شب ۱۱ محرم ۱۴۲۷ مطابق با ۲۰ بهمن ۱۳۸۴

فهرست محتوا:

 

أَعُوذُ ‌بِاللّهِ‌ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم

بِسمِ‌اللّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیم

 أَلحَمدُلِلّه وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ ‌اللّه وَ عَلی آلِهِ آلِ اللّه لاسِیمَا عَلی بَقیةِ اللّه روحی وَ أَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفَداء وَاللَّعنَةُ الدّائِمَةُ عَلی أَعدَائِهِم أَجمَعین مِنَ الآنِ إلی قِیامِ یومِ الدّین

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ” قُلْ لَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبَى ” (شورى/۲۳) در تعقیب بیانات عزیزمان جناب حجهالاسلام کاشانى درباره ى محبّت که اساس همه چیز و سبب موفقیت های مختلف مى شود{عرض میکنم که} محبّت فرع بر معرفت است، یعنى محبت صحیح فرع بر معرفت است، انسان اگر به یک چیزى محبّت صحیحى داشت طبعاً به طرف آن کشیده مى شود. شما مى بینید که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بیست و سه سال براى مردم زحمت کشید، مردمى که خدا در قرآن مى فرماید: ” وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ ” (آل عمران/۱۰۳) بر لب گودى آتش بودید. زمان جاهلیت آن چنان رسومات ناخواسته مردم را به طرف بدبختى کشیده بود که بعضى از حالات آنها را خداى تعالى در قرآن توضیح مى دهد، ” إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ ” (نحل/۵۸) وقتى یکى از اینها را بشارت به دختر مى دادند و مى گفتند زنت دختر زائیده، صورتش سیاه مى شد. این سیاه شدن صورت یک کار ساده اى نیست، انسان باید خیلى در فشارِ غضب واقع بشود تا صورت سیاه بشود. خودش را کنترل مى کرد، از بین مردم فرار مى کرد، ” یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ ” (نحل/۵۹) از بدى این بشارتى که به او داده شده متوارى مى شد، حالات مردم عجیب بود. در نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام یک مقدار از حالات اینها را بیان مى کند و فکر هم نکنید تنها دختر را زیر خاک مى کردند، بلکه در آیات قرآن هست که مى فرماید: ” وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلَاقٍ ” (اسراء/۳۱) به خاطر ترس از فقر و نادارى فرزندانتان را نکشید، این دیگر مربوط به دخترکشى آنها نبود، با زنها طورى رفتار مى کردند که با حیوانات رفتار مى کردند. یک رسومات بسیار غلطى داشتند که متأسفانه در بین ما مردمِ این زمان هم بعضى از رسومات هست و به آنها افتخار هم مى کنیم. بالاخره آنچه که خداى تعالى در قرآن فرموده خلاصه اش همین است که: ” وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ ” (آل عمران/۱۰۳) ؛ یک گودالى از آتش را تصور کنید اینها لب گودال ایستاده بودند و یک پایشان داخل گودال بود و یک پایشان بیرون. پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد، در ظرف بیست و سه سال تمام علومى که براى بشر مورد احتیاج است با نزول هاى مختلف، قابل براى این که مردم از آن استفاده کنند کرده بود. با کمال مهربانى که در قرآن مى فرماید خداى تعالى پیغمبرى را در بین شما مبعوث کرد که: ” عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ ” (توبه/۱۲۸) یک ناراحتى مختصرى اگر برایتان پیدا بشود بر او خیلى سخت مى گذرد. ” حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ ” (توبه/۱۲۸)؛ این نسبت به مردم غیرمسلمان و غیر مؤمن است ولى ” بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ “، نسبت به مؤمنین بسیار با رأفت و مهربان است. در آیه دیگر مى فرماید: اى پیغمبر، ” إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ ” (قلم/۴) تو خیلى اخلاقت مهم است، بزرگ است. در آیه ى دیگر مى فرماید که: ” وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ” (آل عمران/۱۵۹) اگر یک انسانى بودى سخت دل، یک جورى بودى که هر کس در مقابلت هر ناراحتى داشت تحت تأثیر قرار نمى گرفتى، ناراحت نمى شدى، اگر یک همچنین آدمى بودى مردم از اطرافت پراکنده مى شدند. ” لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ “، با کمال محبت و با کمال مهربانى حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله با مردم برخورد کرد و اینها را از لب گودى آتش نجات داد. در اواخر عمر پیغمبر اکرم صلى¬الله¬علیه¬وآله، مردم آمدند {عرض کردند} یا رسول اللّه شما خیلى براى ما زحمت کشیدید، ما را از بدبختى ها نجات دادید، یک اجرى از ما بخواه، ما یک کارى برایت بکنیم، آخر همه اش تو براى ما کار کردى ما کارى براى تو نکردیم. فرمود: ” إِنْ أَجْرِى إِلَّا عَلَى اللَّهِ ” (یونس/۷۲) من بى مزد نمى مانم. مزدى که شما مى دهید خیلى محدود است ولى مزدى که خدا مى دهد آن ارزش دارد. من اصلاً از شما مزدى نمى خواهم، من براى خدا کار کردم مزدم را هم از خدا مى گیرم. همه پیغمبرها هم همینطور بودند،{مردم} اصرار کردند این آیه نازل شد ” قُلْ لَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبَى ” (شورا/۲۳)، من از شما اجرى نمى خواهم یک چیزى مى خواهم، نسبت به ذوبى القربایم اظهار محبت کنید. محبت تان را نسبت به اینها اظهار کنید. انسان با افراد جاهل نافهم که روبرو مى شود که متأسفانه الان یادم آمد، همین امروز ما با چنین مسأله اى روبرو شدیم، ولى کلمه جاهل نافهم را به این مسأله نمى خواهم ارتباط بدهم، چون بعد از اینکه گفتم با افراد جاهل نافهم روبرو مى شویم بعد یادم آمد، یک نفر برداشته براى من نوشته که شما این پول جزوه ها را چه کار مى کنید؟ جزوه هایى از قرآن که پخش مى¬شود، حق هم دارند شاید، حساب هم کرده بود که چقدر مى شود، این آقاى مدّاح اینجا هست، {شاهد است که}اگر ما نخواسته باشیم پولى از جیب مان بدهیم هیچى اضافه نمى شود، بعد هم این را بدانید ما قرآن را نمى فروشیم، پولى که به این بهانه گرفته مى شود ، یک آیه اى همین امشب تلاوت شد که اگر مى خواهید تزکیه نفس کنید باید انفاق کنید، آن آیه معروف که در ذهن همه تان هست که خداى تعالى به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: ” خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ ” (توبه/۱۰۳) این آیه که خوب دلالت دارد فقط به پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله گفته نشده چون الان در زمان ما پیغمبر صلى الله علیه و آله از دار دنیا رفته، حتّى وصى برحقش حضرت بقیة الله ارواحنافداه هم غایب است و گرفتن صدقه {به وسیله}دست معینى مطرح نیست، صدقه دادن سبب مى شود که انسان پاک بشود، تزکیه نفس بشود، ” تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا “، یعنى با این صدقه تزکیه مى شوید ” وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ “، پیغمبر صلى الله علیه و آله الان دارد مى بیند که شما چه انفاقى مى کنید ” وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ “، این صلواتى که پیغمبر صلى الله علیه و آله براى شما مى فرستد نتیجه اش آرامشى است که در شما پیدا مى شود. ما بحمدالله صورت حسابها هست، نه احتیاجى به این پول هست، ولى دفاترى که جمعى در آن مشغول به کارند و خدماتى دارد انجام مى شود اینها طبعاً تعطیل مى شود و من هم خستگى ام گرفته مى شود، راحت مى شوم، شماها خودتان مى دانید، مى خواهم عرض کنم که بعضى وقتها هست که وقتى انسان از کسى چیزى مى خواهد با اصرار خودشان، {بعد می پرسند}چه کارش مى کنى این پول را؟. تو دلت مى خواهد ما فرزندانت را دوست داشته باشیم، براى چه مى خواهد؟ پیغمبر چرا مى خواهد شما فرزندان پیغمبر را دوست داشته باشید؟ خداى تعالى براى اینکه پیغمبر اگر خودش بگوید شاید باز این مردم جاهلِ لب گودى آتش باور نکنند، خداى تعالى مى فرماید: ” قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ ” (سبا/۴۷) بگو اى پیغمبر که اجرى را که من از شما سؤال کردم و با اصرار خودتان درخواست کردم این به نفع شماست. در جاى دیگر مى فرماید: ” قُلْ مَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلاً ” (فرقان/۵۷) من اجرى که سؤال کردم از شما براى این است که شما راهى به سوى خدا پیدا کنید. اگر شما فاطمه زهراى من را دوست داشته باشید شما به جهنّم مى روید؟ یا به خدا نزدیک مى شوید؟ اگر على بن ابیطالب، امام حسن، امام حسین علیهم السلام را دوست داشته باشید به کجا راهنمائى تان مى کنند؟ کجا شما را مى فرستند؟ مى بینید که خداى تعالى براى اینکه مردم پیغمبر صلى الله علیه و آله را متهم نکنند که این بچّه دوست است و دوست دارد که بچّه هایش را دوست داشته باشند و مردم اظهار دشمنى با آنها نکنند، این دو آیه دیگر را هم ذکر کرده که در دعاى ندبه که هم مفسر قرآن است و هم بسیار دعاى عالى و متعالى است این سه آیه را کنار هم آورده است. یعنى اگر شما حسین بن على علیه السلام را دوست داشته باشید، شما ببینید این مردمى که امروز، مردمى که دیروز از اول محرم اظهار ارادت به ابى عبدالله الحسین علیه السلام مى کنند چه فایده اى برایشان داشته؟ آیا منحرف شده‌اند، آیا به خدا نزدیک شدند یا به شیطان؟ آیا به معصیت نزدیک شدند یا به اطاعت؟ چه کار کردند؟ امروز که روز عاشورا بود خوب در تمام رسانه هاى عالم پخش مى شود که این مردمى که در ایران یا در سایر ممالک شیعه هستند و این نحوه اظهار ارادت به حضرت ابى عبدالله الحسین علیه السلام مى کنند این مردم در مقابل شان نمى شود ایستاد. شما اگر مى خواهید دشمن را بترسانید یک راهپیمایى مى کنید، این راهپیمایى عجیب، خودجوش، بدون دستور، حتّى باید رئیس جمهورها و تمام شخصیت ها بیایند در بین این راهپیمایى ها حرکت کنند تا وجهه اى پیدا کنند. ما در ترکیه بودیم یکى از علماى ساکن آنجا به من گفت این مسجد را مى بینى؟ گفتم: بله، گفت: روز عاشورا که مى شود تمام مردم شیعه و سنّى اینجا اینقدر جمع مى شوند و اظهار ارادت به ابى عبدالله الحسین علیه السلام مى کنند که اصلاً نمى شود حدّى برایش قائل شد. در سایر دنیا، ممالک دنیا حتّى غیرمسلمانها {هم همینطور هستند}من در هندوستان بودم چند نفر بُت پرست روز عاشورا حالا چطور مى شد{با اعتقادات آنها}، {که می آمدند و} یک عرض ارادت عجیبى به حضرت ابى عبدالله الحسین علیه السلام مى کردند. آیا انسان با این اظهار محبت ضرر مى کند ؟ فایده اى براى پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله دارد؟ چرا؟ {علت این است که}محبّت اصل و ریشه ى همه چیزهاست. ” هل الدین الاّ الحب؟ “( بحارالانوار/ج‏۲۷، ص ۹۵) امام صادق علیه السلام مى فرماید دین مگر غیر از محبت چیزى هست؟ تو که محبّتت خالص براى خدا و دین مقدس اسلام است و کسى که دوست دارد مى فرماید: ” فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ” (آل عمران/۳۱) چون چه خوش بی‌مهربانی هر دو سر بی / که یک سر مهربانى دردسر بى اگر مجنون دل شوریده اى داشت / دل لیلى از او شوریده تر بى اینجورى، اگر مى خواهى خدا هم تو را دوستت داشته باشد…آخر گاهى مى شود انسان محبتش یک طرفه است، باید هم یک طرفه باشد چون کمالاتى که پروردگار متعال و پیغمبراکرم و اهل بیت عصمت علیهم السلام دارند ما که نداریم آنها محبوبند، آنها مورد محبتند، اما مى خواهید خدا هم شما را دوست داشته باشد؟ ” رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ” (مائده/۱۱۹) هم خدا از شما خوشش بیاید هم شما از خدا خوشتان بیاید، محبت دو طرفه باشد، ” فَاتَّبِعُونِى “، از من پیروى کنید. من راهنماى شما هستم به اینکه به محبت پروردگار برسید، ” فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ، وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ” (بقره/۱۶۵) کسانى که ایمان دارند، علامت ایمان این است که خدا را از همه چیز بیشتر دوست داشته باشید. من یک وقتى درباره ى محبت حقیقى و محبت مجازى در مرحله محبت بود که در یک جلسه اى که مخصوص آقایان بود عرض کردم. محبت گاهى مجازى است، محبت به غیر خدا، هر چى مى خواهد باشد مجازى است. به جهت اینکه قطع مى شود، پایان دارد. هر چیزى که پایان داشت عاقبت ندارد. شما فرض کنید یک معشوقه اى دارید بالاخره مى میرد و تو هم مى میرى تمام مى شود. یک محبوبى انسان دارد که ” اَلْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ” (زخرف/۶۷) روز قیامت که مى شود انسان یک معشوقه اى داشته در دنیا، این را از خدا غافلش کرده، از همه چیز غافلش کرده، روز قیامت مى گوید که این بود که ما را از همه چیز غافل کرد. ” یَا لَیْتَ بَیْنِى وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ” (زخرف/۳۸) بد قرینى من داشتم. هر چه مى خواهد باشد، کارت باشد، شغلت باشد، زنت باشد، فرزندت باشد، هر چیزى که غیر خدا باشد اگر قطع شد، وصل به خدا نشد– اگر وصل به خدا شد که همان محبت به خداست– شاعر مى گوید: این محبت، از محبت ها جداست / حب محبوب خدا حبّ خداست من اگر شما را به خاطر محبّت تان به خداى تعالى دوست داشتم و چون خدا شما را دوست دارد من شما را دوست داشته باشم این محبت در حقیقت محبت به خداست. آن بچه کنار کوچه ایستاده بود پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله به او رسیدند فرمودند من را بیشتر دوست دارى یا پدر و مادرت را؟ گفت شما را، {فرمود}من را بیشتر دوست دارى یا چه و چه، از آخر حضرت سؤال کرد که من را بیشتر دوست دارى یا خدا را؟ گفت خدا، اللّه، من شما را که دوست دارم به خاطر خدا دوست دارم، چون نماینده ى خدائى، حضرت رو کردند به اصحابشان فرمودند اینطورى باشید. اگر محبت قطع بشود، یک مثال خیلى ساده اى برایتان بزنم، شما یک وقت هست طلا را دوست دارید، {می گویید} این طلا در دکان زرگرى کاش همه اش مال ما بود و دوستش دارید، وقتى هم که گیرتان مى آید مى روید یک جایى مخفى اش مى کنید، دزد نبرد و دوستش دارید. این را چقدر مى توانید، چند زمان مى توانید دوستش داشته باشید؟ بالاخره آخرش تمام مى شود. امّا یک وقت هست که ضریح حضرت رضا علیه السلام را دوست دارید که طلاست، هر دو طلاست ها و شما هم طلاها را دارید مى بوسید امّا اینجا یک راهى باز مى شود مى رسد به خدا، این طلاى ضریح تعلق دارد به حضرت رضا علیه السلام، حضرت رضا علیه السلام امام است، نماینده خداست و ذوبى القربى پیغمبر است، اجر رسالت است، پیغمبر صلى الله علیه و آله را دوست دارید براى خدا، پس خدا را دوست دارید. خیلى ساده، این راهش را باز مى کند، امّا اگر یک محبتى مى بود که قطع مى شد، هر چه مى خواهد باشد، حتى انسان على بن ابیطالب علیه السلام را دوست داشته باشد نه به خاطر خدا، {بلکه به دلایل غیر صحیح}به خاطر اینکه خود همین على اللّهى ها عجیب عشقى دارند به على بن ابیطالب علیه السلام ولى چون قطع مى شود به خدا نمى رسد، حضرت امیرالمومنین علیه السلام با اینها درگیر شد، نمى رسد به خدا. من در سوریه {بودم} یک راننده اى بود معلوم بود از قیافه اش که على اللهى است با او یک قدرى صحبت کردم احساساتى شد گفت: لا اله الاّ على، لا معبوداً الا على، یک جورى اظهار عشق به على بن ابیطالب علیه السلام مى کرد که واقعاً فوق العاده بود؛ گفتم فقط تو یک جایش را اشتباه کردى، یک خورده اى بیا جلوتر، بگو على علیه السلام محبوب خداست و چون محبوب خداست من دوستش دارم، خوب وصلش کن به خداى تعالى، هر چه تو بگویى درباره ى على بن ابیطالب علیه السلام ما بالاترش را مى گوییم هر چه بگویى! چون در روایات داریم، متعدد هم هست که فرمودند خود على بن ابیطالب علیه السلام مى فرماید که ما را ” نزلونا عن الربوبیه “(بحارالانوار/ ج٢۵، ص٢٨٩) ، ربّ مطلق ما را ندانید، ربّ مطلق با ربّ مقید فرق مى کند. ربّ مطلق یعنى هر چه که در عالم هستى هست ربّش آن است، این خداست. ولى ربّ محدود، این از پدر و مادر گرفته، در قرآن هست، همین دیشب بود آیاتش را خواندند ” رَبِّ اِرْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِى “(اسراء/۲۴) این دو تا در کوچکى ربّ من بودند، ” صغیرا “، این دعا را ما الان هم براى پدر و مادرمان مى کنیم که ” رَبِّ اِرْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً ” ، روایت دارد “ربُ الارض امام الارض”( تفسیر قمی/ ج ۲، ص ۲۵۳ ). امّا رب مطلق خداست و پروردگار ماست. بنابراین ” نزلونا عن الربوبیه “، ما را از ربوبیت پایین بیاورید، ربوبیت مطلق منظور است والاّ ” وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً ” (دهر/۲۱) که در بهشت هست به على بن ابیطالب علیه السلام تفسیر شده، ” و ارفعوا عنا حظوظ البشریه “( اثباه الهداه /ج ۷ / ص۴۷۸ )، از حدود بشریت هم ما را بالاتر ببرید. این بشرى که ما مى بینیم ” لا یقاس بنا احد “( بحار الأنوار/ج ۶۵، ص ۴۵، حدیث ۹۰)، هیچ کس به آنها قیاس نمى شود، ” فقولوا فینا ما شئتم “( الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)/ج ۲، ص ۴۳۸ )، هر چه دلتان مى خواهد بگویید. این دوتا را نگویید، نگویید ما خدا هستیم، نگویید ما بنده خدا نیستیم. همان جمله اى که در دعاى رجبیه از ناحیه مقدس حضرت بقیة الله ارواحنافداه رسیده که مى فرماید: ” لا فرق بینک و بینهم الاّ انّهم عبادک و خلقک “(مفاتیح الجنان)، این جمله خیلى عجیب است. ولات امرى که ما باید ولایتشان را بپذیریم این ولات امر اینجورى هستند، چون قبلش مربوط به ولات امر است، اینقدر مقامشان بالاست که فرقى– فرق یعنى جدایى– جدایى در هیچ صفتى، در هیچ اسمى، در هیچ اِعمال قدرتى، فرقى بین توى خدا و آنها نیست جز دو چیز، یکى اینکه اینها را تو خلقشان کردى، نبودند بودشان کردى، نداشتند به آنها دادى، آیه شریفه اى که امشب تلاوت شد ” وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى “(ضحى/۷) اگر خدا به پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله کمک نمى فرمود {در این وضع}پیغمبر هم مثل ما، مخلوق است. اگر هدایت از جانب پروردگار نبود، نه در دنیا! آخر ماها همه اش آمدیم در این یک سلول تنگ و تاریکى به ما در این دنیا دادند همه را همین جا مى خواهیم پىاده اش کنىم. در آن روز اول خلقت که حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله را خدا خلق فرمود که “اوّل ما خلق اللّه نورى”( بحار الأنوار/جلد ‏۵۴ ، صفحه ۱۷۰ )، در آن روز حتى یک لحظه هم فاصله نشد. اوّل خدا خلقش کرد چون مخلوق لازمه اش گمراهى است فوراً یک لحظه هم فاصله نشد،” فهدى “، هدایتش کرد، یعنى تمام علوم قرآن ، علوم اولین و آخرین را به پیغمبر اکرم صلى الله و علیه و آله داد.” و اودعته علم ما کان و ما یکون الى انقضاء خلقک “(دعای ندبه)، “اودعته” یعنى در تو– ما اینجا البته با خدا حرف مى زنیم– مى گوییم تو خودت در پیغمبراکرم به ودیعه گذاشتى علم آن چه را که در گذشته است و آینده است و آن چه که الان هست. خوب پس بنابراین اگر ما به یک على اللهى گفتیم که هر چه تو بگویى ما بالاترش را مى گوییم او چیزى نمى گفت! ما هم مى گوییم لا اله الاّ على بعد از خدا، بله، درباره ى اینکه در اول زیارت جامعه وقتى که وارد حرم هاى مطهره ى اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که انشاءالله هر چه زودتر نصیب مان بشود برویم اعتاب مقدسه عراق را هم زیارت کنیم وقتى وارد مى شویم مى گویند صد مرتبه بگویید اللّه اکبر، من یادم است خیلى سنم زیاد نبود، از یکى از بزرگان پرسیدم که چرا این اللّه اکبر، اینجا چه معنا دارد؟ گفت براى اینکه در زیارت جامعه،دچار غلوّ نشوید، گفتم کجایش غلو دارد؟ ایشان فرمود که: ” اِن ذُکر الخیر “، اگر از خوبى یاد بشود؛ اینجا مى توانیم بگوییم چطورى اگر از خوبى یادى بشود ” کنتم ” شما اوّلش هستید، آخرش هستید، اصلش هستید، فرعش هستید و نهایتش هستید خوب این دیگر براى خدا چیزى باقى نمى گذارد! اگر نگویید اللّه اکبر! اصل خیر باشند، وجود خیر است، یکى اش{از موارد گفته شده در زیارت}، اصل وجود باشند، همه چیز آنها باشند “ان ذکر الخیر کنتم” اگر یادى از خیر بشود شما همه چیز او هستید. دیدم راست مى گوید، آدم اگر خدا را فکر نکند همان على اللهى مى شود که او بود. اظهارِ ارادت به على بن ابیطالب علیه السلام مى کرد. خوب از ما پیغمبر صلى الله و علیه و آله خواسته که اینها را دوستشان داشته باشید، این ذوبى القربى پىغمبر را دوست داشته باشىد براى خودمان، به نفع خودتان است. عقب سر اینها اگر راه افتادید یقیناً به بهشت مى روید و قدر مسلّم–فکر نکنید من {تنها}اینجا عرض مى کنم، با یک سنى صحبت کردم– قدر مسلّم از ذوبى القربى پیغمبر صلى الله و علیه و آله تنها دخترى بود که از پیغمبر صلى الله و علیه و آله باقى مانده بود، قدر مسلّم! آخر اگر پیغمبر اکرم صلى الله و علیه و آله یک مردى بود که صد تا بچّه داشت، بگوید حالا این یکى را من دوستش ندارم مى روم به او {دیگری}اظهار محبت مى کنم، امّا یک دختر دیگر بیشتر از او نبود، ذوبى القربى پیغمبر صلى الله و علیه و آله؛ حالا ما مى گوییم على بن ابیطالب علیه السلام نه، امام حسن نه، چه چه، اینها نه، ولى فاطمه زهرا علیها السلام ذوبى القربى پىغمبر نیست؟ امام حسن و امام حسین علیهما السلام که پیغمبر صلى الله و علیه و آله اینقدر به آنها اظهار عشق و محبت مى کرد ذوبى القربى پیغمبر صلى الله و علیه و آله نیست؟ مى خواهد براى مباهله برود، کسانى را که مى برد این دو تا آقازاده ى محبوب، اینها را در بغل مى گیرد مى گوید ” الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه “( بحار الأنوار/ ج۳۶،ص۲۶۳ ،ب۴۱،ح۸۳)، دست اینها را مى گیرد مى¬رود در مسجد، مى گوید “ابناى”، این دو تا پسران من هستند. اینها امامند، ” امامان قاما او قعدا “(بحار الانوار/ج۴۳، ص۲۹۱ )، اگر قیام هم بکنند اینها محبوب منند اگر در خانه هم بنشینند باز هم محبوب منند که اشاره به قیام سیدالشهداء علیه السلام و صلح امام مجتبى علیه السلام است. فکر نکنىد حالا ما امام حسن علیه السلام را دوست نداریم ولى امام حسین علیه السلام را دوست داریم، نه! فرقى نمى کند. آیا اینها فرزندان پىغمبر صلى الله و علیه و آله نبودند؟ اگر بخواهیم خلاصه گیرى بکنیم اجر رسالت پیغمبر اکرم صلى الله و علیه و آله لااقل متوجه این سه نفر باید بشود دیگر، این فاطمه زهراست، این هم دوتا پسرش هستند. شما تاریخ را مراجعه کنید. تاریخى که عرض مى کنم همه نوشتند، اهل سنت هم نوشتند، ابى مخنف از اهل سنت است، خیلى ها هستند که سنى اند ولى تاریخ را نوشته¬اند، جریانات عاشورا را نوشته¬اند، که حضرت سجّاد علیه السلام فرمود اگر به جاى سفارشى که پیغمبر درباره ى ما کرد اگر اصرار مى کرد که هر چه مى توانید اذیّتشان کنید بیشتر از این نمى توانستند ما را اذیّت کنند. شب یازدهم محرّم است، خدایا شاهد باش که ما فرزندان پیغمبرت را دوست داریم. تا اسم حسینت را مى شنویم اشکمان جارى مى شود. خدایا این محبت ما را نسبت به ابى عبدالله الحسین علیه السلام قبول بفرما. امروز عصرى شاید همین ساعتها بوده که خیمه ها را آتش زدند، حضرت زینب سلام اللّه علیها آمد خدمت امام زمانش حضرت سجّاد علیه السلام، عرض کرد که آقا خیمه ها را آتش زدند آیا ما هم باید بسوزیم؟ یعنى خدا اینطورى خواسته؟ همانطورى که مردان ما کشته شدند؟ یا از خیمه ها فرار کنیم؟ حضرت فرمودند فرار کنید، لذا هشتاد نفر زن و بچّه که بعضى از تواریخ نوشته اند چهل نفر زن بودند، چهل نفر هم بچّه هاى خردسالى بودند اینها فرار کردند. معلوم است در بیابانى از خیمه بیرون بیایند ، کجا بروند؟ دشمن آنها را احاطه کرده، اوّل غارت کرده بعد خیمه ها را آتش زده. یک خبیثى که ناقل قضیه است مى گوید- من شب یازدهم اگر نبود نمى گفتم– مى گوید ما سه نفر بودیم، به یکى از این خیمه ها حمله کردیم، شما دیدید خیمه یک عمودى در وسط خیمه دارد مى گوید یک بچّه، دختربچّه اى از ترس دستش را به عمود خیمه گرفته، مى گوید نگاه مى کردم آنقدر این مى لرزید که حلقه اى که در گوشش بود این تکان مى خورد، اینقدر عمل زشت بوده که این شخص نمى گوید چه کسی این کار را کرد، مى گوید یکى از ما سه نفر، که ناقل قضیه مى گوید خود این خبیث بوده. مى گوید خم شدم یا خم شد با شمشیر زد این طفل خردسال را کشت. این اثر محبتى است که پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله سفارش کرده. زینب کبرى سلام الله علیها را دیدند وارد خیمه اى مى شود، این خیمه نیم سوخته است، خارج مى شود یکى به او گفت که خانم شما چرا اینجا متوقفى فرار کن، آتش ممکن است شما را بسوزاند. گفت من یک بیمارى در این خیمه… السلام علیکم یا اهل بیت النبوه چون امشب شب جمعه است استادى من داشتم به نام مرحوم حاج شیخ محمد رازى که کتابهاى زیادى هم نوشته‌اند چند سال قبلى در چنین روزى از دار دنیا رفتند و پدرِ حاج خانم ما، یعنى پدر مرحوم شهید هاشمى نژاد هم چند سال قبل در چنین روزى از دار دنیا رفتند همینطورى که نشستید آقاى فانى هم تشریف مى آورند منبر، یک حمد و سه قل هو اللّه براى این دو نفر قرائت بفرمائید.

 

 

لینک دانلود فیلم جلسه

 
 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *