند که در درّه نیفتد، این محاسبه و مراقبه برای سالکالیاللّه دائمی است. یک محاسبه و مراقبه هم برای همین فرد در شبانه روز لااقل یک مرتبه هست که علیبنابیطالب می فرماید: “لیس منّا”، یعنی در کاروان ما نیست، از ما نیست، شیعه ما نیست، در برنامه های ما نیست کسی که در شبانه روز یک مرتبه محاسبه و مراقبت ندارد. این محاسبه و مراقبه همین است که عرض می کنم: بشینید حساب کنید، ببینید چقدر نفس تان موفّق بوده و چقدر ناموفق، به خودتان نمره بدهید هر جوری که می توانید این مساله را بنشینید برای خودتان درست کنید. محاسبه کنید، باید انسان محاسبه داشته باشد، خوب که پاک شد حالا بر فرض یکی آمد به من گفت آقا من در این مرحله کاملم، ما هم برداشتیم بله، زمانت هم خیلی زیاد شده و یک مرحله ی دیگری برایش نوشتیم. چه اثری دارد؟ چه فایده ای دارد اگر واقعاً درست نشده باشد، اگر محاسبه کردید و مراقبت شدیدی داشتید ولو در شبانه روز یک مرتبه و خودتان را پاک کردید، مطلبی که می خواهم بگویم {این است که} از آن کتاب علی، از آن حکمتی که در آن کتاب هست، از آنچه که پیغمبر مأمور شده که به شما تعلیم بدهد ـ شما می گویید پیغمبر مأمور شده که به ما حکمت تعلیم بدهد چرا نداده؟ ـ می گوییم شما یک کاغذ سفیدی بیاورید تا بنویسد، نه قلم می دهید، نه کاغذ می دهید، بلکه یک کاغذ کثیف سیاهی به او دادید که اصلاً قابل تصوّر نیست، قابل نگاه کردن نیست، چطور می شود که پیغمبراکرم به شما حکمت تعلیم بدهد؟ نمونه های زیادی در زمان خود پیغمبراکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم بوده که اینها در محضر پیغمبر بوده اند ولی چون ناپاک بوده اند، چون تزکیهنفس نکرده بودند، شما فکر می کنید ابوجهل یا ابولهب، یا بعضی از افراد اصحاب که اسم لااله الاّ اللّه و محمّدرسولاللّه صلیاللّهعلیهوآلهوسلم را می بردند و اسلام را به ظاهر قبول کردند اینها کلمات پیغمبر را نمی شنیدند؟ همین قرآن را می شنیدند، بلکه بعضی هایشان حفظ بودند! در جنگ نهروان چند هزار حتی افرادی که قرآن را حفظ بودند مبغوض علیبنابیطالب علیهالصلاةوالسلام واقع شدند، مسّ نکرده بودند، حقیقت قرآن را درک نمی کنند، حالا شما یک قرآن و یک کتاب بسیار مزخرفی را در کتابخانه تان پهلوی هم گذاشتید، از آن قرآن هیچ حکمتی توی این کتاب و از این کتاب هم هیچ مطلبی بیهوده در آن کتاب وارد نمی شود، خدا در قرآن می فرماید: “مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفاراً ” (جمعه/۵) آنهایی که تورات را زیر بغل شان می گیرند هر روز می روند در کتابخانه، یا مکتب و تورات می خوانند چون هر جا اسم پیغمبر است می گویند این را قبول نداریم و هر جایی که اسم حقیقت است این را قبول نداریم، مثل اصحاب انجیل، حالا در قرآن تورات می گوید ولی انجیلش هم همینطور است که کتاب انجیل را شاید دهها کتاب انجیل بعد از حضرت عیسی نوشتند و پنج تایش را دیگر نمی توانستند ردّش کنند. یکی انجیل لوقا بود، یکی انجیل یوحنا بود، یک انجیل متی بود، یکی انجیل مرقُس یکی هم برناوا؛ برناوا شخصیت مهم از همه ی اینها، از مرقس و نمی دانم متی و اینها بالاتر بود، از مقرّبین حضرت عیسی بود این را نتوانستند بپذیرند، اینجور کتاب خواندن به درد خودشان می خورد، چرا؟! به جهت اینکه چهل جا اسم پیغمبراکرم برده شده، علائم ظهور رسولاکرم در آن کتاب گفته شده، انجیل برناوا را بعضی از علمای فارسی زبان ترجمه هم کردهاند، خیلی هم معروف است، بگیرید مطالعه کنید ببینید چه چیزهایی نوشته، این یکی را مسیحیت قبول نکردند. خوب اینجور کتاب خواندن فایده ای ندارد. هر آیه ای از قرآن که به نفع شماست قبول کردید هر آیه ای هم که به ضررتان است ردّش کردید، با فلسفه تان، با گفتار دانشمندتان تطبیق نکرد آن را توجیه اش کردید، ردش کردید، چرا این کار را کردید؟ برای اینکه پاک نیستی، یک هواینفس خودت داری، یک چیزهایی در دلت می گذرد که این آیه ی قرآن با آن تطبیق نمی کند. پس حالا ندیده بگیریمش، یا مثل مسیحی ها به نظر من مسیحی ها بهتر است از این افرادی که در اسلام هستند، باشند. چون آنها رسماً گفتند ما این کتاب را قبول نمی کنیم. ماها می گوییم این کتاب را قبول داریم، معجزه هم هست، کلام خداست ولی اینجا معنایش یک چیز دیگرست، به همین جهت هم هست که: “مَن فَسّر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده علی النار فهو الکافر” (عوالی اللئالی/ ج ۴، ص ۱۰۴، ح ۱۵۴)، اینجوری گفتهاند. قرآن که طبق سلیقهی تو نازل نشده، پاک باید انسان باشد، افراد پاک صد درصد تسلیم پروردگار هستند: “وَ مَا تَشَاؤُنَ إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ” (تکویر/۲۹) هر چه خدا بخواهد همان را می خواهند، افراد پاک یک کلمه از خودشان حرف نمی زنند، افراد پاک مواظبند که حتّی اشتباه نکنند، افراد پاک مواظبند سهو نکنند، ما اگر مواظبت نکردیم در واقع قرآن را خدا اجازه نمی دهد که ما مسش کنیم، ما بفهمیم آن را، درکش کنیم، اگر دوران تزکیهنفس تان تمام شد دیدید که در قلبتان حکمت ظاهر نشده، -چون هست، حکمت باید ظاهر بشود-، ظاهر نشده، از قلبتان به زبانتان جاری نشده، چون نمی شود یک سدّ آبی پر از آب باشد از گوشه و کنارش یا از سرش سرریز نکند، حتماً سرریز می کند. “مَن اَخلَص للّه اربعین صباحاً جَرت یَنابیع الحکمة” (نهج الفصاحه، ح ۲۸۳۶ )نمی گوید “یجری”، خود انسان آن را جریان می دهد، “جرت” می گوید، خودبه خود “جرت ینابیع الحکمة من قلبه الی لسانه”، نمی تواند در یک مجلسی بنشیند و حرفهای بیهوده بزند و یک کلمه حرف حکمت آمیز نزند، خودتان را دوستان تربیت کنید که این راه حکمت را از قلبتان به زبانتان باز کنید، شاید برای همه کس میسّر نباشد اگر میسّر نشد بداند که متأسفانه تزکیهنفس درست نکرده، انسان باید روی منبر که می نشیند ـ به اهل منبر عرض می کنم ـ در مجلس دوستان که می نشیند، دو نفر که با هم می خواهند صحبت بکنند این خواهی نخواهی اگر شما پشت سد آبی نشستید و این سدّ هم پر بود خواهی نخواهی از بالایش شده، از گوشه و کنارش شده، از مجرایش شده آب می آید به سمت آن طرف، می آید. شما نگویید من در ذهنم نیامد، خوب، گاهی می شود که انسان با بعضی افراد ناباب می نشیند اینها لایق نیستند، این در صورتی است که در دست تو باشد اختیار حکمت، اختیار آن آب پشت سدّ، در اینجا امام نمی فرماید: “جَرت یَنابیع الحکمة”، “جرت” درست نیست، باید بگوییم “أجری”، فلانی جاریش می کند، اختیار در دست او نیست، شما وقتی در یک مجلسی نشستید با همسرتان نشستید، با فرزندتان نشستید، باید تمام حرف هایتان حکمت آمیز باشد، حکمت باشد! یک کلمه به ضرر کسی حرف نزنید، چون آنچه به ضرر مردم مسلمان باشد حکمت نیست. همه اش حکمت، شناخت حقیقت، حقایق اشیاء را باید شما بیان کنید، “جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه”، بنابراین یک ارتباطی قلب شما اگر تزکیهی کامل بکنید به آن کتاب علی و کتاب علی به آن خدایعظیم که نهایت ندارد وصل می شود. شما راحت، آبعلم، مَاءً غَدَقاً (جنّ/۱۶) از خدا جاری، می آید در قلب پیغمبراکرم که آمده این دو برنامه اش انجام شده، از آنجا آمده در قلب علیبنابیطالب و ائمهاطهار و از آنجا برای اینکه در مُلک هم اثری از خودش نشان بدهد در کتاب علی، “فِی کتَابٍ مَکنُونٍ” در کتاب تکوین شدهی علیبنابیطالب علیهالصلوةوالسلام و از آنجا هم در قلب شما، قلبتان را باید گوشه کنارش را به اصطلاح سدّ کنید، بپوشانید، نمی دانم هر کاری که بنّاها می کنند که آب از این سدّ ردّ نشود بکنید، خوب تا یک مدّتی ردّ نمی شود. آنهایی که مشغول تزکیهنفس هستند چون آن طرف لوله های آبی که از سدّ کشیده شده کثیف است، آنها را تمیز کنند، کاری بکنند که خرابی نکند، بعد دیگر باید خودش “جَرت یَنابیع الحکمه مِن قلبه الی لسانه” بشود، دیگر چرا معطل است؟ و انشاءاللّه امیدوارم که تمام دوستان به این مسأله توجّه کنند، فکر نکنید یک کار بیهوده ای می کنید، آخر این لوله آب را، این قلب خودمان را خوب اگر حسود نباشیم که پیشرفت نمی کنیم! عجیب توجیهاتی بعضی ها دارند! سردی مردم هم برای تزکیهنفس با این همه تأکیدی که شده به خاطر همین است که خوب چه فایده ای دارد؟ من این لجن ها را از این لوله ی آب کشیدم، این کثافت ها را بیرون آوردم، کدام کثافت است در این دنیا که از همه بدتر باشد، آنقدر بد باشد که اگر تو این کثافت را داشته باشی از هفتاد سال ـ شاید سال نوری هم باشد ـ بوی بهشت استشمام می شود، ولی تو استشمام نمی کنی، این کدام کثافت است؟ کبر، کبر! عُجب! هر یک از صفات رذیله، خوب چرا اینقدر معطلی؟؟ شب و روزمان اگر مشغول این کار باشیم باز کم کردیم، خدا باید کمک مان بکند والاّ به هیچ وجه ما نمی توانیم موفق بشویم. خدایتعالی هم کمک می کند، شما فکر نکنید که خدا کمک نمی کند! می گوید: “وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا” (عنکبوت / ۶۹) کسی که در راه ما جهاد بکند، جدّی باشد ما کمکش می کنیم، هدایتش می کنیم، همانطوری که پیغمبراکرم را هدایت کردیم و علوم را به او عنایت کردیم.
میفرماید: “فِی کتَابٍ مَکنُونٍ * لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”؛ پس خوب فهمیدید معنای “مطّهرون” چه کسانی هستند، “تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ” (واقعه/۸۰) این “تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ” یعنی این کتاب مکنونی که “لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”؛ این از جانب خدای مرّبی عالم ها، یعنی هر چه خدا خلق کرده مشمول رحمانیت خداست و او ربّ العالمین است. حالا شما “أ فَبِهَذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ “(واقعه/۸۱)!، خیلی عجیب است این کلمات! من دنبال این می گردم که “مدهنون” را چه معنایی کردم چون طبق لغت معنا کردم، آیا به این حدیث بی توجّهی می کنید، کوچک می شمرید، آیا به این حدیث شما بی توجّهی می کنید، نگویید {منظورشان}با مردمند، یکی از مشکلات رفقای ما این است که وقتی با آنها حرف می زنیم خیال می کنند با مردم دیگر ما داریم صحبت می کنیم منتهی مورد خطاب شما هستید، نه! هر کاری شما بکنید، باز هم کوچک شمرده اید. شب و روز اگر عرق بریزید فقط و فقط برای تزکیهنفس کار کنید، شما می گویید کارهای دیگرمان چیه؟ همه ی کارهایتان را هم می توانید در این راه واردش کنید، برای تزکیهنفس کار کنید باز کم کردید، باز کوچک شمرده اید، فکر هم نکنید تزکیهنفس این است که بروید در یک اتاق بنشینید و دائم به خودتان تلقین تزکیهنفس کنید، نه! کار می کنی درست کار کن، این خودش شما را تزکیهنفس می کند، حرف می زنی راست بگو، این خودش شما را تزکیهنفس می کند، همین ها وسایل تزکیهنفس است. شما فرض کنید هر کاری -حالا هر کسی یک کاری دارد- هر کاری راکه می کنید در بعد از این مراحل تزکیهنفس یا قبلش، انسان استقامت دارد درست کار بکن. دیروز یکی از رفقا آمد جایی که داشت کار می کرد به من گفت چند تا سؤال دارم می شود شما جواب بدهید؟ گفتم: نه، گفت: چرا؟ گفتم: برای اینکه تو مشغول این کار هستی، آن کار را ترک کردی آمدی…، آن تو را تزکیهنفس می کند، درستی، اگر یک {شخص}اداره ای در اداره سر ساعت بیاید و اربابرجوع را خوب جواب بدهد و ظهر هم که می رود خانه، این خودش این چند ساعتی که آنجا کار کرده تزکیهنفس شده، اصلاً تزکیهنفس همین است، همه اش ذکر نیست. بعضی ها خیال می کنند تزکیهنفس این است روزی چند دفعه بگوییم مثلاً یا قوی، اینها به اصطلاح چه می گویند، نمی توانم به چیزی تشبیه کنم اینها اصل نیست بالاخره، کار می کنید درست کار کن، مزد می گیری اندازهی مزدت کار کن، دیوار می چینی راست بچین، صحیح بچین که فردا اگر یک نفر آمد ردّ شد نگوید عجب آدم بیخودی بوده این دیوار برای چه کج کشیده، هر کاری که می کنید! روحانی هستی، دَرست را دُرست بخوان، با صداقت کار کن، منبری هستی قبلاً مطالعه کن اگر حکمت جاری نشده از قلبت به لسانت، آنکه حکمت جاری شده از قلبش به لسانش، روی زمین هم که بنشیند حرف خودش را می زند، آنچه وظیفه اش است. درسها را در عالَمارواح به ما یاد دادند، ما همه چیز را بلدیم، همان وجدانیات، فطریات را اگر انسان برای مردم بگوید همین ها حکمت است. هر کس در هر کاری که می کند، در مجلس نشستید در اینجا، یک کسی می گفت که یک اشتباهی یک منبری از نظر ادبی روی منبر کرد من دیگر نفهمیدم این چه گفت تا آخر، گفتم: بگذار پیاده بشود- حالا باز هم آدم خوبی بوده وسط صحبت چیزی نگفته- بگذار از روی منبر بیاید پایین، من پدری از او در بیاورم، این سواد ندارد رفته روی منبر، سواد اصلاً لازم نیست، همچنین من دارم در جمعیت شاید دو هزار نفری می گویم. اصلاً لازم نیست، خوب است داشته باشد انسان، خوب است که کلمات را ادیبانه بگوید، طبق فقاهت بگوید، خوب است اینها، امّا اگر خوب پاک شده باشد اصلا “جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه”، اینجوری است. متأسفانه ما در کارهای مان تزکیهنفس را قرار نمی دهیم، صبح که می رویم سر کار اوّل بگوییم خدایا چون تو دوست داری من این کار را می کنم، این چقدر انسان را بالا می برد، بعد هم وسط کار هم، همه ی کارهایش چون خدا دوست دارد این کار را بکن. الان این رفقای ما که بحمداللّه خیلی به اکثرشان اطمینان و اعتماد داریم برای همین فکر است. شماها همه تان الحمدللّه، همین فکرها را دارید برای خدا کار کنم، برای محبّت کار کنم، برای امام زمان صلواتاللّهعلیه کار کنم، یکی هم اگر یک وقتی لنگ زد همه تان مواظب باشید که “کُلُّکُم راع و کُلُّکُم مسئول عن رعیته”( صحيح مسلم /ج ۳، ص ۱۴۵۹، ح ۲۰)، همه تان مؤمنید و مرآت برای یکدیگر باشید، تذکر بدهید. من دیروز یک جایی رفتم دیدم یک جوانی ریشش را تراشیده، هنوز وارد آن محلّ نشده بودم گفتم: چرا ریشت را آقاجون تراشیدی؟ ریشت را نتراش، خیلی قول هم داد که ریشش را نتراشد. من بعد تحقیق کردم دوستان ما با اینکه همه شان از دوستان ما بودند، تا به حال به این نگفتند ریشت را نتراش، خیلی جای تأسّف است. حالا کارگر آوردید کار می کند، ریشش را هم تراشیده، خوب بگویید آقا ریشت را نتراش. این بالاخره آدمهای حسابی، در همین فیلمهای مزخرفی هم که نشان داده می شود آدمهای متدین را ریشدار می گذارند، آدم های بی بند و بار و عوضی را بی ریش، ریش تراشیده می گذارند. خوب این دیگر یک چیزی است که اینجوری شده، آقا یک آقایی گفته اینطور، گفتیم حالا آن آقا التماس دعا، این حرفها را خیلی جدّی بگیرید. وارد یک مجلسی شدید زمینه همین قدر دیدید فوراً نهی از منکر کنید، نهی از منکر یکی از واجبات اولیه است،امر به معروف. یک کارگری آوردید نماز نمی خواند شما نماز اوّل وقتت را بخوان، تا می گویند: “حی علی الصلاة”همه تان دست از کار بکشید، دوستانی که اینجا کار می کنند من از قول آقای کاشانی هم می گویم نیابت ندادهاند به من، ولی من می گویم فوراً دست از کار بکشید، بگذارید دو ساعت کارتان عقب بیفتد مشغول نماز بشوید. این برکت دارد، چون “لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ”؛ امیدواریم خدایتعالی این مسائلی که در اینجا عرض می کنیم همه اش در شما تأثیر عمیقی داشته باشد.
من مکرر گفتهام کاغذ در مجلس به من ندهید، در هفته گذشته ما یک چیزی را فراموش کردیم ولی این هفته قضایش را به جا می آوریم. مادرخانم جناب آقای سیدی مان در مشهد در هفته گذشته از دار دنیا رفته بودند و من نمی دانم چه شد، یک چیزی شد که من فراموش کردم عرض کنم فاتحه بخوانید ولی در مجالس بعد گفتیم و خواندند دوستان در شب تولّد حضرت امام حسنعسکری در منزل گفتم و حالا همینطوری که شما نشستید و همه تان در هر کجایی که هستید یک حمد و سه قلهواللّه برای روح این مرحومه بخوانید.
نسئلک اللهم و ندعوک باعظم اسمائک و بمولانا صاحب الزمان یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه یا رحمن یا رحیم، یا غیاث المستغیثین، عجّل لولیک الفرج، عجّل لمولانا الفرج، خدایا فرج مولای ما، آقای ما، امام زمان را برسان، خدایا همه ما را از بهترین اصحاب و یاورانش قرار بده، قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما، خدایا دین و دنیا و آخرتمان زیر سایه ی حجةابنالحسن از خطرات محفوظ بدار، پروردگارا آنهایی که به ما حقّی دارند خودت جزای آنها را کاملاً مرحمت بفرما، پروردگارا به آبروی حجةابنالحسن قسمت می دهیم گرفتاری های مسلمین برطرف بفرما، خدایا هر چه زودتر به آبروی امام زمان چشم مان به جمال امام زمان مان روشن بفرما، خدایا قرض مقروضین ادا بفرما، امراض روحی مان شفا مرحمت بفرما، مریض های اسلام، مریض منظور، مریض منظور، مریضه منظوره الساعه لباس عافیت بپوشان، خدایا به آبروی خاندان عصمت و طهارت قسمت می دهیم پروردگارا این مملکت، کسانی که به این مملکت صادقانه خدمت می کنند در پناه امام زمان حفظ بفرما، خدایا امواتمان غریق رحمت بفرما، شهداءمان با شهدای کربلا محشور بفرما، عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما، و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.
لینک ویدیو در آپارات: کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.