۱۰ رمضان ۱۴۱۴ قمری – اهمیت دعاء ندبه و مناجات

اهمیت دعای ندبه و مناجات/ ۱۰ رمضان ۱۴۱۴

 

«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و الصلاة و السلام علي رسول‌الله و علي آله آلِ الله لا سيما علي بقية‌الله رُوحي و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين»

شب جمعه است، شب دعا است، شب ارتباط با خدا است. يك مطلبي را درباره دعا عرض كنم كه در اين ماه دعاهاي زيادي وارد است، به خصوص شب و روز جمعه، در ضمنِ روايات به دعا خيلي اهميت داده شده است. در قرآن هم خداي تعالي يك مقدار، يك تعدادي دعا به ما تعليم داده است و ما را زياد تشويق به دعا كرده است. آن مطلبي كه درباره دعا بايد عرض كنم اين است كه دعاها به طور كلي علاوه بر آنكه ارتباط ما را با ذات مقدس پروردگار برقرار مي‌كند و بالأخره دوتا دوست وقتي مي‌خواهند با يكديگر اظهار دوستي بكنند بايد با هم حرفي بزنند، ولو حرفي نداشته باشند، علاوه بر اين كلي از معارف اسلام را خاندان عصمت و طهارت به وسيله دعا به ما تعليم دادند. خداشناسي آن‌طوري كه از مضامين دعاها به دست مي‌آيد، شايد از هيچ كتاب علمي و فلسفي و حتي كتب بسيار پرارزشي كه دانشمندان مثل علامه حلّي نوشته است، آن‌طور معارف و خداشناسي به دست نيايد. يكي از دانشمندان غير مسلمان درباره صحيفه سجاديه مي‌گويد: اگر فقط همين صحيفه سجاديه در بين مردم مسلمان پياده بشود، تمام معارف پياده شده است و حقايق را مردم درك كردند. از باب نمونه مثال به يك جريان مي‌زند، مي‌گويد: امام سجاد در ضمن دعا و يا نفرين به كفار و آن‌هايي كه مي‌خواهند به اسلام و دين اسلام و مملكت اسلامي خيانت كنند مي‌فرمايد: «اللَّهُمَّ وَ امْزُجْ مِيَاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ»[1] خدايا ممزوج كن، مخلوط كن آب اين‌ها را به وبا. اين دانشمند توضيح مي‌دهد، از نظر لغت عرب ممزوج كردن با مخلوط كردن فرق دارد. وقتي چيزي با چيزي ممزوج مي‌شود، نمي‌شود آن را از هم جدا كرد. مثلاً فرض كنيد اگر شما شير را با شيره قاطي كرديد نمي‌توانيد آن‌ها را جدا كنيد،‌ اين را ممزوج مي‌گويند. اما اگر نخود و لوبيا را با هم قاطي كرديد اين مخلوط مي‌شود. ماها اين الفاظ را غلط استعمال مي‌كنيم ولي عرب نه، دقيق است. اگر نخود و لوبيا با هم قاطي شد مخلوط مي‌شود اما اگر مثلاً شير و ماست، شير و شيره با هم قاطي شد اين را ممزوج مي‌گويند،‌ آن‌ها نمي‌شود را از هم جدا كرد. در اين‌جا امام (عليه الصلاة‌ و السلام ) اولاً فرموده است: «وَ امْزُجْ مِيَاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ» ممزوج كن، يعني قابل جدا كردن نباشد. آبي كه آلوده به وبا شد ديگر نمي‌شود اين را تصفيه كرد. نمي‌شود ميكروب وبا را از آب گرفت، اين آب قابل استفاده نيست، اما چرا، اگر آب با گِل قاطي شد اين را مي‌شود از هم جدا كرد. ما در سفري از نجف اشرف پياده به كربلا مي‌رفتيم –آن وقتي كه نجف بوديم- يك كاري براي طلاب نجف بود كه شب‌هاي زيارتي مي‌رفتند كربلا براي زيارت آن هم پياده. راه پياده كربلا از كنار شط فرات بود، شط فرات هم در بهار و در زمستان آن‌چنان گِل‌آلود مي‌شود كه حتي كف دست را انسان نمي‌بيند، برخلاف اسم آن، آب فرات يعني آب زلال، آب بدون آلودگي، ولي اين آب آن‌چنان نافرات كه چه عرض كنم. ما هم راهي نداشتيم جز اينكه از همين آب استفاده كنيم. به ياد دارم دوستان زمه تهيه كرده بودند…، زمه مي‌دانيد چيست؟ بعضي‌ها مي‌دانند، بعضي‌ها نمي‌دانند -آن‌هايي كه مي‌دانند به آن‌هايي كه نمي‌دانند بگويند -زمه را روي آب مي‌ماليديم، فوراً گِل‌ها تَه مي‌نشست، آب زلال باقي مي‌ماند- اين هم يك كاري فني كه ياد شما دادم- اين‌جا مي‌بينيد كه گِل و لاي به اصطلاح، با آب مخلوط شده است، مي‌شود آن را از هم جدا كرد، اما شما همين زمه را در آبي كه به وبا آلوده شده است بگذاريد، نمي‌توانيد آن‌ها را جدا كنيد «اللَّهُمَّ وَ امْزُجْ مِيَاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ» ممزوج كن، كه غير قابل جدا شدن باشد. بعد اين دانشمند مي‌گويد: اگر امام سجاد مي‌گفت: خدايا طاعون را با آب اين‌ها مخلوط كن، ما مي‌گفتيم امام سجاد از ميكروب و ميكروب‌شناسي و توسعه ميكروب و شيوع ميكروب و راه به اصطلاح شيوع ميكروب چيزي وارد نبوده است، چون طاعون به وسيله -البته يك وسيله آن اين است- موش‌ها انتقال پيدا مي‌كند، اما مهمترين و بيشترين چيزي كه وبا را پخش مي‌كند و سرايت مي‌دهد آب است و امام سجاد در عين اينكه دارد دعا مي‌كند، متوجه ميكروب وبا بوده است، كيفيت سرايت آن را متوجه بوده است و در عين حال دارد با خدا هم صحبت مي‌كند. ببينيد اين دانشمند مي‌گويد: اگر هيچ چيز بر حقانيت اسلام دليل نبود جز همين توجه ائمه و پيشوايان دين بر حقايقي كه آن روز كشف نشده بود. شايد مدت زماني كه اساساً ميكروب كشف شده است حدوداً ۱۰۰ سال، ۱۲۰ سال بيشتر نمي‌گذرد، اما امام سجاد در ۱۳۰۰ سال قبل اين جمله را فرموده است. علاوه بر اينكه دعاها معارف حقه را به انسان تعليم مي‌دهد حتي به اين گونه از نكات هم اشاره فرموده است. اين مطلب را كه عرض مي‌كنم إن‌شاءالله براي اين است كه بيشتر دقت در اين دعاها بكنيد. همين دعاي افتتاحي كه شب‌هاي ماه رمضان خوانده مي‌شود، كلي از معارف معنوي و معارف واقعي و حقيقي را براي ما بيان مي‌كند. زيارت‌ها همين‌طور است، زيارت‌هاي ائمه (عليهم الصلاة و السلام) ما را امام‌شناس و خداشناس و پيغمبرشناس مي‌كند.

يك وقتي براي شما ـ شايد تازگي نبوده است – شرح دادم كه ترتيبي كه براي زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه الصلاة و السلام) هست انسان را به يك حقايقي مي‌رساند كه كمتر انسان به غير از اين به آن حقايق مي‌رسد. زيارت اميرالمؤمنين آدابي دارد كه حتي زيارت پيغمبر اين آداب را ندارد، چرا؟ به خاطر اينكه اثبات علي بن ابيطالب، تثبيت او، اهميت او در اسلام بيشتر از اثبات و تثبيت خود پيغمبر اكرم دارد. مردم با علي بن ابيطالب و با مقام باعظمت آن حضرت بيشتر مُعاندت مي‌كردند تا با خود پيغمبر. لذا وقتي كسي مي‌خواهد وارد نجف بشود، در كنار خندق كوفه كه در حقيقت به اصطلاح قديم سور و ديوار دور شهر نجف اشرف بوده است، آن‌جا دعا وارد شده است، دعايي بايد انسان بخواند كه يك حال و توجهي به پروردگار پيدا بكند، وارد شهر نجف بشود. شما در مشهد هستيد، براي زيارت علي بن موسي الرضا اطراف دروازه‌هاي مشهد، ولو اينكه حالا اگر هم مي‌بود…، متأسفانه مشهد ما آنقدر حال ندارد كه زوّار را متوجه مقام مقدس علي بن موسي الرضا بكند اين كارها نمي‌دانم دست كيست، شهردار، دست استاندار، دست هر كسي هست، متوجه مي‌شدند كه درهاي ورودي به مشهد را يك طاق نصرت دائمي مي‌زدند، آن بالا مي نوشتند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا» يك علامتي از ورود به مشهد،‌كه خود اين‌ها تأثير فوق‌العاده‌اي در روحيه زوّار دارد، شماها به ياد نداريد -آثار آن الآن هم هست- ولي ما خوب به ياد داريم و شايد وسيله مسافرت هم فقط اتوبوس بود، از طرف نيشابور هم يك راه بيشتر به طرف مشهد نبود، آن طرف جاده قوچان آن وقت‌ها باز نشده بود. مي‌رسيدند به تپه سلام، يك بلندي‌اي بود، اولين دفعه‌اي كه شهر مشهد ديده مي‌شد. آقا يك حالي پيدا مي‌كردند، اولاً راه زيادي آمده بودند، خسته شده بودند، انتظار كشيده بودند، جاده‌هاي قديم بدون آسفالت را آمده بودند،‌ ماشين‌هاي درهم شكسته قديم را سوار شده بودند. اين‌جا راننده آن‌ها را پياده مي‌كرد، اين‌جا نگاه كنيد گنبد مطهر علي بن موسي الرضا، آقا مردم اشك مي‌ريختند. من مكرر ديده بودم كه در همان‌جا بعضي‌ها از بس كه گريه مي‌كردند غش مي‌كردند و راننده هم از اين موقعيت استفاده مي‌كرد و مي‌گفت: بايد گنبدنما بدهيد، اسم آن هم گنبدنما بود، مردم هم پول مي‌دادند و با يك معنويت و يك روحانيتي وارد مشهد مي‌شدند. حالا انسان سوار هواپيما شده است، كسي كه اولين دفعه مشهد او است، از داخل پنجره هواپيما آن گنبد است، آن گنبد است؟ خيلي خوب آن گنبد است. ما كه اين بالا هستيم و امام رضا هم كه آن پايين است، بسيار خوب، عجب شهر مشهد آن زيبايي…، اگر شب باشد چراغ‌هاي مشهد بيشتر از گنبد علي بن موسي الرضا…، اثرات معنوي هم اگر كسي در راه داشته است، نه خسته شده است، نه انتظاري كشيده است، هيچ، مي‌آيد وارد مشهد مي‌شود. بعد هم اول مي‌رود يك جايي پيدا مي‌كند، در يك هتلي، آرامشي، راحتي، هيچ، هتل در مشهد با مثلاً هتل در رامسر براي او فرقي ندارد، بعد هم حالا مشهد آمده است، مي‌رود حرم، دست‌ها را به كمر مي‌زند اول آن بالاها را نگاه مي‌كند، كدام پادشاه به اين‌جا شمشير هديه داده است، كدام شخص اين ضريح را ساخته است و از اين حرف‌ها مي‌زند. اگر لااقل راه ورودي فرودگاه، راه ورودي قطار، راه ورودي اتوبوس را يك چيزي بگذارند، بارك‌الله به اين نيشابوري‌ها، وقت ورود به نيشابور، آن بالا آن‌جا نوشتند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا» يك اشاره‌اي به اين ‌كردند و فكر نكنيد اين كارها لازم نيست، خير لازم است، خداي تعالي براي خانه خود اين كارها را كرده است، مي‌خواهم بگويم نمونه دارد. خانه كعبه و مسجدالحرام اگر هر چه ارزش داشته باشد تازه به خاطر اين است كه دو سه روزي علي بن ابيطالب در آن‌جا مهمان بوده است و اين‌جا مرقد مطهر علي بن موسي الرضا است. مي‌دانيد خدا چه كار كرده است؟ از چهار طرف يك حريمي براي مكه قائل شده است. هنوز وارد مكه نشديد يك تابلو مي‌بينيد در درِ دروازه مكه با فاصله‌اي كه هر چقدر هم شهر مكه بزرگ بشود به آن‌جاها نمي‌رسد، اين تابلو خورده است كه مشركين نجس هستند، نزديك مسجدالحرام نشويد، اين يك اعلام است. اعلاميه دوم اينكه اين مسجد بيت‌الحرام است، كسي بدون ‌احرام وارد نشود، خيلي عجيب است، يعني لباس خود را بايد بكَني، همه چيز را بايد بكَني. هر دفعه كه شما وارد مكه مي‌شويد بايد مُحرِم وارد بشويد، مگر كساني كه به اصطلاح خانه‌ آن‌ها در مكه است و رفت و آمد معمولي دارند، وإلّا از راه دور بايد هر دفعه‌اي كه انسان وارد مي‌شود ولو در سال صد مرتبه هم وارد بشود بايد اِحرام ببندد، با اِحرام وارد خانه خدا و مكه بشود. آن‌وقت در شهر مكه مگر اجازه مي‌دهند «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ»[2] حتي گياه خانه‌رو، گياه مكه را نبايد بكَنيد. حيواني آن‌جا نكشيد، همه در امن هستند، اين تشريفات را خدا براي خانه انتسابي خود كه به خاطر توحيد بنا گذاشته شده است انجام داده است، آن‌وقت به خاطر حقيقت كعبه، حقيقت ولايت، حقيقت توحيد اين‌جا ما هيچ چيز قائل نيستيم و واقعاً علي بن موسي الرضا در…، شما وارد هر شهري از اين شهرهاي ايران بشويد همين طور است كه اين‌جا وارد مي‌شويد. از اين طرف قوچان شما وارد بشويد، چه موقع مي‌فهميد وارد مشهد شديد؟ تابلوي مشهد…، حتي يك كلمه مشهد مقدس هم ننوشته‌اند، مشهد، وارد قوچان هم بشويد نوشته است قوچان، وارد بجنورد هم بشويد نوشته است بجنورد، و اين جاي تأسف است و إن‌شاءالله اميدواريم كه يك توجهي به اين جهت بشود و خود مشهد يك مركز بسيار مهمي است. رواياتي كه درباره اين سرزمين از خاندان عصمت و طهارت رسيده است شايد براي خود مسجدالحرام و خود مكه نرسيده باشد. «بَيْنَ جَبَلَيْ طُوسَ»[3] از آن كوه…، از اين كوه‌هاي هزار مسجد تا اين كوه‌هاي خلج «بَيْنَ جَبَلَيْ طُوسَ» آن هم طوس را گفته است، طوس تقريباً در بيست كيلومتري مشهد است، بايد تا دامنه قوچان را شامل بشود «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» باغي از باغ‌هاي بهشت است، زمين آن زمين بهشت است، باغي از باغ‌هاي بهشت است «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» آن‌وقت ما براي اين بهشت نه دري قائل هستيم، نه دروازه‌اي قائل هستيم، نه احترامي قائل هستيم،‌ إن‌شاءالله حالا از اين مطلب بگذريم، درباره نجف هم خداي تعالي يك توجه خاصي دارد. وقتي كه وارد شهر نجف مي‌شويد دعا بخوانيد، چون ما مدتي نجف بوديم آن دعاهاي ورود به شهر و اين‌ها را من حفظ نكردم، چون گاهي مي‌شد، ولي درِ صحن، درِ صحن مطهر علي بن ابيطالب بايد بگوييد «اللَّهُمَّ لِبَابِكَ وَقَفْتُ»[4] خدايا درِ خانه تو ايستادم. خيلي عجيب است، صحن علي بن ابيطالب خانه خدا است. درِ صحن، درِ خانه خدا است «لِبَابِكَ وَقَفْتُ» درِ رواق پيغمبر را زيارت كنيد، مي‌دانيد معناي اين چيست؟ معناي آن اين است كه «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ»[5] خدايا خود را به من بشناسان تا پيغمبر تو را بشناسم. «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ» گاهي انسان بايد از آن بالا شروع كند و به پايين بيايد. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ» خدايا پيغمبر خود را به من بشناسان «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ» از درِ صحن كه مي‌آييد اول خدا، بعد پيغمبر، بعد «السَّلَامُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ» سلام بر امير مؤمنان،‌ اين كلمه بسيار پرارزش است، امير مؤمنان است، از مؤمنين خودِ ائمه هستند، امير آن‌ها علي بن ابيطالب است. علي بن ابيطالب حتي امير امام زمان هم هست، امير امام حسن است، امير امام حسين است، امير ائمه است، ابوالأئمه. خدا قسمت كند برويم در كنار قبر او بايستيم، به خدا قسم يك عظمتي، يك ابهتي، در عين اينكه انسان از اين همه عظمت يك خشيتي در قلب خود پيدا مي‌كند ولي يك فرح عجيبي هم در دل خود پيدا مي‌كند. اين زيارت‌هايي كه هست همه آن تعليم معارف حقه است. در زيارت جامعه…، همين امروز به يكي از دوستان عرض مي‌كردم كه زيارت جامعه را اگر كسي خوب بفهمد، خوب امام‌شناس است، حتي يك جملاتي دارد كه بايد براي كنترل آن كه انسان غلوّ نكند صد مرتبه قبل از زيارت جامعه بگويد «اللَّهُ أَكْبَرُ» خدا را در نظر بگيرد، كبريائت ذات اقدس پروردگار را منظور كند، بعد وارد حرم بشود. چون مي‌گوييم «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ»[6] اي خاندان عصمت هر جاي عالم اگر اسمي از خيري برده بشود، هر چه، هر جاي جهان، به زبان هر كس، حتي به لسان پروردگار اگر خيري ذكر بشود شما اول آن هستيد، شما آخر آن هستيد، شما اصل آن هستيد، شما فرع آن هستيد. اين خيلي حرف است، اگر انسان «اللَّهُ أَكْبَرُ» نگفته باشد، انسان را به غلوّ مي‌اندازد. يكي از خيرات، خوبي‌ها وجود است، وجود. اصل وجود كه آن‌ها نيستند، اصل وجود ذات مقدس پروردگار است، پس «اللَّهُ أَكْبَرُ» خدا را كنار بگذاريم، بعد از خدا، بعد از اعتقاد وجود مقدس پروردگار كه او اصلِ اصل است، اصلُ‌الأصل است، بعد اين‌ها اصل مرحله دوم كه مخلوقات باشند، اين‌ها هستند. و مطالب ديگر در اين زيارت عظيم هست. خدا مي‌داند ما منابع پرقيمتي داريم، فرصت براي توضيح و تبيين و بيان كردن آن نيست «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ»[7] اي اهل‌بيت پيغمبر «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[8] خدا از روزي كه شما را خلق كرد اي اهل‌بيت پيغمبر، از آن روز اراده كرد كه آلودگي دور و بر شما نيايد، شما را پاك نگه دارد «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» بعضي‌ها معناي اين آيه شريفه را خوب نفهميدند، مي‌گويند: مگر پيغمبر و معصومين، اين‌ها كثيف بودند كه خدا كثيفي را از اين‌ها ببرد؟ جواب آن مي‌دانيد چيست؟ جواب آن اين است كه يك رفعي داريم و يك دفعي داريم. رفع آن است كه نگذارند كثيفي به كسي برسد. مثلاً فرض كنيد يك بچه‌اي ممكن است مبتلا به يك ميكروبي بشود، به او واكسن مي‌زنند، اين‌جا از او دفع كردند. يك وقت هست كه نه، مي‌گذارند مريض بشود بعد از او رفع مي‌كنند. هر دوي آن را مي‌گويند ما مرض را از تو برديم، مرض را از تو برديم. خداي تعالي هم مي‌فرمايد: « لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» پروردگار اراده كرده است، خواسته است كه اصلاً نجسي، پليدي، پليدي روحي، پليدي ظاهري،‌ به شما متوجه نشود اي خاندان عصمت «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» و شما را پاك نگه دارد «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ» آن هم نه پاكي معمولي، يك پاكي درجه يك «تَطْهيراً».

زيارت‌ها را بخوانيد، بعضي مثلاً فكر مي‌كنند زيارت خواندن زياد ضرورت ندارد، نه، همان اذن دخول، همان «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ»[9] همه اين‌ها در روح شما تأثير دارد. اين دعاها خيلي عجيب است، دعاها خدا را به انسان خوب تعليم مي‌دهد. زيارت‌ها پيغمبر و امام را به انسان معرفي مي‌كند، اين شب‌هاي پرعظمت…، بعضي دعاها هم هست كه مخلوطي از معارف خدا و معارف ائمه (عليهم السلام) است، مثل دعاي ندبه، مثل همين دعاي افتتاح، اين دعاي افتتاح از آن دعاهايي است كه هم امام را به انسان معرفي مي‌كند، هم پيغمبر را و هم انسان را با خدا مأنوس مي‌كند. دعاي ندبه هم همين‌طور است. إن‌شاءالله فردا دعاي ندبه را بخوانيد، ‌اين دعا اول شروع مي‌كند با ذات مقدس پروردگار سخن گفتن «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً»[10] اين شروع به دعا است  «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ‏» اين خيلي عجيب است، خدايا در مقابل تو خضوع مي‌كنيم، قضا و قدر تو، قضاي تو…، خدا مي‌داند كه خود اين‌ها جمله به جمله يك ساعت حرف دارد، قضاي تو، مردم طوري عمل كردند كه قضاي الهي، قضاوت الهي اين‌طوري شد كه اولياء خدا بايد اين ابتلائات را داشته باشند، براي مردم «الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ» آن‌هايي را كه خالص كردي براي خود و براي دين خود، فقط بايد براي تو كار بكنند و براي دين تو كار بكنند، ارتباطي با تو داشته باشند و ارتباطي با دين تو داشته باشند «قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ» آن‌وقت شروع مي‌كند، حالا من نمي‌خواهم براي شما اين‌ها را ترجمه كنم، يك مقدار درباره انبياء صحبت مي‌كند، آن هم انبياء اولوالعزم. يكي را در بهشت جاي دادي براي اينكه مردم را امتحان كني، حالا اين‌ها بحث دارد، عرض كردم عجيب است اين دعاي ندبه، يا با روايات متواتره به اصطلاح تطبيق مي‌كند و يا با آيات قرآن، اين را مسلّم بدانيد. همين‌طور بحث مي‌كند و حرف مي‌زند با خدا و گِله مي‌كند و گاهي شكايت مي‌كند تا مي‌رسد به اين‌جا كه درباره پيغمبر، پيغمبر اكرم را «حَبِيبِكَ وَ نَجِيبِكَ»[11] آن حبيب خود را فرستادي، آن كسي كه «أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِكَ» به وديعه گذاشتي علم «مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ» را تا انقضاء خلق، در وجود… «إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِكَ» عجيب است جملات، ببينيد چقدر پيغمبر را خوب معرفي مي‌كند، بعد «فلما قضی نحبه» وقتي كه زمان او گذشت، جاي او علي بن ابيطالب نشست. «فَكَانَ كَمَا انْتَجَبْتَهُ» درباره پيغمبر مي‌گويد: «فَكَانَ كَمَا انْتَجَبْتَهُ». «سَيِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ» آقاي همه كساني كه تو آن‌ها را خلق كردي پيغمبر اكرم است. بعد درباره علي بن ابيطالب به قدري عالي مي‌گويد، شرح عجيبي بيان مي‌كند درباره علي بن ابيطالب (عليه الصلاة‌ و السلام) كه وقتي كه پيغمبر از دار دنيا رفت، علي بن ابيطالب را جاي خود نشاند و فرمود: «لَحْمُكَ لَحْمِي وَ دَمُكَ دَمِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي وَ حَرْبُكَ حَرْبِي»[12] يعني خود تو خون من است، گوشت تو گوشت من است، كسي كه در مقابل تو تسليم باشد در مقابل من تسليم است، كسي كه با تو جنگ بكند با من جنگ كرده است. «وَ الْإِيمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي» ايمان آن‌چنان وجود تو را گرفته است كه با خون و گوشت تو مخلوط شده است، همان‌طوري كه من اين‌طوري هستم. بعد مي‌گويد: «وَ لَوْ لَا أَنْتَ يَا عَلِيُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي» علي اگر تو نبودي بعد از من مؤمنين شناخته نمي‌شدند. محك مؤمنين علي بن ابيطالب (عليه الصلاة‌ و السلام) است. اين حرف‌ها را همين‌طور مي‌زنيم و مي‌زنيم تا مي‌رسيم به اين‌جا كه «أَيْنَ الْحَسَنُ أَيْنَ الْحُسَيْنُ»[13] كجا است امام حسن؟ كجا است امام حسين؟ انسان را به ياد آن ناراحتي‌هايي كه براي امام حسن و امام حسين به وجود آوردند و آن‌ها را شهيد كردند مي‌اندازد «أَيْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَيْنِ؟» فرزندان حسين كجا رفتند؟ «صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ أَيْنَ السَّبِيلُ بَعْدَ السَّبِيلِ أَيْنَ الْخِيَرَةُ بَعْدَ الْخِيَرَةِ أَيْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ» مثل يك كسي كه همه چيز را از دست داده است با نداشتن امام و رهبري كه در مقابل او باشد. آخر كه همه را مي‌گويد، بعد مي‌گويد: «أَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ» آن الباقي امامت و هدايت و عين الهي كجا است؟ «أَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ» آن‌وقت مثل كسي كه دنبال امام زمان (عليه الصلاة‌ و السلام) همه جا را دارد مي‌گردد. مي‌گويد: «أَ بِرَضْوَى»[14] بروم رضوي، در آن كوه‌هاي رضوي…، يك كوه‌هاي داغي است كه در اطراف مكه است، بروم آن‌جا بگردم «أَو غَيْرِهَا أَمْ ذِي طُوًى‏» من ديدم يكي از اولياء خدا اين‌جا يك توقفي مي‌كرد، مي‌گفت: آقا جان من بروم در جمكران؟ بروم در حرم علي بن موسي الرضا؟ بروم در مسجد سهله؟ كجا دنبال تو بگردم، هر جا مي‌روم تو را نمي‌بينم «أَ بِرَضْوَى أَو غَيْرِهَا أَمْ ذِي طُوًى» بعد مي‌گويد:‌ «عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لَا تُرَى‏» بر من خيلي سخت است من همه را ببينم و تو را نبينم. ببينيد درس عشق به انسان مي‌دهد،‌ درس محبت به انسان مي‌دهد، آنقدر مي‌گويد كه «أينَ أَينَ» به اصطلاح مي‌گويد، كجا است؟ كجا است؟ مثل اينكه يك دفعه حضرت بقية‌الله را پيدا مي‌كند. يك دفعه مي‌گويد «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» پدر من و مادر من و جان من به قربان تو «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي لَكَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَى‏» من نمي‌خواهم درباره دعاي ندبه چيزي حالا براي شما شرح بدهم، اين دعاها بيشتر براي آن است كه معارف ما را بالا ببرد وارد شده است. بعد يك مقدار انسان با امام زمان صحبت مي‌كند، بعد مثل اينكه امام زمان (عليه الصلاة ‌و السلام) به انسان مي‌گويد: اين كارها و اين چيزي كه تو از من مي‌خواهي دست من نيست، مي‌گويد: «هَلْ إِلَيْكَ يَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقَى» يك راهي هست ما با شما ملاقات كنيم؟ «هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنَا مِنْكَ بِغَدِهِ فَنَحْظَى‏» وقتي اين تقاضاها را مي‌كند مثل اينكه حضرت مي‌فرمايد: كار دست من نيست، بعد باز در خانه خدا مي‌رود «اللَّهُمَّ أَنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَى»[15] خدايا من هم متوجه هستم، امام زمان هم متوجه است كه همه كارها در دست تو است «أَنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَى وَ إِلَيْكَ أَسْتَعْدِي فَعِنْدَكَ الْعَدْوَى وَ أَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى » خدايا همه چيز تو هستي، توحيد محض، حالا كه همه كارها تو هستي «فَأَغِثْ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ» اي پناه بي‌پناهان من را پناه بده «عُبَيْدَكَ الْمُبْتَلَى» ببينيد عجيب است، اي كاش دعاي ندبه را مي‌فهميديم و مي‌خوانديم. «عُبَيْدَكَ» اين بنده كوچك تو، اين بنده حقير تو، به عشق امام زمان مبتلا شده است، بيا يك كمكي به او بكن «وَ أَرِهِ سَيِّدَهُ يَا شَدِيدَ الْقُوَى‏» اين آقاي او را به او نشان بده، آدرس ايشان را به او بده، او برود ايشان را پيدا كند، آخر چه كند در بياباني سرگردان است، به خدا قسم آقايان ما چنين حالتي داريم، سرگردان «وَ أَرِهِ سَيِّدَهُ يَا شَدِيدَ الْقُوَى وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَى وَ الْجَوَى» و اين ناراحتي‌ها را از او برطرف كن «وَ بَرِّدْ غَلِيلَهُ» اين ناراحتي او را، اين حرارتي كه در وجود او پيدا شده است، مثل تب دارد او را مي‌كشد «وَ بَرِّدْ غَلِيلَهُُ يَا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏» اي خدايي كه بر همه چيز مسلط هستي «وَ مَنْ إِلَيْهِ الرُّجْعَى وَ الْمُنْتَهَى» بعد انسان نگاه مي‌كند مي‌بيند، نه همه مبتلا هستند، تنها او نيست، تنها او نيست. بعد مي‌گويد: «اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِيدُكَ» خدايا همه ما بندگان تو هستيم، تو ما را خلق كردي، همه ما بندگان تو هستيم «نَحْنُ عَبِيدُكَ التائِقُونَ إِلَى وَلِيِّكَ» بفهميم يا نفهميم همه ما طوق بندگي وليّ تو را به گردن انداختيم، ما بنده هستيم «الْمُذَكِّرِ بِكَ وَ بِنَبِيِّكَ خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلَاذاً» تا آخر كه دعا مي‌كند. شب جمعه است بد نيست دل‌ها را متوجه به همين راهي كه وارد شديم بكنيم. فكر من چيز ديگري بود كه صحبت كنم ولي همان‌طوري كه مكرر به شماها عرض كردم من وقتي منبر مي‌آيم…، گاهي هم مطالعه مي‌كنم، يك چيزي فكر مي‌كنم، ولي از خدا ضمناً مي‌خواهم هر چيزي را كه او دوست دارد ما بگوييم، ما طوطي‌صفتي باشيم و آنچه استاد ازل گفت بگو بگوييم، اگر لياقت آن را داشته باشيم، حالا اين حرف‌ها آمد، بد نيست. اين قضيه‌اي را كه يك نفر نقل مي‌كرد براي شما نقل كنم. مي‌گفت: در يك اتاقي نشسته بودم، مشغول دعاي ندبه بودم، دعاي ندبه را آقايان در جاهايي كه چيزهاي مختلف ديگر حواس‌ها را پرت مي‌كنند، نخوانيد. رفقا خيلي به من پيشنهاد مي‌كنند كه دعاي ندبه دسته‌جمعي بخوانيم، من مي‌بينم دعاي ندبه را نمي‌شود دسته‌جمعي خواند، مگر همه اهل دل باشند. فرقي هست بين دعاي كميل و دعاي ندبه، دعاي كميل براي تائبيين و آن‌هايي كه در مرحله توبه هستند هست ولي دعاي ندبه براي عشاق است، براي مرحله محبت است، بايد انسان را بسازد. اين دعا از اول آن گريه دارد تا آخر آن، نه گريه معمولي كه انسان آهسته اشك بريزد،‌ نه بايد داد بزند. ندبه يعني بلند گريه كردن. در يك مجلس دعاي ندبه، چه عرض كنم، من يك روز نگاه كردم در همان‌جا كه مي‌گويد «أَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ» كه ديگر جاهاي حساس آن است ديگر «عَزِيزٌ عَلَيَّ..» در يك جايي مي‌گويد: «هَلْ مِنْ مُعِينٍ فَأُطِيلَ مَعَهُ الْعَوِيلَ وَ الْبُكَاءَ» آيا كسي هست به من كمك بكند در داد زدن و گريه كردن، كسي هست كمك…، يعني خود من ديگر خسته شدم. همان‌جاها ما مي‌ديديم كه نه يك نفر هم گريه نمي‌كند، حق هم داريم، معناي آن را نمي‌فهميم. معناي آن را بفهميد عاشق نيستيد، عاشق باشيد باز امام زمان را مي‌خواهيد كه به شما در امور مادّي كمك بكند. عاشق خود امام زمان خيلي كم است. در آن خوابي كه آن زن ديد مي‌گفت: در مسجد جمكران ديدم خيلي جمعيت است، در عالم رويا به حضرت عرض كردم: آقا حالا ديگر مسجد جمكران خيلي زياد مي‌آيند، چون سابق مسجد جمكران يك محل كوچكي بود نسبتاً، گاهي هم خود من مكرر شب آن‌جا تنها بودم، شب چهارشنبه كه اصلاً مطرح نبود، شب جمعه يك عده‌اي مي‌رفتند، ولي يك جمع خيلي كمي. حالا ماشاءالله مي‌بينيد كه شب‌هاي چهارشنبه اصلاً جا نيست، شب‌هاي جمعه كه جا نيست. گفتم: آقا خيلي مي‌آيند. حضرت فرمود: اين‌ها براي خود آمده‌اند، براي من نيامده‌اند. بيا برويم تحقيق كنيم، رسيدند به يك نفر و پرسيدند: آقا تو براي چه مسجد جمكران آمدي ؟ گفت: من قرض دارم. پس این برای قرضش آمده برای ما نیامده! تو براي چه آمدي: من هم داماد نشدم آمدم مي‌خواهم خدا وسيله دامادي ام را فراهم كند. خيلي خوب، تو براي چه آمدي؟‌ گفت: مريض هستم، گرفتار هستم، آمدم. تو؟ تو؟ تو؟ تو؟ هر كسي يك چيزي است، حضرت فرمود: ديدي، اين‌ها همه براي خود آمدند، فقط به يك نفر آن آخر حضرت رسيد، تو براي چه آمدي؟ من براي ديدن مولاي خود آمدم. گدايي در خانه مولا آمدم،‌ خضوع درِ خانه مولاي خود آمدم، عشق و محبت به مولاي خود من را اين‌جا كشانده است. حضرت فرمود: اين يك نفر را قبول داريم، به تعبير من اين همان يك نفري است كه آن‌وقت هم مي‌ماند، دعاي ندبه را انسان بايد اين‌طوري بخواند كه اين شخص مي‌گويد: من –يك شخصي بود- داشتم مي‌خواندم، در اتاق تنها نشسته بودم، شروع كردم به دعاي ندبه، مثل اينكه خدا را در اعماق وجود خود مي‌ديدم و با خدا صحبت مي‌كردم، تا رسيدم به آن‌ جايي كه مي‌گوييم: «أَيْنَ الْحَسَنُ أَيْنَ الْحُسَيْنُ» مي‌گويد: يك سِيري براي من پيش آمد…، خدا براي همه قسمت بكند و همه شما هم داراي اين‌طور سِير‌ها هستيد منتها بعضي از شما متوجه هستيد و بعضي هم متوجه نيستيد. مسائل روحي خيلي مهم است، يعني مسائل روحي خيلي روشن هم هست، يك سِيري براي من پيش آمد، ديدم ـ چون ايشان مشهد بود ـ رفتم در حرم حضرت رضا و دارم مي‌گردم، همين‌طور كه دارم مي‌گويم: كجا است امام زمان، كه مجموعاً اين است، دارم در حرم را مي‌گردم، تمام رواق‌ها را گشتم امام زمان را پيدا نكردم. بعد رفتم كربلا، باز آن‌جا هم پيدا نكردم، حالا دارم همين كلمات را مي‌گويم، در همين مدتي كه اين كلمات را دارم مي‌گويم اين سِير را مي‌كنم، رفتم نجف، رفتم سامرا، رفتم در سرداب مطهر، رفتم مسجد جمكران، مسجد سهله، رفتم حرم پيغمبر، بقيع، ديدم كه نه، كاظمين، ديدم كه هيچ جا حضرت را پيدا نكردم. همين‌طور دارم گريه مي‌كنم و اشك مي‌ريزم و با آن سِير سريع روحي در همين مدتي كه اين كلمات را مي‌گويم: «أَيْنَ ابْنُ النَّبِيِّ الْمُصْطَفَى وَ ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ ابْنُ خَدِيجَةَ الْغَرَّاءِ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْكُبْرَى» مي‌گويد: تا اين‌جا رسيده بودم، رفته بودم در مسجدالحرام، يك دفعه احساس كردم آقا ولي عصر را پيدا كردم. دستان خود را به در خانه كعبه زده اند، پشت ايشان به طرف من است، دارند گريه مي‌كنند، اشك مي‌ريزند، تا اسم فاطمه زهرا برده شد ـ اين هم در دعاي ندبه خيلي مهم است ـ «أَيْنَ ابْنُ النَّبِيِّ الْمُصْطَفَى وَ ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ ابْنُ خَدِيجَةَ الْغَرَّاءِ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْكُبْرَى» يك دفعه آقا را ديدم گفتم: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» پدر و مادر من قربان شما، من كه خود را در فراق تو كُشتم، بس كه دنبال تو گشتم «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي» جان من به قربان تو، مادر من به قربان تو، پدر من به قربان تو،‌ حالا عباي حضرت را گرفتم مدام تكان مي‌دهم «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي لَكَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَى يَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِينَ» اي پسر سادات مقرب درِ خانه خدا «يَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِينَ» مي‌گويد: مدام تكان دادم ولي حضرت مشغول دعا كردن و مناجات و انس با پروردگار و… با خداي خود دارند مناجات مي‌كنند. من مدام او را صدا مي‌زدم، بعد گفتم: جان من به قربان تو، اي پسر پيغمبر «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي لَكَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَى يَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِينَ يَا ابْنَ النُّجَبَاءِ الْأَكْرَمِينَ يَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّينَ» يك دفعه ديدم حضرت روي خود را بگرداند، فرمود: چه مي‌گويي؟‌ گفتم: «عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لَا تُرَى‏» آقا براي من سخت است كه همه را ببينم و تو را نبينم. آقا براي من سخت است كه با همه حرف بزنم و با تو حرف نزنم. مولاي من، بر من مشكل است كه در بين مردم راه بروم و شما نباشيد. مي‌گويد: درددل كردم، حرف زدم، گفتم: آقا مي‌شود يك ملاقاتي به ما بدهيد «هَلْ إِلَيْكَ يَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقَى، هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنَا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظَى مَتَى نَرِدُ مَنَاهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوَى، مَتَى ننتقع [نَنْتَفِعُ‏] مِنْ عَذْبِ مَائِكَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَى، مَتَى نُغَادِيكَ وَ نُرَاوِحُكَ فَتُقِرَّ عُيُونَنَا، مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاكَ» وقتي تو من را ببيني من هم تو را ببينم، روبه‌روي هم نشسته باشيم، با هم صحبت كنيم، از آن سرچشمه زلال معنويت و ولايت من استفاده كنم «قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِكَ» آقا آيا مي‌شود يك روزي همه ما دور شما نشسته باشيم و تو وسط نشسته باشي و همه به شما نگاه كنيم «أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِكَ وَ أَنْتَ تَأمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلًا» به وسيله تو بزرگوار تمام دنيا پر از عدل و داد بشود، چنين مي‌شود؟ مي‌گويد: وقتي كه اين‌ها را گفتم، فرمود: برو درِ خانه خدا. مي‌گويد: من هم كنار حضرت ايستادم دست به مستجار زدم، همان جايي كه خود حضرت دست زده بود، گفتم: «اللَّهُمَّ أَنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَى» اي خدا تو هستي كه همه بلاها را از بين مي‌بري، همه كرب‌ها را «أَنْتَ كَشَّافُ الْكُرَبِ وَ الْبَلْوَى وَ إِلَيْكَ أَسْتَعْدِي فَعِنْدَكَ الْعَدْوَى» تا آخر دعاي ندبه را ديگر خواندم، به من يك وعده‌هايي داده شده كه آن‌ها را نگفت. به هر حال اميدواريم دعاي ندبه را هم اين‌طور بخوانيم، با اين توجه. در اين دعاي ندبه مي‌گويم: «أَيْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَبْنَاءِ الْأَنْبِيَاءِ» آن كسي كه طلب خون انبياء را مي‌كند، اولاد انبياء را مي‌كند، او كجا است؟ كجا است؟ انبياء آمدند در دنيا كشته شدند، اولاد انبياء آمدند در دنيا كشته شدند، ضعيف واقع شدند، افراد ظالم و جبار و آن‌هايي كه هيچ ارزش وجودي، حتي ارزش اينكه اسم يك انسان روي آن‌ها گذاشته بشود…، اين‌ها خوش گذراندند و از دنيا رفتند. او كه بيايد و اين‌ها را جبران مي‌كند، كجا است؟ «أَيْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلَاءَ» بزرگترين و پراهميت‌ترين خوني كه ريخته شد خون حسين بن علي در كربلا بود. من مكرر گفتم آن قدري كه مسئله كربلا اهميت دارد هيچ ظالمي نسبت به هيچ مظلومي اين‌قدر ظلم نكرده است كه خاندان بني‌اميه نسبت به ابي‌عبدالله‌الحسين ظلم كردند. شما هيچ سراغ داريد كه…، انسان ممكن است به لشكر مخالف براي تضعيف آن‌ها آب ندهد كه آن‌ها ضعيف بشوند و زودتر از پا دربيايند، اما به طفل شيرخوار هم آب ندهند، به زن و بچه‌اي كه در خيمه، آن هم نه به قصد جنگ، آمدند كه با حسين همراهي كنند، به اين‌ها هم آب ندهند. كاري بكنند كه وقتي ابوالفضل عباس رفت در خيمه نگاه كرد…، خيلي عجيب است اين جريان انسان را خيلي تكان مي‌دهد، ابوالفضل مثل يك پاسدار دور خيمه‌ها مي‌گشت كه مبادا يك دشمني به خيمه‌هاي ابي‌عبدالله‌الحسين از گوشه و كنار خيانتي بكند، دستبردي بزند، ابوالفضل مواظب بود (عليه الصلاة‌ و السلام) روز تاسوعا، شب عاشورا تا وقتي كه زنده بود. دارد مي‌گردد -ديديد وقتي بچه‌ها در يك محلي جمع مي‌شوند يك سروصداي خاصي دارند- ديد بچه‌ها در اين خيمه يك همهمه‌اي دارند، خيلي تعجب كرد، اين خيمه، خيمه‌اي بوده است كه قبلاً آب مي‌گذاشتند، وقتي كه آب در ميان خيمه‌ها بود مشك‌هاي آب را اين‌جا مي‌آوردند مي‌گذاشتند. زمين كربلا را من از نزديك ديدم يك زمين نسبتاً مرطوبي است، دير خشك مي‌شود، اين زمين رطوبت گرفته است، يك منظره‌اي را ابوالفضل ديد كه…، شما هم شنيديد، زياد براي شما نقل كردند، اما تصور آن را بكنيد ببينيد -روضه من همين جمله است- چقدر دل آتش مي‌زند، بچه سه ساله هست، بچه چهار ساله است، كودك پنج ساله هست، دختر، پسر، اين‌ها ريختند اين‌جا يك راه‌حلي براي عطش خود پيدا كردند و آن راه‌حل اين است كه تا حدي عطش آن‌ها را تخفيف مي‌دهد. اين‌ها پيراهن‌هاي عربي را بالا زدند، شكم را روي زمين گذاشتند و از رطوبت زمين استفاده مي‌كنند. يك نفر نقل مي‌كرد شايد هم در مكاشفه خود ديده بود، چون بعضي از اين جريانات را ما نمي‌توانيم به احاديث و روايات بدهيم، مي‌گويد: تا ابوالفضل اين منظره را ديد چنان با دو دست به صورت خود زد كه واي بر من، من سقاي كربلا هستم و اين منظره را ببينم.

 



[1]. الصحيفة السجادية، ص 130.

[2]. بقره، آيه 197.

[3]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص 37. 

[4]. همان، ج ‏97، ص 283.

[5]. الكافي، ج ‏1، ص 342.

[6]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص 132.

[7]. همان، ج ‏99، ص 173.

[8]. احزاب، 33.

[9]. الكافي، ج ‏3، ص 195.

[10]. بحار الأنوار، ج ‏99، ص 104.

[11]. همان، ص 105.

[12]. همان، ص 106.

[13]. همان، ص 107.

[14]. همان، ص 108.

[15]. همان، ص 109. 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *