۱۳ رجب ۱۴۲۵ قمری – ۹ شهریور ۱۳۸۳ شمسی – میلاد امیرالمومنین (علیه السلام)
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمدللّه و الصلوة و السلام علي رسول اللّه و علي آله آل اللّه لاسيّما علي بقيةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم *قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ *الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ *وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ *وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ*وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (مؤمنون / 1 –5)
جناب آقاي رفيعي آيهي خوبي را براي سخن انتخاب فرمودند. اين سورهي مباركه در اوّلين برخورد دو وليّخدا با يكديگر -پس از يك مدّت به صورت ظاهر جدايي و اشارهاي به يك مطلب بسيار مهمّ- از جانب علي بن ابيطالب براي پيغمبر بيان شد. كعبه در اصل مكاني است كه سيّد الموحدين حضرت ابراهيم بنا كرده و خدا هم اين مكان را به عنوان خانهي خودش پذيرفته بود، امّا تا آن روزي كه فاطمهي بنت اسد وارد اين خانه نشده بود اين خانه در دسترس غيرموحدين قرار گرفت و بازيچهي دست آنها شد. سيصد بُت يا سيصد و شصت بُت در اين خانه و در اطراف اين خانه مردمان نادانِ بياطلاع از حقيقت، مردمان مادّي، مردماني كه زندگيشان به وسيله تزئين بُتها تأمين ميشد اين خانه را بازيچه قرار داده بودند. خانهاي كه حضرت ابراهيم ساخته كه خدا به او ميفرمايد: و طَهِّر بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقائمينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (حج / 26) يا ميفرمايد: وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ (حج / 27) بايد همهي مردم بيايند در اينجا خدا را بپرستند، مركز بُتپرستي شده بود، خدا پيغمبراكرم را در مكّه بدنيا آورد تا اينكه اين خانه را پاك كند و از بُتپرستي نجات دهد. سي سال پيغمبراكرم در دنيا بود و منتظرِ وزيرش و برادرش و آن كسي كه بايد پا روي شانهي او بگذارد و بُتها را سرنگون كند بود. همانطوري كه فرمودند وقتي كه فاطمهي بنت اسد دختربچهاي بود ولي با ابوطالب ارتباطي داشت و طبق بعضي از تواريخ ازدواج كرده بود با ابيطالب و همسر ابيطالب بود و ديد كه خدايتعالي به حضرت عبداللّه كه از دار دنيا رفته بود و تكفّل خاندانِ عبداللّه را به عهده گرفته بود، فاطمهي بنت اسد آمد خدمت حضرت ابيطالب كه خدا به آمنه يك چنين فرزندي عنايت كرده، بسيار زيبا، به خاطر او ملائكه در اطراف خانهشان طواف ميكنند و مسائل مختلفي كه او ميدانست و ابيطالب از جانب خدا، خدايتعالي به آمنه مرحمت فرموده، حضرت ابيطالب در بين مسلمانها، ـ مسلمانهاي اسمي ـ هيچ مشكلي ندارد بلكه به نبوّتش بايد اعتراف كنيم جز اينكه پدر علي بن ابيطالب است! چون پدر علي است، آنهايي كه در دل با علي دشمن هستند –كه خدا لعنتشان كند- نميتوانند به علي بن ابيطالب كه از ناحيهي همهي مسلمانها خلافتشان تصريح شده چيزي بگويند، پدرش را مشرك معرّفي ميكنند و حال اينكه ايمان علي بن ابيطالب كه سهل است، نبوّتش –البتّه نه رسالتش- نبوّتش از نظر دلائل علمي مسلّم، ايشان خبر داد به فاطمهي بنت اسد كه براي تو هم يك چنين فرزندي هست. صبر كن! يك چنين فرزندي كه -ما نميگوييم نستجيرباللّه بالاتر از پيغمبر است، ما نميگوييم كه علي بن ابيطالب عليه الصلوةو السلام مقام ولايتش بالاتر از ولايتِ پيغمبر است، امّا- اگر علي نبود اسلام نبود، اگر علي و فاطمه نبودند دين مقدّس اسلام شايد اسمش هم باقي نمانده بود. آنقدر انبياء آمدند، و آنقدر مذاهب آمد كه چون بعد از آن پيغمبر، كسي نبود كه دين را نگه بدارد و رفتند و نامشان در تواريخ هم حتي نوشته نشده، در هيچ كجا اسمي از آنها نيست! ما نميدانيم الان كه آيا مذهب زرتشت كه اسمي از آن باقي مانده يا بودا، آيا بودا و زرتشت پيغمبر بودند يا نه؟ نميدانيم كه كوروش يا ذوالقرنين پيغمبر بودند يا نه؟ چرا؟ به خاطر اينكه هيچ دليلي بر اينكه اينها پيغمبر بوده اند يا پيغمبر نبودند نداريم، فقط دربارهي ذوالقرنين كه ظاهراً همان كوروش است يك تعريف و مدحِ مختصري در قرآن آمده، والاّ چيزي براي ما از اين مسائل باقي نمانده. حتّي مسيحيت، اگر پيروانشان نبودند، يهوديت اگر كتابشان نبود و مسيحيت تأييد نميكرد و حضرت عيسي تأييد نميكرد شايد امروز اسمي از آن باقي نمانده بود، همانطوري كه از كتاب اين دو بزرگوار يعني موسي و عيسي چيزي باقي نمانده. از زردتشت جز يك كتابِ به تمام معنا تحريف شدهاي باقي نمانده. از بودا كه اصلاً، يك درسهايي كه بعداً شاگردها و افراد به عنوان او و تحت عنوان بُتپرستي به او نسبت ميدهند چيزي باقي نمانده. امّا «ولو لا انت يا علي»در دعاي شريف ندبه است، پيغمبر ميگويد، در دهها روايت اين جمله هست و در كتب اهلسنّت آمده كه و لو لا انت يا علي، اگر تو اي علي نبودي، لم يعرف مؤمنون بعدي، مؤمنون بعد از من شناخته نميشدند، نه قرآن شما امروز بود، نه اين رواياتي كه از پيغمبر رسيده بود، حتّي آنچه كه از عايشه و در كتب اهلسنت و در كتُب صحاح ستّه از ابوهريره و امثال اينها باقي مانده. چون ديدند علي بن ابيطالب كه باب علم پيغمبر است روايات را ميگويد، اگر آنها نگويند و خلافش را بخصوص نگويند فردا همه اسلام به نام علي ثبت ميشود، آنها هم به اين جهت روايات دروغ يا راست را نقل كردند والاّ اگر علي نبود اسلام نبود، قرآن را هم كه مقيّد بودند تحريف كنند و خدا به وسيلهي علي بن ابيطالب قرآن را حفظ كرد، و آنچه حتي تفسير قرآن است باز به وسيلهي علي بن ابيطالب حفظ شده كه اگر علي نبود آنها قرآن را حفظ نميكردند؛ يا حداكثر يك قرآني به مردم ميدادند مثل كتاب تورات و انجيل كه تحريف شده، مسائلي به نفع خودشان بيان ميكردند در آن قرآن، و چون خدا وعده كرده، در خود قرآن وعده كرده و به پيغمبراكرم فرموده است كه ما حافظ دين توئيم، ما حافظ قرآن توئيم، إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر / 9) هر چيزي وسيلهاي ميخواهد. خدا بوسيلهي علي بن ابيطالب و فرزندان معصومش قرآن را حفظ كرد. نه اينكه همينطوري قرآن را حفظ كرده باشد، همينطوري كه نميشود! شما الان ميتوانيد برداريد قرآن را آياتش را جابجا كنيد، اگر عربي بلد باشيد يك مشت آياتي در قرآن بريزيد و تحريف كنيد، اما چطوري حفظ ميشود؟ علي بيست و پنج سال در خانه مي نشيند، قرآن را مينويسد، حفظش ميكند، تفسيرش، تأويلش، شأن نزولش، تمام اينها را حتي الارش الخدش، حتي ارش خدش را هم مينويسد آن هم از كلام پيغمبر، از قول پيغمبر، ميآورد. لياقت داريد اين كتاب در بين شما باشد؟ گفتند: نه! ما لياقت نداريم! طلحه و زبير آمدند خدمت علي بن ابيطالب؛ آقا! آن كتاب را بده! فرمود: نه، اين كتاب را فقط و فقط لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (واقعه / 79). درست است فقهاء از نظر ظاهر اين آيه را به وضو و غسل تفسير كرده اند، يعني اگر خواستيد مسحِ ظاهري قرآن را بكنيد بايد وضو داشته باشيد امّا مسحِ باطني قرآن؛ بايد تزكيهي نفس شده باشيد. در مسحِ باطني قرآن، بايد پاك باشيد. هر حيواني كه نميتواند قرآن در اختيارش قرار بگيرد. آن قرآن دست امام مجتبي، بعد هم بدست سيّدالشهداء گاه گاهي براي بعضي از دوستانشان اين قرآن را ميآوردند نشانشان ميدادند، ولي دست نبايد بزنيد، از رويش بنويسيد؟ ابداً. يك كلمهاش را نقل ميتوانيد بكنيد براي اينكه ثابت بشود كه اين قرآن در دست مطهّرون و معصومون و آنهايي كه خدايتعالي آنها را از همهي رذائل پاك كرده كه فرموده است: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب / 33) مطهّرون ميتوانند اين قرآن را مسح كنند، -وقتي كه قنداقهي علي(عليه السلام) را به دست پيغمبر اكرم دادند- اينها صورتِ ظاهرِ مطلب است، و الّا علي«ممسوس في ذات اللّه» علي كجا و اين كرهي زمين كجا؟! علي كجا و خانهي كعبه كجا؟! علي كجا و ظاهري مثل ابيطالب و فاطمهي بنت اسد كجا؟! آن وجودي كه با خداست، در تمام اخبار معراج نوشتهاند كه وقتي پيغمبر به معراج رفت همه جا صداي علي بن ابيطالب را ميشنيد، سؤال كرد –براي ما هم سؤال كرد. براي اينكه من و شما امروز بفهميم- كه اين خود علي است يا صداي علي؟ فرمودند كه چون تو صداي علي را دوست داري و خدا هم خالق بايد باشد براي صدايي كه به تو برساند، اين تُن صدا را انتخاب كرد. والاّ همه جا علي بود. ما ظرفيّت بيشتر از اين مقدار حرف را نداريم. همين مقدار حرف را هم همه نميپذيرند. شما شيعيان علي بن ابيطالب ميپذيريد. كعبه از امروز شروع شده به پاك شدن. من يك وقتي در مقابل كعبه نشسته بودم، حدوداً شايد پانزده سال قبل بود، -من امروز اين مطلب را ميخواهم به عنوان عيدي به شما عرض كنم- در مسجدالحرام در مقابل كعبه نشسته بودم، كعبه يك پيشرو دارد يك پشتسر، يك طرفِ راست دارد يك طرفِ چپ، -يك مختصري آن وقت گفتم ولي فكر ميكردم مكاشفهي علمي بود، فكر خودم، هر چه شما ميخواهيد اسمش را بگذاريد همان- نشسته بودم فكر ميكردم چرا فاطمهي بنت اسد از اين گوشه وارد شد؟ چرا از طرف حجرالاسود وارد نشد؟ چرا از طرف حِجراسماعيل وارد نشد؟ حالا بگوييم «در» به خاطر اينكه، آيا در همين جا بوده؟ جاي ديگري بوده؟ اين را دقيق نميتوانيم عرض كنيم ولي اين بوده كه دري داشته، ميگوييم از در وارد نشد كه نگويند معمولي وارد شده و مسألهاي نبوده. فكر مي كردم، ديدم اين قسمت –شما الان كعبه را تصوّر كنيد هر كس رفته و هر كس نرفته مي تواند تصوّر كند، كعبه را؛ پشت سر كعبه، حجراسماعيل تصوّر كنيد، حِجراسماعيل عيناً مثل اين صندلي است، عيناً مثل منبري كه من رويش نشسته ام. اين پشت سر، يك دايرهاي است كه كاملاً اگر بياوريدش روي حساب جغرافيايي، يا نقشه كشي ميبينيم كه يك تكيهگاهي است پشتسر شخص، مثل پشت يك صندلي، پشت يك مبلي. طرف چپش، مقام حضرت ابراهيم، در گوشهي چپ شما يك نفر را تصوّر كنيد نشسته اين پشت سرش طرف چپش كه اين طرف باشد حجرالاسود است، دقيقاً در وقتي كه انسان اينطوري نشسته باشد اين انگشتري كه در انگشت چپش باشد محاذي حجرالاسود ميشود تقريباً. اين طرف هم باصطلاح ركن يماني است. ركن يماني دو معنا دارد: يك معنايش اين است كه طرف يمن است، يمن و يمان و يمين به معناي راست است. طرف يمن است –كه خيلي بعيد است كه اين منظور باشد- اين ركن يماني طرف راست كعبه است، اگر اين را ما طرف راست كعبه تصوّر كرديم بقيّه قسمتها مرتب ميشود. پشت سر مرتب ميشود، اين طرف، آن طرف درست ميشود- و علي عليه الصلوة و السلام از آن گوشهي طرف راست وارد شد و از همانجا هم برگشت فاطمهي بنت اسد. يعني مادر علي بن ابيطالب اينطور وارد ميشود و همانطور هم خارج ميشود، و لذا اولياء خدا -اين را نميخواهم رسميّت بدهم و بدهيد- به بوسيدن طرف ركن يماني بيشتر علاقمندند تا به بوسيدن حجرالاسود. شما ميگوييد: چرا؟ حجرالاسود –بدانيد- از بزرگترين و پراهميتترين جماداتي است كه در روي كرهي زمين است. –اين را بدانيد- وقتي كه عمر آمد در مقابل حَجر ايستاد، -كتب اهلسنت نوشته اند، تقيّه ندارد- در مقابل حجرالاسود ايستاد گفت: اگر نديده بودم پيغمبر تو را ميبوسد من نميگذاشتم كسي تو را ببوسد! ايشان با بوسيدن و با اظهار محبّت كردن و با ملاطفت جدّاً مخالف بود! حتي وقتي كه ابيبكر از دار دنيا رفت عايشه گريه ميكرد، ايشان آمد دعوايش كرد، چرا گريه ميكني؟! گريه يعني چه؟! خدا هم در قرآن فرموده: و الّذين مَعهُ أشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ (فتح / 29) –اين آيه را نميخواستم بخوانم- كه بعضي از اينها «فظّ غليظ القلب»هستند و بعضي از اينها افراد مهرباني هستند. ظاهراً مشمول ايشان ميشد، ايشان خيلي تند بود! قاطعيت داشت! به همين دليل هم خيلي از جنگها را ايشان عهدهدار شد و خيلي از كارها را كرد كه بعضيهايش درست در آمد به كمك امام مجتبي عليه الصلوة و السلام و بلكه به سرداري امام مجتبي و بعضيهايش هم خيلي اشتباه بود كه خودش هم ميگفت اشتباهات من را مگر علي بن ابيطالب جبران كند، و لو لا عليّ لَهَلك عمر! از اين بيشتر هم نميخواهم روز تولّد اميرالمؤمنين چيزي بگويم. همين اندازه بس است. اين ركن يماني، وقتي كه فاطمهي بنت اسد وارد شد چرا آنجا را خدا انتخاب كرد براي تولّد علي بن ابيطالب؟ براي اينكه ولايت بيايد در اين خانه، -خوب دقّت كنيد- من ولايت را برايتان معنا كردهام، مكّرر. ولايت يعني فرماندهي بامحبّت. پست فرماندهي، ستاد فرماندهي، -نميدانم اسمش را چه بگذارم- مركز فرماندهيِ در مرحلهي اول كرهي زمين، ولي در مرحلهي بعدي تمام عالم امكان. اگر در آسمان چهارم هم يك مركز فرماندهي به نام بيت المعمور هست در آنجا هم محاذي كعبه است، يعني از اينجا الگو برداشته شده. سه روز بايد فرمانده در اين جا فرماندهيش را مستقر كند، اين فرماندهي مستقرشدن را، الان هم نميفهميم. امام زمان كه بيايد ميفهميم. چون الان همه در بُعد ملكوتي هست. بُعد مُلكياش را ما درك ميكنيم. البته اگر تزكيهي نفس كرديد، اگر به كمالات رسيديد ، بُعد ملكوتياش را هم ميفهميد، ولي فعلاً اكثريّت ما همان كعبه را ميبينيم و همان خانهي سنگي را ميبينيم و همان مسائلي كه همه ميبينند ميبينيم. امّا فرماندهي اينجا مستقر شد. سه روز بايد فرماندهي مستقّر بشود. اقلّش هم سه روز است، اكثرش زياد ولي اين پست فرماندهي، ستاد فرماندهي، اينجا بايد مستقر بشود. مستقر شد. فاطمهي بنت اسد از داخل اين خانه بدن فرمانده را برداشت آورد بيرون، امّا روحِ فرماندهي در آنجا در بُعد ملكوتياش مستقر، تا قدرتي پيدا بشود، اين بُتها را بيرون بريزد. -يك جمله در پرانتز عرض كنم- خدا مثل ما عجول نيست، العجلة من الشيطان، عجله از شيطان است، شما ميگوييد خدايا اين حاجت من را همين الان بده! ما احساس ميكنيم كه همين الان بايد بدهند. ده دقيقه ديگر دير است! خدا نميدهد. ولي بعد از ده سال فكر ميكنيد خدا، داد. چه وقت داد؟ خدا رحمت كند مرحوم حاج ملاآقاجان را من گاهي ميرسيدم ميگفتم: آقا من دو سه روز اينجا هستم، از راه دور آمده ام. چرا هيچ خبري نيست؟! شما هم ميگوييد با خودتان زياد ميگوييد چرا هيچ رشدي، هيچ تغييري نكرديم؟ ميگفت پارسال تا حالا فرقي نكردهاي؟ ميگفتم چرا. گفت همان است! –اين را شما بدانيد- تا فاطمهي بنت اسد وارد شد پست فرماندهي توحيد را، فرمانده كل قوا بدست گرفت، همانجا بُتها يكدفعه نميريزد پايين! وسيله ميخواهد، اسباب ميخواهد. خفيّ الالطاف است پروردگار. علي جان! بيا بيرون، تو بايد از نظر بدني بزرگ بشوي، با رسولاكرم با هم يك مدتي در مدينه برويد آنجا تبعيد باشيد، هجرت كنيد، بعد با هم بياييد آن كاري كه بايد بكنيد بكنيد. –متوجه شديد؟- ولي روحِ كعبه عوض شد، ملكوت كعبه عوض شد. از آن ساعت به بعد كمكم رو به اين گذاشت كه بُتها فرسوده بشوند، مندرس بشوند. پيغمبراكرم مهاجرت كرد. امروز هم كه قنداقهي علي بن ابيطالب را به دست پيغمبراكرم دادند چرا سورهي قد افلح المومنون را انتخاب كرد؟ چرا؟ چرا نگفت وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (شمس / 1)در اين سوره هم «قد افلح» داشت، چرا سورهي «سبّح اسم ربّك الاعلي» را انتخاب نكرد؟ آن هم «قد افلح من تزكّي» دارد. «قد افلح»؛ ببينيد هر وقتي ميخواهيد به كسي بشارتي بدهيد، كاري را با قاطعيّت انجام بدهيد، اوّل اصل مطلب را ميگوييد. در سورهي اعلي و در سورهي شمس، اوّل راجع به پاك بودن و رستگاري مؤمنين چيزي نگفته، در اولين لحظه. امّا در سورهي مؤمنون -درست است شرايط مؤمنيني كه تزكيهي نفس كردهاند بيان ميكند امّا- اوّل ميگويد: قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، رستگارند مؤمنين. حالا مؤمنين چه كساني هستند؟ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى (اعلي / 14) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا (شمس / 9) فقط سه جا هم در قرآن «قد افلح» بيشتر نداريم. همين سه جا: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى، اين بيشتر مربوط به تزكيهي مال است. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا، مربوط به تزكيهي نفس است، و در سورهي مؤمنون خدايتعالي توضيح ميدهد كه آنهايي كه تزكيهي نفس ميكنند چطورياند؟ آنهايي كه تزكيهي نفس ميكنند سه جملهاش را گفتم، يكي: الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. –در نماز- نماز يك ارتباطي است بين خدا و خلق، همهي آنچه را كه من در ترس از خدا ، رجاء به پروردگار، محبّت به خدا، عرض كردم همهي آنها در الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ هست. خاشعاند. ميترسد از خدا، خاشع است، محبّت به خدا دارد. خاشع است يعني شاكر نعمتهاي الهي است. بعد ميفرمايد زكات، كاري كه بين خودش و مردم است، آنقدر تزكيهي نفس كرده كه به مردم كمك ميكند، زكات ميدهد. اين عبادت مالي است. وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ، يعني عفّت دارد، پاك است، -پاكي شهواني- از شهوات پاك است. به هرحال نميخواهم اينجا را تفسير كنم، اين كلام در اين موقعيّت، در اين برخورد اوّلي، «قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» يعني يا رسولاللّه! من آمدم كمكت باشم، تا مؤمنين رستگار شوند. و رستگار ميشويد. و لو لا انت يا عليّ لم يعرف المؤمنون بعدي. و مردم دنيا مخصوصاً مسلمانها بخواهند يا نخواهند تا زمان ظهور و بعد از ظهور بايد بيايند دور اين خانهي محلّ استقرار ولايت و محلّ فرماندهي كلّ بيايند طواف كنند، همه بايد به آن طرف نماز بخوانند، همه بايد رو به قبله باشند، حتّي مردههايشان را بايد رو به قبله دفن كنند. يعني اينجا مركز ولايت است، مركز فرماندهي ولايتِ خاندان عصمت و طهارت است. لذا اگر چشم دلتان را باز كنيد همين الان هم كه برويد مكّه ميبينيد آقايي در آنجا نشسته، در انگشت چپش حجرالاسود است، در انگشت راستش -همانطوري كه مستحب هم هست- عقيق يمني. مردم ميروند دور ميزنند، ميبوسند، وهابي ميبوسد، سنّي ميبوسد، هر كس آنجا وارد ميشود ميبوسد، هر كس وارد شد بايد ببوسد. از آرزوهاي حاجي اين است كه حجرالاسود را لااقل ببوسد. حالا چرا حجرالاسود مزيّت پيدا كرده بر ركن يماني در نزد غير خواص؟ به خاطر اينست كه بقيّه لياقت فهم اين معنا را كه دست راست حضرت كجاست شايد نداشته باشند. حجرالاسود را هم كه ميبوسند متوجّه اين نيستندكه اين سنگ چكاره است كه ما بايد ببوسيم آن را؟ اما اگر در دست يك وليّخدا يك انگشتري باشد شما انگشتر او را ببوسيد خود او را در حقيقت بوسيديد. لذا انشاءالله دوستاني كه مكّه مشرف ميشوند كوشش كنند آن طرف ركن يماني را هم خيلي ببوسند. جايي است كه ولايت از آنجا وارد شده، ورودش مهمتر از خروجش است، ولو بعضي از مسلمانها خروجش را بيشتر از ورودش اهميّت قائل ميشوند ولي ورود فاطمهي بنت اسد با حملي كه دارد بر اين خانه اهميّتش بيشتر است. خداي تعالي لطفي به شما كرده، من نشسته بودم اينجا كنارِ جناب آقاي رفيعي و آقايان و دوستان، فكر ميكردم كه خدا رحمت كند حاج ملا آقاجان را ! چه وجود پرارزشي بود. بيستم اين ماه سالگرد فوتش است، چهل و شش يا چهل و هفت سال است كه ايشان فوت كرده، ما در همين مجلس حساب كرديم با جناب آقاي انوار، پنج نفر شاعر، آخر شعر جزء برنامهي ما نبوده، تزكيهي نفس جزء برنامه بوده، اعتقادات صحيح جزء برنامهي ما بوده، پايبند بودن به احكام اسلام جزء برنامهي ما بوده، اصلاً شعر، آن هم شعر در سطح عالي كه لكلّ بيتٍ بيتٌ في الجنّه، براي هر يك بيتي از اين شعرها يك خانه خدا در بهشت ميدهد. از حالا از آقاي انوار انشاءالله و ساير دوستان–شايد به ما ندادند- اجاره بگيريم لااقل! آقا پيشقسط ميدهيم! رهن ميكنيم! هر چه كه شما بفرماييد از جدّ بزرگوارتان خواهيد گرفت به ما خواهيد داد، لكل بيت، هزارتا بيت هم داشته باشند باز به ما جمعيت بيشتر ميرسد، يعني بيشتر از ما جمعيت است! لكل بيتٍ بيتٌ في الجنه. ايشان، آقاي بازوند، آقاي سبزي، اينها اين شعرهايي كه خواندند مال خودشان بود. آقاي عبدالزهراء، كه ايشان ديگر معجزه هم شده دربارهشان. حضرت زهرا به ايشان عنايت كرده اند. اينها هم معجزه است. آدم در راه راست واقع بشود هر چه بخواهد به او ميدهند، هر چه هم نخواهد به او ميدهند. اين دعا را همهمان با هم بخوانيم، يا من ارجوه لكلّ خير و آمن سخطه عند كلّ شرّ يا من يعطي الكثير بالقليل يا من يعطي من سئله يا من يعطي من لم يسئله و من لم يعرفه تحنّناً منه و رحمة، اين جمله را من توضيح بدهم گاهي يك چيزي آدم سؤال هم نكرده از خدا؛ شايد هيچكدام از اين آقايان حاجتشان اين نبوده كه مثلاً شاعر بشوند، ولي من لم يسئله، اصلاً سؤال نكرده، خدا عطا كرده! چه ميخواهيد خدا عطا ميكند به شما. البته اختيار را خيلي نميگذارد در دست شما باشد چون حواستان پرت است، گرفتار ميشويد، يك شخصي آمد خدمت پيغمبراكرم گفت يا رسولاللّه من خيلي فقيرم، حضرت يك درهمي به او دادند گفتند: انشاءالله همين بركت ميكند. تو وضعت خوب ميشود. بركت كرد، بركت كرد، صبح تا شب تا ساعت چه مشغول حسابها بود و …! آقا صبح نرسيد برود نماز پشت سر پيغمبر، كمكم ظهر هم مشتري آمده بود، كاري داشت و نرفت! كمكم مغرب و عشاء و ديگر پيدايش نشد در مسجد! وضعش هم خيلي عالي، حضرت فرمودند آن يك درهمي كه به تو قرض داديم، بده به ما! گفت: آقا! يك درهم چه هست؟! شما هر چه بخواهيد ميدهم به شما. يك درهم را داد، وضع برگشت! برگشت، ديدند كه مغرب و عشاء دارد ميآيد نماز! كمكم ظهر و عصر را هم آمد! كمكم صبح هم آمد، چه خبر است؟ گفت آقا همهي مالم از بين رفت! من دو مرتبه مسجدي شدم! خداي تعالي اين طور است. شما را ميشناسد. ممكن است بگوييد: نه! من اينطوري نيستم. شما اشتباه ميكنيد! من تعهد ميدهم اگر پولدار شدم نمازهايم را اوّل وقت بخوانم. حواست لااقل پرت است! نه، حالا صبر كن ببينيم چه ميشود. به تو نميدهد. والاّ خدايتعالي ميدهد، هر چه بخواهيد ميدهد. شما همهتان الان اينجا نشستهايد حساب كنيد از قبل اينكه وارد اين مراحل تزكيهي نفس بشويد تا حالا چقدر خدا به شما لطف كرده، و آنهايي كه در رديف شما، در كنار شما بودند و نيامدند ببينيد خدايتعالي چه به آنها داده؟ مقايسهاش كه اشكالي ندارد، از نظر روحيات، از نظر معنويات، از نظر حتي ماديّات -ماديات را من نميتوانم جدي بگيرم به خاطر اينكه آنها در اختيار خداست چون گاهي متضاد با معنويّت است- همه چيز به شما ميدهد، علم، دانش، فهم، درك، غير از آنكه همه فكر ميكنند شما فكر ميكنيد. اميدواريم علي بن ابيطالب به همهي ما امروز عيدي فرج فرزندش را مرحمت بفرمايد.
يكي از سربازان امام زمان صلوات الله عليه امروز معمم ميشوند و خواستند به دست ما باشد. ولي من در عمامهگذاري شرط دارم و شرطش اين است كه فقط موقع خواب و موقع فوت اين عمامه از سرشان برود! چون من از اين آخوندهايي كه گاهي عمامه دارند گاهي ندارند، زياد خوشم نميآيد. چون بايد دائمي باشد. اين يك مطلب. مطلب دوم، كه شرط دوم است از همين لحظه به بعد بايد بروند تحت فرماندهي كلّ قوا حضرت بقيةاللّه ارواحنا فداه و ايشان را فرمانده خودشان بدانند. تشريف بياوريد اينجا. آقايان هم صلوات بفرستيد و بلند بشويد چون مستحب است.
انشاءالله اميدواريم جناب آقاي ناصري از سربازان خوب امام زمان باشند، يك وقتي من حساب ميكردم حدود پانصد نفر از آقايان به دست ما معمم شدند، اكثرشان بحمداللّه با وفا نسبت به دين مقدس اسلام بودند كه بعضيهايشان در مجلس هستند يعني هر كه را نگاه ميكنم ميبينم كه اين لطف را به من مرحمت فرمودند. اميدواريم انشاءالله كه خدايتعالي همهي ما را تحت عنايات حضرت بقيةاللّه قرار بدهد.
نسئلك اللهم و ندعوك باعظم اسمائك و بمولانا صاحبالزمان يا اللّه، يا اللّه يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه و يا اللّه، خدايا فرج امام زمان ما را برسان، پروردگارا به آبروي امام زمان امروز را براي ما روز سعادت و خوشبختي دنيا و آخرتمان قرار بده، پروردگارا به آبروي آقايمان حجةابن الحسن همهي دوستانمان را با امام زمان در دنيا و آخرت محشور بفرما، همهشان را از اصحاب و ياران آن حضرت قرار بده، خدايا ما دوست داريم همهمان از بهترين اصحاب امام زمان باشيم، خدايا ما را از بهترين اصحاب امام عصر قرارمان بده. خدايا به آبروي وليعصر مراجع تقليد، بزرگان، كساني كه به اسلام خدمت ميكنند در زير سايهي امام زمان حفظ بفرما. پروردگارا به آبروي آقايمان حجة ابن الحسن قسمت ميدهيم دشمنان شيعه را مخصوصاً آنهايي كه در عراق به شيعيان جسارت ميكنند، اذيّت ميكنند، ذليل بفرما. خدايا تمام كفار و مشركين را اگر قابل هدايت نيستند به دست باكفايت حضرت حجة ابن الحسن ذليلشان بفرما. عدل و داد را بوسيله آن حضرت در دنيا مستقر بفرما، مريضهاي اسلام، مريض منظور، مريضه منظوره، طفل مريضي، الساعه لباس عافيت بپوشان. امواتمان غريق رحمت بفرما، عاقبتمان ختم بخير بفرما. و عجل في فرج مولانا.
جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.