۱۴ ذی الحجه ۱۴۲۳ قمری – تقوا
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد لله والصلاة و السلام علي رسول الله و علي آله آل اللّه لاسيما علي بقية الله في العالمين روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
دربارهي متّقين علي ابن ابيطالب عليه الصلوة و السلام فرمودند كه: فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ، از علامت يكي از اينها اين است كه در دينشان يك قوّتي ميبيني و يك ايماني كه؛ اينها را گفتم آن شب، وَ إِيمَاناًفِي يَقِينٍ، در يقينشان يك ايماني مشاهده ميكني و در علمشان يك حرصي، جديّتي خواهي ديد و در حلمشان علم و در علمشان حلم و در ثروتشان ميانهرو و در عبادتشان خشوع و در عين فاقه و فقر داراي تجمّل هستند، يعني خودشان را فقير نشان نميدهند و در شدّت صبر دارند، در فشارها صبور هستند و طلبشان، آنچه را كه طلب ميكنند مقيّدند در حلال باشد، دنبال حرام نميروند و نشاطشان در هدايت است وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ، و از طمع و باصطلاح چشمداشتي به مالي كه مربوط به آنها نيست خودشان را دور نگه ميدارند، يَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ، اعمال صالحه را در عين اينكه انجام ميدهند در ترس هم هستند كه مبادا اينها قبول نشود، يُمْسِي وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ، شب كه ميكنند نعمتهاي پروردگار را در نظر بگيرند و همّتشان شكر خداست و اين كه شكر كنند پروردگار را، وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكْرُ، صبح كه ميكنند همّتشان اين است كه ياد خدا باشند. حالا چرا شب همتشان اين است كه شكر كنند و صبح همتشان ذكر است، چون انسان جمع ميزند نعمتهاي الهي را و به نعمتهاي الهي برخورد كرده و صبح تا غروب تا شب دائماً به نعمتهاي الهي برخورد كرده لذا بيشتر از هر چيز همّتشان بايد شكر باشد ولي شب كه ميخوابند، طبعاً وقتي كه انسان ميخوابد در يك غفلتي فرو ميرود. بايد اوّل صبح كه انسان پا ميشود، بيشتر همّتش اين باشد كه ياد خدا باشد و خودش را متذكّر كند از همين جهت شايد تعقيبات نماز صبح بيشتر است، يا ميگويند نماز شب بخوانيد، بعد نافله صبح، بعد نماز صبح، بعد هم تعقيبات خوانده بشود به جهت اينكه همّت شما ذكر خدا باشد، يَبِيتُ حَذِراً، شب كه استراحت ميكند تقريباً در حال ترس و اينهاست كه مبادا آنچه كه امروز انجام دادم اينها مورد مواخذه واقع بشود، وَ يُصْبِحُ فَرِحاً، صبح كه برميخيزد از خواب در حالي برميخيزد كه خوشحال است كه خداي تعالي بعد از اينكه او را از دنيا برده، در واقع از دنيا بردش، و باز به اين بدن برگشته تا امتحانش را تكميل كند، تمام كند، لذا صبح كه انسان از خواب پا ميشود مستحب است كه بگويد: الحمدللّه الذي احياني بعد مماتي و ، شما خواب را همان مرگ بدانيد، هيچ فرقي خواب و مرگ ندارد، حمد ميكنم پروردگارم را كه من را زنده كرد بعد از اينكه ميراند، الحمدللّه الذي ، و يك روزي هم محشور خواهيم شد و اين دعا را مستحب است كه انسان از خواب كه بلند ميشود حالا قبل از اذان صبح، بعد از اذان صبح هر وقت كه بلند ميشود اين دعا را بخواند هنوز كه توي رختخواب است، الحمدللّه الذي احياني بعد ان اماتني و عليه النشور، حَذِراً حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، از آنچه كه در حال غفلت بايد ازش پرهيز بكند از آن پرهيز ميكنند اينها، وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ ، خوشحالند اهل تقوي به آنچه كه خداي تعالي از فضل و رحمتش به آنها عنايت كرده، إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبُّ قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لَا يَزُولُ، اگر نفسش به آنچه كه خداي تعالي بهش عنايت نكرده فشار آورد، اگر خداي تعالي خوب انسان گاهي يك چيزهايي ميخواهد كه إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ، اگر فشار آورد بر او نفسش بر آنچه كه نميخواهد، لَمْيُعْطِهَاسُؤْلَهَا فِيمَاتُحِبُّقُرَّةُعَيْنِهِفِيمَالَايَزُولُ، در آنچه كه مايهي چشم روشني است در آنجا خدا بهش عنايت ميكند، وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لَا يَبْقَى، اهل تقوا زهدشان بر اين است كه باقي نميماند، خودشان را دور نگه ميدارند از آنچه كه باقي نميماند. يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ، منزوج ميكنند، مخلوط ميكنند علمشان را با حلم، هميشه علم با علم بايد باشد، آن شب توضيح دادم چطور انسان علمش با حلمش لازمالمنزوج يكديگر باشد و كلامشان را به عمل؛ يعني گفتار انسان بايد لازمهاش عمل هم باشد، عمل لازمهاش اين باشد كه هر چه خودش ميگويد اقلاً عمل كند، خداي تعالي در قرآن ميفرمايد كه: شما چطور، لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (2) الصف/2، چرا آنچه را كه ميگويند عمل نميكنيد؟ پس بايد ممزوج كند حلم را با علم و قول را با عمل، تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ قَلِيلًا زَلَلُهُ، اينها را ميبيني كه آرزوهايشان خيلي نزديك است، يعني خيلي طولامل ندارند، آرزوهاي دور و دراز توي دنيا ندارند، آرزوهايشان خيلي باصطلاح همين چيزهاي معمولي است كه خدا بهشان داده ولي اينكه مثلاً من پنجاه سال ديگر فلان كار را بكنم، چه بكنم اينها نيست. تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ قَلِيلًا زَلَلُهُ، گمراهيشان، ضلالتشان، البتّه اينجا با ر ز ضلل همان تقريباً گمراهي و اينها ميشود كه لغزششان خيلي كم است، خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَةً نَفْسُهُ، خاشع است دلشان و نفسشان قانع است، يك آدمهاي قانعي هستند،قانع بما رزق اللّه، به آنچه كه خدا بهشان روزي داده خيلي قانعند، قانع به معناي اينكه انسان راضي باشد به آنچه كه در اختيارش هست و زيادهطلبي نكند. اينها همهاش البتّه توضيح دارد من ميخواهم اينها زودتر خوانده بشود، همهي اينها بحث مفصلي دارد كه هر كدامش يك ساعتي بايد دربارهشان صحبت كرد كه چطور قلبشان خاشع است، نفسشان قانع است، بعد ميفرمايد كه سَهْلًا أَمْرُهُ، كارهايش، امورش خيلي آسان است، كارها را آسان ميگيرد، سخت نميگيرد آنطوري كه معمولاً بايد، معمولاً ماها سخت ميگيريم و همينطور مطالبي دارد كه اگر بخواهم بخوانم يكي يا دو صفحه ديگر تقريباً خصوصيّات اينها را بيان فرمودهاند كه انشاءاللّه شبهاي ديگر دو يا سه شب ديگر همينها را ميخوانيم و اجمالاً متقيّن كساني هستند كه يك خصوصيّات خاصّي دارند كه انشاءاللّه اين خصوصيّات را من يك جا جمع كردم، هشتاد تا پيدايش بكنم، چون گشتم پيدايش نكردم انشاءاللّه پيدايش ميكنم و از روي آن جمعزدش، بررسي شدهاش را براي شما عرض ميكنم و بنابراين ما يكي از كارهايي كه انشاءاللّه جدّاً بايد دوستان بگيرند و حتماً رعايتش را بكنند مسألهي تقواست كه يك مطلبي اينجا بعضي از دوستان هم برايشان اشتباه شده شايد هم اين اشتباه از ناحيهي من در ضمن صحبتهايم و من اشتباه نكردهام ولي ممكن است جوري صحبت كرده باشم كه اشتباه برداشت كرده باشند كه ما وقتي كه از مرحلهي صراط مستقيم ميخواهيم تمرين كرديم صراط مستقيم را، خودمان را كاملاً و صد درصد صراط مستقيم انداختيم بعد اينجا دو راه ميشود يكي راه تقواست، يكي راه محبّت است، آن وقت بعضي از افراد، بعضي از دوستان روي ناداني راه محبّت را بهتر از راه خدمت شما عرض شود كه تقوا ديدهاند و با بيتقوايي متأسفانه كه بر خلاف صراط مستقيم است چون همهي تقوا توي صراط مستقيم است، با بيتقوايي ميخواهند اظهار محبّت بكنند، اين را بدانيد محبّت خدا عين تقواست و تقوا عين محبّت خداست، يعني اگر كسي اهل محبّت به خدا باشد نميتواند صفات متقيّن را داشته باشد و اگر ميخواهد اهل تقوا باشد نميتواند محبّت به خدا داشته باشد. اين مسئله يك موضوع ديگر است كه دوستان اشتباه گرفتهاند، آدمي كه محبّت دارد به يك چيزي و رعايت بعضي از جهات را نميكنند، از سابق گفتند يك محبّتهايي است خاله خرسه، محبّت خاله خرسه را لابد شنيدهايد مثالش را كه يك خرس را صاحبش بهش گفت من ميخوابم حواست جمع باشد من كسي مزاحم من نشود براي خواب، مواظب من باشد، اين نشسته بود داشت نگاه ميكرد ديد يك مگسي آمده روي چشم اربابش، او خودش هر چه با دستش زد، اين مگسه، آخر مگس يكي از خصوصيّاتش صفاتش ذباب است، ميگويند ذب و آب است يعني رفت و برگشت، شما مگس را ده دفعه هم كه بزنيد باز برميگردد همانجا مينشيند –خدمت شما عرض شود –ديد اين مگسه بلند نميشود رفت يك سنگ بسيار بزرگ كه مگس را بكشد، قصدي نداشت روي حماقت اين سنگ را برداشت و كوبيد توي سر اربابش و اربابش را كشت، از آنجا معروف شد (اصل قضيّه دروغ است ها!) يعني مثال، دروغ نيست ولي از آنجا معروف شد محبّت خالهخرسه، محبّت خاله خرسه اينجوري است كه انسان ميخواهد محبّت كند به يك نفر، حالا آن ميخواهد خوشش بيايد، بدش بيايد اذيّت بشود، اذيّتش نشود، من بايد به تو اظهار محبّت بكنم، اين غلط است، اين محبّت غيرعقلائي است، هميشه جز آنهايي نباشيد كه خيلي عاشق بيعقلند، خداي تعالي هيچ جا در قرآن نفرموده كه محبّتتان را محبّت كنيد، فقط در صفات مؤمنين فرموده است كه:
وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ، هيچ جا از شما تقاضا اينكه به من محبّت كنيد نيامده است، امّا اتَّقِ اللَّهَ، بقره/206، أَفَلَا تَعْقِلُون، البقرة/44، شايد چهل جا بيشتر أَفَلَا تَعْقِلُون، دارد محبّت اگر با عقل توأم نشد فساد به وجود ميآورد. من در مثالهايم مثل بنزين است ماشين وقتي مرتّب شد، درست شد بنزين با كنترل بايد بيايد توي موتور، اگر شما به آفتابه بنزين بكنيد بريزيد توي موتور، نه روشن ميشود و آتش هم ميگيرد و بعد از چند ساعت هم ميبينيد كه اصلاً شما ماشين نداريد. بايد با كنترل، ديديد نميدانم آن به اصطلاح آن چيزي كه سوپاپ ميگويند، نميدانم اسمش چي هست اسمش؟ كه بنزين توي شلنگ باريكي ميآيد از آنجا كمي توي آن محل سوخت ماشين ريخته ميشود به اندازهي كنترل شده، يك خورده گُشاد ميشود بد كار ميكند، يك خوردهاي ميگيرد باز بد كار ميكند. همچين خيلي روي حساب بنزين ميآيد توي موتور، موتور راه ميرود، اگر شما با آفتابه بنزين كرديد توي –خدمت شما عرض شود توي موتور، ريختيد توي آن كاربراتش و تشكيلاتش يك دفعه آتش ميگيرد، نكنيد يك وقتي اين را، چون بعيد نيست اين دوستان، بعضي از دوستان متأسفانه نادان ما همين كار را جلوي چشم من ميكند، براي روحشان ميكنند و من هم ميبينم و حرص ميخورم ولي كاري نميتوانم بكنم، توي آفتابه بنزين ميكنم و ميگويند بالاخره بنزين بايد توي ماشين ريخت، ميريزند ماشين هم روشن، آتش ميگيرد ميسوزد و از بين ميرود و بعد نه به درد ما ميخورند، نه به درد خدا، نه به درد دين و نه به درد هيچي، يك وقتي خداي نكرده اين طور نباشيد، تقوا و عقل و عشق اين سه تا را با هم توأمش كنيد ببينيد چقدر معجون خوبي از كار در ميآيد. يك معجوني كه بسيار عالي ميشود، عقل ميآيد اين بنزين را كنترل ميكند، تقوا ميآيد اگر يك مشكلي براي موتور به وجود بيايد اين ميآيد كنترلش ميكند، يك ماشين مرتّب بدون هيچ ناراحتي حركت ميكند و متأسفانه هر چه من به بعضيها عرض ميكنم راه اين است و فلان آقا، فلان شخص، فلان كس كه بعضي از افراد متأسفانه نميدانم عقلشان كم است، چي هست؟ خيلي من را رنج ميدهند اين افراد، كه انشاءاللّه اميدواريم از خدا ميخواهيم كه از دور و برمان پراكنده بشوند كه به اصطلاح هر چه ما ميگوييم راه آن نيست آنقدر اينها اشتباه كردند و كارها را خراب كردند كه با كمال تأسف خيال ميكنند، بعضيها كه من گفتم اينجوري باشيد منتهاي به خواص گفتم، و آنها هم جزء خواص هستند، الان دارم ميگويم يا دروغگو هستم يا راستگو، اگر دروغگويم كه يك پول نميارزم، اگر راستگو هستم نزديكترين افراد پيش من همين آقاي رفيعي ازش پرسيد كه من كي گفتم كه مسئلهي عشق و محبّت مهمتر از اينهاست، اينها را ميگوئيم براي سرگرمي، من اهل اينها حرفها نيستم، بايد تقوا داشت، بايد عقل را به كار انداخت، بايد گوش به حرف داد، بايد ايراد نگرفت، بايد اگر ميخواهيد مثل حضرت خضر و موسي باشيد، حضرت موسي عقب حضرت خضر راه افتاده، خيلي هم بهش محبّت دارد، خيلي هم بهش عشق دارد، اينها، ولي وقتي كه ديد ديگر نميتوانند با هم باشند، هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ كهف/78، هيچ هم گريه نكرد براي همديگر براي جدائيشان براي اينكه نميكشد ديگر از حالا به بعد و هيچ سر سوزن بدانيد دلِ من ناراحت كه هيچي، خوشحال هم ميشوم كه بعضي از دوستاني كه گوش به حرف نميدهند و اهل تقوا نيستند و تعقّل نيستند و ميخواهند اظهار محبّت بيجا بكنند حتي به من، من حتّي يك سر سوزن راضي نيستم كه با من باشند به شرط اينكه تقوا داشته باشند و به شرط اينكه تعقّل داشته باشند، عقلشان را بكار بياندازند، عقل هم ميگويد اوّل تقوا و صراط مستقيم و بعد توأم با اينها محبّت، اگر محبّتتان با اينها توأم شد شما از راه محبّت به مخلَصين ميرسيد و به خلوص ميرسيد و اگر تقوايتان و يا محبّتتان هماهنگي نداشت خوب به يك جاي ديگر ميرسيد، اميدواريم همهي ماها در راه رسيدن به حقايق موفّق باشيم و خداي تعالي همهمان را كمك كند و از ياران خوب حضرت وليعصر ارواحنافداه باشيم و انشاءاللّه روزي باشد كه اين تقوا و عقل و محبّت را با هم قاطي بكنيم و تحويل وجود مقدّس حضرت بقيّةاللّه بدهيم و به حقيقت كاملي انشاءاللّه برسيم، و صلّ اللّه علي سيّدنا محمّد و آله اجمعين.
وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ (165) البقرة/165
ياد خدا
مَنْزُوراً أَكْلُهُ حَرِيزاً دِينُهُ مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ مَكْظُوماً غَيْظُهُ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ كَانَ فِي الْغَافِلِينَ كُتِبَ فِي الذَّاكِرِينَ وَ إِنْ كَانَ فِي الذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ بَعِيداً فُحْشُهُ لَيِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْكَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ نهجالبلاغة ص : 306مُقْبِلًا خَيْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ فِي الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِيالْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ لَا يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ وَ لَا يَأْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ لَا يُضِيعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا يَنْسَى مَا ذُكِّرَ وَ لَا يُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا يُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا يَدْخُلُ فِي الْبَاطِلِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ
قَالَ فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كَانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَ هَكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ فَمَا بَالُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ ع وَيْحَكَ إِنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا يَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا يَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِكَ
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.