۱ صفر ۱۴۲۴ – ۱۵ فروردین ۱۳۸۲ – جلسه پانزدهم اعتقادات – امامت

اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اَلْحَمْدُ للهِ وَ الصَّلاهُ وَالسَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا عَلَی بَقِیَّهِ اللهِ رُوحِی وَاَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ مَقْدَمِهِ الْفَدَاءُ وَ اللَّعْنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی اَعْدَائِهِمْ اَجْمَعِینَ مِنَ الْآنِ اِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ.

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنکَرِ»([1])

در هفته گذشته درباره ولایت، ولایت امام و اوصیاء پیغمبر اکرم عرایضی عرض شد. به طور کلی ولایت بر سه قسم تقسیم می‌شود:

ولایت عام، ولایت خاص و ولایت خاص الخاص.

ولایت عام هر مؤمنی بر مؤمن دیگر ولایت دارد. در آن آیه شریعه می‌فرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنکَرِ»، یا پدر به فرزندانش تا به حدّ بلوغ نرسیده‌اند ولایت دارد این را ولایتِ عام به آن می‌گویند، یک ولایتِ مختصری است در مسائل مخصوصی همه هم دارند از پدری به فرزندش، از مؤمنی به مؤمن دیگر و خلاصه پیغمبر فرمود: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ»([2])،این ولایتِ خاصّ است که فقیه با آن شرایطی که درباره‌ی آن گفته شده: «مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ»([3])، فقیهی که مراحل تزکیه‌ی نفس را گذرانده باشد و پاک باشد، مخالف خواسته‌های دلش باشد، خودنگهدار باشد در مقابل کارهایی که نباید بکند، حافظ دین باشد نه خودش صدمه به دین بزند، مطیع امر الهی باشد. این گونه فقیهی ولایتِخاص دارد به مناسبت این‌که افراد خاصّی این ولایت را پیدا می‌کنند از این جهت ولایت خاصّ به آن می‌گویند.

ولایت خاص الخاص مال چهارده معصوم و یا مربوط به ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلاماست، زیرا آن‌ها همان ولایتی را که خدای تعالی دارد بر خلق، همان ولایت تکوینی و تشریعی را آن‌ها هم دارند. بحثمان درباره‌ی فعلاً ولایت خاصالخاص است، آن ولایتی که با یک شرایطی متوجّه یک انسان می‌شود.

شرط اوّل این ولایت عصمت از جهل است، یعنی از چیزی که باید بدانند آن عدّه از افراد می‌دانند، چون انسان وقتی که می‌خواهد یک ولایتِ کلّیی پیدا بکند باید حتماً مصالح را، مفاسد هر چیزی را متوجّه باشد. مثلاً نمی‌شود امام عصر ارواحنافداهظاهر بشوند و دنیا را بخواهند پُر از عدل و داد بکنند و خیلی مسایل برایشان نامعلوم باشد؛ نمی‌شود در روایات هست که اگر یک حاکمی در یک مملکتی حکومت کند در اثر یا جهل و یا در اثر سستی یک پلی در اقصی نقطه آن مملکت خراب باشد و پای بزی توی آن پل فرو برود و بشکند این حاکم مسؤول است؛ حالا اگر در یک کره‌ی زمین شاید شش میلیارد جمعیت، هفت میلیارد جمعیّت با همه‌ی مسایلی که دارند اگر به یک نفری از این‌ها بی‌عدالتی بشود و ظلم بشود و یا بی‌توجّهی بشود طبعاً آن زمامدار مسؤول خواهد بود. زمامداری که می‌خواهد تمام کره‌ی زمین را تحت حاکمیّت خودش در بیاورد، همه‌ی مردم باید در کنار قوانین و دستورات و احاطه‌ی علمی او زیر سایه‌ی عدالت حرکت کنند. این چنین شخصی نمی‌شود جاهل بود، ولو به نقطه‌ی کوچکی از لااقل کره‌ی زمین، نمی‌شود باشد چون اگر آمد فرض کنید حضرتبقیة الله ارواحنافداهدر مکّه یا در کوفه نشست و حکومت کرد در آن اقصی نقاط مثل مثلاً آمریکا، کانادا یک ظلمی به یک شخصی می‌شود و این امام بی‌اطلاع است و در تمام جاها ممکن است همین ظلم‌ها بشود، مثل الان در گوشه و کنار همین مملکت ممکن است بعضی از مدیران، بعضی از کارمندان، بعضی از افراد دست در کار دولت رشوه بگیرند، ظلم‌هایی به افراد خاص بکنند و زمامدار مملکت اطلاع نداشته باشد این عذر دارد می‌گوید: من نمی‌دانستم، اطلاع نداشتم که یک چنین ظلمی به یک فردی شد.» این معذور است پیش خدا. امّا خدای تعالی وقتی که خودش یک حاکمی را در کره‌ی زمین می‌خواهد مستقر بکند و می‌خواهد عدالت را برقرار بکند و می‌خواهد «یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا»([4])، این مسئله را پیاده بکند نمی‌شود که مثلاً ایشان جاهل باشد و نداند که به کی ظلم می‌شود به کی عدالت انجام می‌شود نمی‌شود همچنین چیزی، پس ببینید که بدیهی است و واضح است که باید امام معصومی که کره‌ی زمین را می‌خواهد به اصطلاح بگرداند و پُر از عدل و داد بکند باید حتماً معصوم از جهل باشد یعنی هیچ چیزی برایش نامعلوم نباشد، همه چیز برایش معلوم باشد. ما در انقلاب‌ها دیدیم، افرادی هستند این‌ها دلشان پُر از کینه است از این انقلاب امّا انقلابی است که فراگیر شده، حاکم شده، می‌آیند اظهار محبّت می‌کنند، انقلابی خودشان را نشان می‌دهند حتی پست و مقامی هم می‌گیرند و به اصطلاح ما نفوذی می‌شوند و ممکن است که کار را خراب کنند اگر امام آن امام معصومی که می‌خواهد در رأس کار آن هم بر کره‌ی زمین حکومت کند اگر قلب این‌ها را، از دل این‌ها اطلاع نداشته باشد، طبعاً سرش زیاد کلاه می‌رود، همین جوری که سر همین انقلاب خودمان کلاه رفت، خیلی افراد پیدا شدند سر جمهوری اسلامی را، هفتاد و چند نفر را از مسئولین یکجا کشتند و یا مثلاً کاخ به اصطلاح مرکز دفتر ریاست جمهوری را مرحوم آقای رجایی و آقای باهنر را کشتند خوب ببینید این‌ها را ما اطلاع نداشتیم که این شخصی که بمب گذاشته آن‌جا او از نزدیکان خودش را معرّفی کرده در دلش چه می‌گذرد اینقدر بی‌انصاف است که هفتاد و دو نفر را یکجا می‌کشد و فرار می‌کند. آن کسی که می‌خواهد تمام کره‌ی زمین را تحت عدالت بیاورد، باید از دل‌های مردم هم اطّلاع داشته باشد این آقایی که آمده در مقابل انسان ایستاده اظهار محبّت می‌کند، خودش را انقلابی نشان می‌دهد، خودش را یک مؤمن واقعی نشان می‌دهد آیا واقعاً انقلابی و مؤمن است یا نه؟

ببییند پس ما قدم به قدم داریم شرایط یک رهبرِ کره‌ی زمین را که می‌خواهد عدالت را پیاده کند به آن می‌رسیم. اوّل این‌که باید به حالات مردم کاملاً در سراسر کره‌ی زمین اطلاع داشته باشد، دوّم، از امور مردم اطلاع داشته باشد، سوّم، افرادی هستند الان پاکند، الان بسیار خوبند، امّا ممکن است در آینده کار را خراب کنند، یعنی فکرشان عوض بشود، وضعشان عوض بشود، یعنی ممکن است امروز مؤمن است و «بلم باعورا» همین‌طور بود، مؤمن بود، باخدا بود، متدیّن بود و خیلی افراد این‌طوری بودند، آدم‌های خوبی بودند؛ آن کسی که می‌خواهد یک انقلابی مثل انقلاب حضرت ولیّ‌عصر ارواحنافداهبر پا کند آن شخص باید از آینده حالات افراد هم اطلاع داشته باشد، پس سوّم، از آینده حالات مردم هم باید اطلاع داشته باشد. ببینید معنای واقعی این سه شرط این است که معصوم از جهل باشد مطلقاها! هیچ چیز برایش، چون مهمترین چیزها همین سه چیز است، که در کجا، در فلان قریه، در فلان ده، فلان فرض کنید که کدخدا یا شورا یا مثلاً بخشدار یا شهردار دارد ظلم می‌کند به مردم این را باید بداند، باید از قلوب مردم همین الان اطلاع داشته باشد، باید از آینده مردم هم اطلاع داشته باشد هر یک از این‌ها را اطلاع نداشته باشد سرش کلاه می‌رود، نمی‌تواند آن طوری که لازم است در ضمن این‌که ائمّه‌ی اطهار علیهم الصلوه و السلامبه ما وعده کردند نه به اسلام تنها، همه‌ی ادیان گفته‌اند در آخرالزمان دنیا تحت فرمان حکومتِ یک فرد این‌چنینی واقع می‌شود پس باید یک فرد این چنینی باشد، معصوم از جهل باشد، معصوم از گناه و اشتباه باشد، باید خودپرست و خودخواه نباشد که همه‌ی منافع را برای خودش بخواهد و برای خودش جمع بکند روی این حساب باید امام معصوم از جهل باشد. این که ما می‌گوییم معصوم از جهل، یک حرف تازه‌ای نیست ولو این‌که نگفته‌اند، علماء در گذشته بیان نکرده‌اند، و بعضی می‌گویند این از کلمات تو است ولی نه این یک مطلب عقلی است، اگر امام معصوم می‌خواهد حاکم بر مردم باشد باید این‌ها را بداند. علی بن ابیطالب هم می‌دانست، علی بن ابیطالب می‌دانست ولی با آن مردمی که این‌ها اهل دغلی بودند، اکثریّت آن‌ها آن طور بودند که علی علیه الصلوه و السلامبه همان اصحابشان می‌فرمودند «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ»([5])،ای شبیه مردها! یعنی شما مرد نیستید، شما عاطفه ندارید، شما کسانی هستید که به عهدتان وفا نمی‌کنید، پس از دل آن‌ها اطلاع داشت که به آن‌ها می‌فرمود: «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ»،از آینده‌شان اطلاع داشت که این‌ها جزو خوارج می‌شوند و چه بلاهایی سر علی بن ابیطالب و مسلمان‌ها در می‌آورند که آن‌ها را لعنت می‌کرد، از همه‌ی این‌ها اطلاع داشت ولی مردم اطلاع نداشتند، ائمّه‌ی اطهار یک‌یکشان اطلاع داشتند، هر سه مسئله را مثل متن در پیش‌نویس هر سه مسئله را، یعنی از آینده‌ی مردم، از الان مردم، از بی‌عدالتی‌هایی که در گوشه و کنار ممکن بود در حکومت اسلامی واقع بشود، از همه‌ی این‌ها اطلاع داشت و باید یک کسی که یک این‌چنین اطلاعی داشته و دارد ، این شخص حاکم بر سر مردم باشد و معنی عصمت از جهل همین است ماها اسمش را نمی‌دانیم نمی‌دانیم به عصمت از جهل امّا عملاً مثلاً ما هر کجا که باشیم باید حتماً سلام که می‌کنیم حضرت آن‌جا وجود داشته باشد، بشنود تا بگوییم «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ»([6])،خطاب است دیگر، سلام بر تو ای پیغمبر، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا دَاعِیَ اللّهِ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِهِ»([7])، پس بنابراین ما از همان قدم اوّل که در این آیه‌ی شریفه که خیلی بحث دارد الان حدود دو سه هفته است، شاید چهار هفته است دارم درباره‌ی این آیه صحبت می‌کنم، خدا ولیّ شماست و کاملاً می‌بینیم که خدا همه‌ی این سه صفت را دارد یعنی هم از آینده اطلاع دارد، هم از قلوب مردم اطلاع دارد، هم این‌که از هر جای عالم «وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ، وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرِقَهٍ  إِلَّا یَعْلَمُهَا»([8])، این مال خدا ، پیغمبر هم گفتیم که از همه چیز به عنوان معلوماتی که خدا به او داده اطلاع دارد که: «وَ اَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ اِلَی انْقِضَاءِ خَلْقِکَ»([9])،و درباره‌ی ائمّه هم که گفتیم: امام مبینآن کسی است که همه می‌بینند که امام است، همه می‌بینند که همه چیز را می‌بیند، همه می‌بینند که به همه‌ی خوبی‌ها مردم را هدایت می‌کند و از قلوب مردم هم اطلاع دارد. پس بنابراین یکی از شرایط مهم آن مؤمنینی که ،خوب دقّت کنید، آن مؤمنینی که «یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»([10])،این است که معصوم از جهل باشند و همه چیز را بدانند و این دوازده امام ما یک‌یکشان با تعیین خدا و پیغمبر و با تعیین یک‌یک از خوبان و پاکان این‌ها هم این‌طورند، این‌ها این گونه‌اند. پس معنی امام تنها این نیست که سایه نداشته باشد آخر ما می‌گوییم اگر امام را صبر می‌کنیم توی آفتاب اگر راه رفت سایه نداشت، این امام است یا مثلاً اگر فرض بفرمایید خیلی چیزها گفتند یک کسی اگر توی تاریکی نشسته بود نورانی بود معلوم است، امام است این‌ها نیست. امام عالِم به ماسوی اللّه است و این ماسوی اللّه را شما بدانید، ببینید خدا عالِم به همه چیز هست این برو و برگرد ندارد و جزو اعتقادات ما است، اگر بگوییم این که یک سر سوزنی چیزی در عالم ممکن است باشد که خدا به آن علم نداشته باشد کافریم، نجسیم حتّی، پس در آن‌جا بحثی ما نداریم، کسی که خدا را شناخت و قبول داشت این را باید حتماً قبول داشته باشد.

خدای تعالی علمش را تنزّل می‌دهد، خوب دقّت کنید، همان بحث نزول قرآن است، اگر این بحث نزول قرآن را خوب بلد شده باشید این‌ها را خوب بلدید، خدای تعالی علمش را تنزّل می‌دهد و در قالب ممکن، عکسی از علمش قرار می‌دهد، به همین سادگی که من می‌گویم یاد بگیرید، نه به آنچه که فلاسفه گفتند و خودشان هم درست متوجّه نشدند و به همین دلیل فلاسفه مهمّ در بحث خدایشناسی در همین مورد اتفاقاً با هم داد و فریاد دارند. خدا رحمت کند مرحوم آیت اللّه کمپانی قایل به باصطلاح یعنی جزو فلاسفه‌ی مشّاء بود و مرحوم آقا سیّد احمد کربلایی جزو فلاسفه اشراق بود حالا من تحت همین عنوان می‌گویم که یک وقتی به ایشان توهین نشود. در یک کتابی که الان اتّفاقاً بعد از انقلاب چاپ شده قبلاً چاپش از نظر خواص ممنوع بود خودشان رونویسی می‌کردند؛ نامه‌نگاری می‌کنند با هم و آخر کلام، آخر کلامشان، هر دوی‌شان فلیسوفند(ها)، هر دویشان در معارف در درجه‌ی اعلاء که هر کدام، شاگردهایی دارند که شاگردانشان از علماء بسیار بزرگند، اگر من شاگردهای این دو نفر را برای شما اسم ببرم تعجّب می‌کنید، اواخر به همدیگر جسارت می‌کنند، آن می‌گوید تو کوری و حقیقت را درک نکردی و این حقایق به امثال تو نرسیده، در آخر همان کتاب همه‌ی این‌ها را نوشته‌اند و همه‌ی آن هم درباره‌ی همین مسأله است. شما با سادگ‌ی ان‌شاءالله بفهمید مطلب را، هیچ بحثی هم ندارد خیلی هم ساده است و آن این‌که یک مثال می‌زنم: توی آیینه شما وایستاده‌اید عکستان این طرف افتاده، تمام خصوصیّات شما را این عکس نشان می‌دهد، حتّی اگر مگسی روی پیشانیتان راه برود آن‌جا هست، امّا آن ناپایدار و شما که این‌جا ایستاده‌اید پایدار، این به مجرّد این‌که شیشه شکست و شما یا رویتان را از آن آیینه بردارید آن عکس دیگر نیست. پیغمبراکرم و ائمّه‌ی اطهار و همه‌ی موجودات عالَم به مجرّد این‌که خدای تعالی اراده‌اش را از روی این‌ها بردارد که باشند نیستند، اراده‌اش را بردارد باشند؛ یعنی اراده بکند که نباشند نیستند و علم این‌ها، این‌جوری بدانید علم این‌ها هم همین‌طور است. یعنی به مجرّدی که خدا بخواهد پیغمبر جاهل محض باشد جاهل محض می‌شود و بخواهد علم همه‌ی چیزها را داشته باشد علم همه‌ی چیزها را دارد و هیچ هم منافاتی ندارد که همه‌ی علم الهی را که به صورت معلوم، خوب دقّت کنید، به صورت معلوم در قلب پیغمبر باشد حالا همه‌ی علم الهی که من عرض می‌کنم علم به مخلوقات منظور من است، «وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ»([11]) کتاب مبین هم منظور قلب مقدّس پیغمبراکرم ممکن است باشد، ممکن است آن کتابی باشد که در نزد علی بن ابیطالب بوده و بعد حالا در نزد امام زمان است و یا کتاب مبین هر چه که می‌خواهد باشد بالاخره در یک چیز دیگری غیر از علم پروردگار هست. خیلی هم ساده دارد بیان می‌کند. آن وقت این علم، این علم نه این‌که منتقل بشود از پیغمبر به علی بن ابیطالب که علی علیه السلامقبلش نداشته و وقتی که پیغمبر فوت کرد، وفات کرد پیدا کرده، این هم غلط است. در همان لحظه‌ای که خدا به او داد در رتبه‌ی بعد به علی بن ابیطالب داده، عیناً مثل، مثلاً فرض کنید شما چهارده تا شمع این‌جا گذاشته‌اید یک شمع را یکی می‌آید روشن می‌کند بقیّه را همه را در اسرع وقت از آن روشن می‌کند همه‌شان نه از آن شمع اوّلی آن آتش کم می‌شود، نه آن شمع آخری آتشش کمتر از آن شمع اوّلی است، همه روشن، همه دارای همان معلوماتی که خدا به این‌ها داد، شما دوازده تا، چهارده تا آیینه بگذارید خودتان وسطش بایستیدهمه‌ی این آیینه‌ها خدمت شما عرض شود سیمای شما را نشان می‌دهد، همه‌شان همان خصوصیّاتی که شما دارید آن‌ها هم دارند منتها با این فرق که اصل شما هستید، اصل بدن شما است و آن‌ها همه فرعند و از بین رفتنی هستند ولی اگر شما از بین نروید آن‌ها هم از بین نمی‌روند، بقاءشان به بقای شما است. آنچه که پیغمبر و ائمّه‌ی علیهم الصلوه و السلاممی‌دانند، باید هم بدانند و اگر ندانند کره‌ی زمین را نمی‌توانند نگه بدارند و اگر ائمّه اطهار نباشند «لَسَاخَتِ الْاَرْضُ بِأَهْلِهَا»،

حالا می‌گویید چرا خدا خودش نگه نمی‌دارد؟

خدای تعالی سنخیّتی با مخلوقش با کلّ مخلوقش ندارد، یک سنخیّتی باید باشد، ببینید یک مثال می‌زنم آب و آتش با هم هیچ سنخیّت ندارند، حالا ما می‌خواهیم این آب را گرمش کنیم، یعنی از حرارت آتش وارد کنیم به آب، وارد کنیم، یک چیزی که دو طرفی باشد، از یک طرف آتش را بتواند تحمل کند، از یک طرف هم آب را بتواند تحمّل کند این وسط می‌گذاریم، باید هم باشد، شما نمی‌توانید بگویید نباشد، باید باشد. او حرارت را می‌گیرد منتقل می‌کند به آب، خدا با مخلوق اصلاً بین این‌ها و بین علم خدا و مخلوق خیلی بالاتر از آب و آتش است، نمی‌خواهم توهین بکنم به خدای تعالی و تشبیه بکنم به آتش، حالا یک تشبیه است. خیلی فاصله دارد. این‌جا خود خدا باید یک موجودی که یک بُعدش خدا باشد، یک بُعدش بشر باشد در تمام زمان‌ها هم باید باشد؛ یعنی اوّل چیزی که خدا خلق کرده او بوده، شما بگویید حالا یک مدّتی ما هم بودیم، خدا هم بود از هم، هم استفاده می‌کردیم ،از، خدا ازما، ما از خدا استفاده می‌کردیم، حالا این واسطه نبود می‌گوییم می‌خندیم به شما، اگر این واسطه نبود همیشه نباشد، اوّل چیزی که خدا خلق کرده این واسطه‌ها بوده، بلا تشبیه این دیگ‌ها بوده تا بتواند از این نور الهی، از این اراده‌ی الهی، از خلقت الهی، از رزاقیّت الهی به بشر استفاده برساند. خدای یک موجودی را خلق کرده یک بُعدش البتّه صد درصد مخلوق است ها، ولی یک بُعدش با خدا تناسب دارد، تمام صفات الهی در وجود او هست، تمام خصوصیّات و قدرت الهی در او هست، یک بُعدش این طوری است، یک بُعدش هم«بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»،صریح قرآن است، خدای تعالی که در آن آیه‌ی که می‌فرماید:«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»،می‌خواهد همین را بگوید، «بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»،یعنی با این بُعد، با این طرف توافق دارد، با این طرف یکی است، «مِثْلُکُمْ»،و یک بُعدش هم «یُوحَى إِلَیَّ»([12])، مثلاً با همان تشبیهی که عرض کردیم مثل این است که حرارت را می‌پذیرد و تحویل می‌دهد، «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ»([13])، «وَ بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الُغَیْثُ وَ بِکُمْ یَمْسِکُ السَّمَاءُ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْاَرْضِ>([14])، در تمام زمان‌ها هم باید باشد اگر یک وقتی قطع شد، این که می‌گویم: «لَولا الْحُجَّهُ لَسَاخَتِ الْاَرْضُ»([15])، معنایش همین است، اگر یک وقتی قطع شد این واسطه، این دو موجود که تشبیه کردیم به آب و آتش با هم نمی‌توانند، یا آب آتش را خاموش می‌کند یا آتش آب را تبخیر می‌کند و از بین می‌برد، نمی‌توانند با هم بلاواسطه باشند، البتّه در خصوص پروردگار این استثناء است که خدا می‌تواند، قدرت دارد، می‌تواند با حرارت مثلاً با آن عطوفتش مستقیم همان کاری که، منتها باید همان کاری که به پیغمبر اکرم کرده به همه‌ی مردم انجام بدهد، یعنی آن بُعد «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»([16])،در تمام موجودات حتی حیوانات باید انجام بدهد لذا نمی‌شود، خوب دقّت می‌کنید؟ همان‌طوری که آتش اگر می‌خواهد آب را گرم بکند باید حتماً آب وارد یک فلزی بشود و این کار برخلاف خواسته‌ی پروردگار است، در دنیا که بخصوص خیلی، لازمه‌ی این کار این است که باصطلاح پیغمبری قرار بدهد، ائمّه‌ای قرار بدهد، ائمّه‌ای باشند، یک واسطه‌ای باشد، چرا؟ در دنیا خدا ما را آورده برای امتحان، اگر بنا بشود که همه‌ی بدی‌ها و خوبی‌ها را به ما وحی بکند و ما مجبور به انجام خوبی‌ها؛ چون در وحی گفتیم که انسان یک قاطعیّتی پیدا می‌کند، یعنی قطعی می‌شود برایش که این کار از جانب خدا است و مجبور هم است که انجام بدهد یعنی مجبور معرفتی، مجبور عرفانی، هر کِه انجام بدهد آن وقت امتحانی باقی نمی‌ماند، یعنی اختیاری باقی نمی‌ماند، یعنی ما اختیار نداریم. همان‌طوری که پیغمبر معصوم بود ما هم معصومیم، همان‌طوری که او معصوم از خطا و اشتباه و از همه چیز بود ما هم معصوم از خطا و اشتباه، نمی‌شود انسان مستقیم با خدا رابطه‌ی آنچنانی که «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»،داشته باشد و در عین حال گناه بکند، گناه نمی‌کند، اشتباه نمی‌کند، باید حتّی معصوم از جهل هم باشد، خوب بنابراین اصلاً همه‌ی اوضاع بهم می‌ریزد، خدا می‌تواند این کار را بکند امّا نمی‌کند چون «اَبَی اللّهُ اَنْ یَجْرِی الْاُمُورَ اِلاّ بِاَسْبَابِهَا»([17])،خدای تعالی ابا کرده، ابای واقعی کرده نه این‌که حالا مثلاً من گاهی ابا می‌کنم یک حرفی به شما بزنم و نمی‌توانم بزنم و باید بزنم نه، نباید بزنم. ابای من یک ابای باصطلاح حقیقی است، یک ابایی است که باید من این ابا را بکنم، این نخواستن را انجام بدهم تا این‌که مردم بتوانند خدمت شما عرض شود که امتحانشان را خوب بدهند، اختیارشان برایشان محفوظ باشد و همه چیز برایشان محفوظ باشد. نمی‌دانم خوب مسئله روشن شد یا نه، اگر روشن شده باشد، لذا متوجّه می‌شوید که در تمام زمان‌ها از آن لحظه‌ای که خدا آغاز خلقت را شروع کرد، آغاز کرد خلقت را تا روزی که «اِلَی انْقِضَاءِ خَلْقِکَ»، که اگر انقضایی داشته باشد خلق، باید حتماً یک واسطه‌ای باشد با این دلیل علمی و عقلی که خدا به آن واسطه همه چیز را بدهد، آن واسطه هم یک استعدادِ پذیرشِ آنچه که خدا می‌گوید، آنچه که خدا می‌خواهد، همه‌ی این‌ها را پذیرش داشته باشد و به خلقی که این‌ها خدمت شما عرض شود آن استعداد را ندارند، آن وضع را ندارند عنایت بکند. پس در تمام زمان‌ها امام لازم است و تنها و تنها مذهب شیعه است که این معنای عقلی را، این حقیقت را، این واقعیّت را ترسیم کرده و اعتقاد دارد.

باز یک مطلبی را تکرار می‌کنم، چون احتمال می‌دهم بعضی‌ها ممکن است چُرتی باشند، بعضی‌ها ممکن است که حواسشان این‌جا نباشد باز عرض می‌کنم، ببینید خدای تعالی عالِم به ماسوی اللّه است به همه چیز، یعنی علمش ذاتش است، خوب، علمش حقیقی است و باید این علم در اختیار مردم قرار بگیرد، چه کار کند؟ انسان ذات خدا را که نمی‌تواند در اختیار بگیرد، در قلب خودش قرار بدهد، حلول می‌شود و خدا این کار را نمی‌کند و اصلاً محال است که این کار انجام بشود، پس او باصطلاح توی یک آیینه‌ای مثل یک کسی که توی یک آیینه‌ایی منعکس بشود توی این قلب پیغمبر را قرار می‌دهد آن علم نیست، علم او بیاید و در قلب پیغمبر قرار بگیرد، «معلومات» است، آن عکس است، آن سایه است، آن چیزی که باصطلاح غیر از ذات مقدّس پروردگار است، شبه او هست، او وارد می‌شود در قلب پیغمبر  پیغمبراکرم عالِم به ماسوی اللّه می‌شود و چون عالِم به ماسوی اللّه است و از یک بُعد بشر است با بشر هم صحبت می‌شود و از علم الهی به او می‌رساند و این مسئله باید در تمام زمان‌ها باشد، نمی‌شود بگوییم پیغمبر رفت و دیگر تمام شد، اگر تمام شد باید بشر هم تمام بشود، «لَولا الْحُجَّهُ لَسَاخَتِ الْاَرْضُ»،اگر حجّت نباشد دنیا اصلاً بهم می‌ریزد، یعنی همه چیز محو می‌شود، نابود می‌شود اگر خدای تعالی بخواهد به حال خودش بگذارد، بعد از پیغمبر علی بن ابیطالب، بعد از علی بن ابیطالب امام حسن، شما تاریخ در اختیارتان است، گفتار مردم زمان‌های گذشته در اختیارتان است، آیات قرآن در اخیتارتان است، شما تحقیق کنید در آیات قرآن و سخنان باصطلاح پیغمبراکرم، ائمّه‌ی اطهار شما ببینید کسی بهتر از علی در زمان خودش ممکن بوده باشد که این جوری باشد؟ و از جانب خدا است یا از جانب آنچه که بر پیغمبر نازل شده، واسطه بشود به مردم برساند، همه‌ی خوبی‌ها را به مردم برساند، همه‌ی حقایق را به مردم برساند، رزق مردم را به مردم از جانب خدا بگیرد و برساند، این‌ها، خلقت را برساند، کسی را پیدا می‌کنید؟ مثلاً یک نفر بگوید شاید او باشد اصلاً وجود ندارد، در زمان امام مجتبی همین‌طور، در زمان سیّدالشهداء همین‌طور، همین جور می‌آید تا این زمان که وجود مقدّس حضرت بقیة اللهارواحنافداههست، می‌خواهم بگویم در اعتقادات شیعه هست که این مسئله هست، یعنی واسطه‌ای بین خدا و خلق همیشه ما معتقدیم و این‌که یک عدّه‌ای از متصوفّه هستند که می‌گویند: «ائمّه‌ی اطهار آمدند ما را هدایت کنند، به حقیقت برسانند، وقتی که رسانند ما را به حقیقت دیگر ما به آن‌ها کاری نداریم.» این از آن حرف‌های بسیار غلط است با این بیانی که عرض کردم. ما ائمّه‌ی اطهار را دائماً می‌خواهیم، همیشه ما مخلوقیم و خدای تعالی همیشه خالق، همیشه ما موجود موقّتیم و خدای تعالی همیشه لم یزلی و همیشه دائمی بوده و خواهد بود، این دو تا حرفی ندارد و اگر ما بخواهیم از خدا استفاده بکنیم همیشه باید این واسطه باشد، دنیا فرقی نمی‌کند با آخرت، با بهشت، با همه جا، تنها ائمّه‌ی اطهار و پیغمبراکرم برای هدایت شرعی ما و تشریعی ما نیامده‌اند، برای همه چیز هستند، چرا وقتی که می‌گویید: «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی»،تنها رزق معنوی منظورتان نیست، رزق عادی هم همین طور است، چرا رازق آن‌ها را می‌گویید و خدای تعالی را بالاتر از همه می‌دانید؟ چرا اصلاً احسن الخالقین به خدا می‌گویید؟ بهترین خالق، معلوم است یک خالق دیگر هم است که او بهتر است، او اصل است و این واسطه‌ها فرعند ولی خالقند، ربالارباب چرا می‌گوییم؟ آن‌ها ربّ و خدای تعالی ربّ اصلی است و این‌ها ربّ واسطه‌ای‌ند و همین‌طور تمام صفات فعل پروردگار این طوری است،  پس بنابراین درباره‌ی امام همین اندازه فکر می‌کنم کافی باشد حالا یکی دیگر هم البته دارد امام که آن‌ها شرایطی مهمی نیست در مقابل این بحث علم و عصمت و واسطه بودن بین خدا و خلق و حتماً هم باید این واسطه وجود داشته باشد و در تمام مدّت عمر دنیا، غیر دنیا باید این واسطه باشد، در روایات هم داریم، شما فکر نکنید من از خودم می‌گویم، نه، در روایت داریم که اوّل کسی که قدم روی کره‌ی زمین گذاشت، این کره‌ی زمین چون محدوده‌ی فکر و دیدِ ما هست، به ما همین جا را گفتند، اوّل کسی که پا روی کره‌ی زمین گذاشت حجّت بود و آخر کسی هم که پا از روی زمین بردارد حجّت خواهد بود. حجّت همین معنایش همین است که واسطه‌ی بین خدا و خلق، رابط بین خدا و خلق، نه رابط در این‌که شکممان را پُر کنیم، گرسنه‌مان است بگوییم مثلاً یا اباعبداللّهمن را سیر کن، تشنه‌مان است بگوییم یا اباعبداللّهما را سیراب کن، این مربوط به آخورمان است، مربوط به آن باصطلاح مرکب زیر پایمان است، مربوط به لباسمان است این‌ها را هم انجام می‌دهند امّا آنچه که مربوط به روحمان است، آنچه که می‌خواهد از این آیینه آن جمال پروردگار، واسطه شده که جمال پروردگار در دل ما، در قلب ما، در روح ما، منعکس بشود. صفات الهی در ما منعکس بشود، یا آن صفاتی که انسان را انسان می‌کند، آن صفات فعلی که انسان را به حقیقت می‌رساند، آنچه که به حقیقت باید ما نزدیک بشویم، این‌ها را این‌ها واسطه هستند و لذا ما درباره‌ی پیغمبراکرم و ائمّه‌ی اطهار و حضرت زهرا سلام اللّه علیهامعتقدیم که این‌ها واسطه‌های خدا هستند که آنچه خدای تعالی برای مخلوقش می‌خواهد و باید مخلوقش داشته باشند تا انسان بشوند، تا به کمال برسند، این‌ها واسطه‌ی او هستند و با همان مثال‌هایی که عرض کردم همین‌جور هم باید شما معتقد باشید و اگر اعتقاداتان غیر از این باشد یا افراط باشد یا تفریط، افراطش این است که بگوییم نه این‌که اصلاً خدایی در کار نیست و همین‌ها هستند همین چیز، تا بشویم علی اللّهی، حسین اللّهی و امثال این‌ها، این غلط است و اگر گفتیم نه! همان‌طوری که بعضی از وهابیّ‌هایی که خوب هم در شیعه بودند و هستند و هم در بین اهل‌سنّت هستند که بگویند این‌ها هم عالِمی بودند، دانشمندی بودند، مسایل و احکام دین را بلد بودند، همان‌طوری که یک فقیه بلد است این‌ها غلط است با این بحثی که عرض شد.

این ولایت خاص الخاص است که ائمّه علیهم الصلوه و السلامدارند این چهارده معصوم، و امّا ولایتِ خاص، یک مقداری در هفته‌ی گذشته عرض کردم ولی مثلی این‌که بعضی‌هایی که مخصوصاً دوست ندارند یک وقتی بعضی از بزرگان در رأس کارشان باشند، یا مثلاً یک ناهنجاری‌هایی در وضع مملکت دیدند و یک ناراحتی‌هایی مشاهده کردند و همه چیز را به آن قیاس می‌کنند، این را بدانید علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلامفرمود: «لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ»([18])،حتماً نخواهید یا بخواهید برای مردم مجبورند مردم که یک امیری داشته باشند، فرماندهی داشته باشند، چرا؟

برای انسجامشان، برای این که باید همه‌شان از یک قانون با یک برنامه زندگی کنند؛ این خواسته‌ی علی بن ابیطالب است، خواسته‌ی علی بن ابیطالب هم خواسته‌ی خدا است، حرفی هم در آن نیست. «لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ»،روایاتی زیادی هم در همین خصوص داریم و البتّه در گذشته‌ها برنامه نامنظّم بود، یعنی یک شاهی خودش را تحمیل می‌کرد به مردم، همین‌جور که در ممالک دیگر تحمیل می‌کند، اگر باصطلاح با رأی مردم بوده مردم را پول می‌دادند، اظهار محبّت به آن‌ها می‌کردند، مسایلی بوجود می‌آورند که یک مرد فاسق و فاجری را می‌رفتند رأی می‌دادند که این امیر ما باشد. و در گذشته این طورها بوده و خودش با قلدری، خیلی از باصطلاح سلاطین بودند، رؤسای جمهور بودند که با قلدری رفتند که مردم را مجبور کردند که باید ما بر شما فرماندار باشیم، فرمانده باشیم، کودتا کردند، امثال این‌ها و چون این طوری بوده این را بدانید مراجع تقلید هی بر قدرتشان می‌افزودند، یعنی اگر مثلاً ده تا مرجع، بیست تا مرجع در قم هست، در شهرهای دیگر هست آن وقت من خودم در زمان مرحوم آیت اللّه بروجردی بودم، آن وقت‌ها منجسم می‌کردند، یعنی مراجعی که کمتر مقلّد داشتند حذف می‌شدند یک مرجعِ اعلایی پیدا می‌شد این به خاطر این بودش که در مقابل شاه بتواند اقام باشد، بتواند بایستد، بتواند اگر شاه؛ من یادم هست خدا رحمت کند مرحوم آقای بروجردی را، یک وقتی آمدند گفتند که تمام ممالک اطراف ایران همه تقسیم اراضی کردند، همه مالکین را از بین بردند، ایشان یک جمله به آن صدرالاشراف بود فرمودند که همه‌ی ممالک اطراف هم جمهوری هستند، تمام شد. رفتند به شاه گفتند، شاه هم گفت جمعش کنید و تا ایشان زنده بود او این کارها را دیگر نکرد. و کوشش می‌کردند اگر مثلاً یک مرجعی از دنیا می‌رفت تمام مراجع با آن حظّ نفسی که داشتند در خود قم این جریان اتّفاق افتاد بعد از مرحوم آقاسیّد ابوالحسن اصفهانی چهار تا مرجع بزرگ بودند به نام آیت اللّه حجّت، آیت اللّه خوانساری، آیت اللّه صدر و آیت اللّه بروجردی، دیدند آیت اللّه بروجردی خوب مقلّدش بیشتر است، این‌ها همه عقب کشیدند خودشان را و مرجعیّت را دادند به آقای بروجردی و همین‌طور زمان‌های بعد هم بوده است، امّا در وقتی که مثل الان می‌توانند ولیّ فقیهی تعیین کنند، شاهی توی کار دیگر نیست، کسی که بشود با او، به عنوان دین با او مخالفت کرد نیست؛ بلکه آن شخصی که در رأس است، چه مرحوم امام باشد، چه الان باشد آنی که در رأس است، آن حقیقت مرجعیّت است، حقیقت دین است، این‌جا دیگر مرجعی بخواهند درست کنند که قوی باشد که با او درگیر بشود هر وقت او خطا کرد این درست نیست، یک برنامه‌ی بسیار صحیحی انجام شده که خیلی هم دقیق است حالا تا چه اندازهعمل می‌شود یا نمی‌شود من کار ندارم ولی اصل برنامه را من دارم می‌گویم، برنامه‌ی صحیحی انجام شده، قوانین در مجلس شورای اسلامی رأی گرفته می‌شود و ارجاع داده می‌شود به مجلس (باصطلاح چه می‌گویند)، «شورای نگهبان»، آن‌ها چند تا مرجع تقلید با چند نفر قانون‌شناس این‌ها می‌نشینند این را بررسی می‌کنند یک وقت خلاف، مجلس شورای اسلامی رأی نداده باشد و بعد از آن‌جا تازه می‌روند پیش ولیّ فقیه، ببینید حسابی رسیدگی می‌شود، یعنی قانون این است و حالا عرض کردم نگویید فلان جا فلان طور شد، نه به ما مربوط نیست، این برنامه است، حالا با این وضع برمی‌گردد به مجلس شورای اسلامی، مجلس شورای اسلامی چی هست؟ کی هست؟ این که اصل است و حقیقت‌اش این است که آن افرادی هستند که شماها تعیین‌شان کردید، همه‌ی شصت میلیون جمعیّت ایران که نمی‌توانند بروند توی مجلسی بنشینند با هم شورا بکنند ببینند این حکم آیا حکم الهی است یا حکم غیر الهی، نمی‌توانند این کار را بکنند، هر کدام، هر دسته‌ای، هر جمعیّتی، یک نماینده‌ای تعیین کرده‌اند، نماینده‌ای که مورد اعتمادشان است، نماینده‌ای که حرف آن‌ها را بزند، نماینده‌ای که هر چه آن‌ها می‌خواهند آن‌جا پیاده می‌کند، این‌ها را تعیین کردند، آن‌جا می‌روند به نمایندگی از این‌ها حرف می‌زنند و قانون تصویب می‌کنند. قانون هم آن‌ها تنها تصویب نمی‌کنند می‌رود به آخرین نقطه‌ای که می‌رسد ولیّ فقیه است و ما باید یک چنین چیزی را تأیید بکنیم و یک چنین چیزی را تکرارش کنیم اگر خدای نکرده یکی از این نهادها، یکی از برنامه‌های نادرست انجام می‌شود ببینیم اوّل تقصیر خودمان بوده یا تقصیر آن‌ها بوده، اگر تقصیر آن‌ها بوده به آن‌ها تذکّر بدهیم، نماینده‌ی ما هستند، آن‌ها خدمتتان عرض شود که از ما که بالاتر نیستند ما نمایندهشان کردیم و گذاشتیم‌شان آن‌جا، باید به آن‌ها تذکّر بدهیم آقا این راهت درست نیست، این حرکتت درست نیست، یا یکی‌شان یا همه‌شان اگر یک وقتی حتّی باصطلاح شورای نگهبان اشتباه کرد به آن‌ها تذکّر بدهیم، آن‌ها را ما تعیین کردیم و بعد می‌رسد به ولیّ فقیه، ولیّ فقیه را ما تعیین کردیم، به ما خدای تعالی و دین را گفته کسی باشد «صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ»،حالا شماها، یا خبرگانِ شماها ایشان را تعیین کرده، این شخص را تعیین کرده، حالا یک اشتباهی هم اگر می‌کند شما باید آن‌جا دیگر اشتباه را ندیده بگیرید در مقابل آن همه ارزشی که ممکن است وجود داشته باشد.

پس این ولایت که ولایتِ مطلقه هم هست، در شرع، حالا من این حرف‌ها را که من می‌زنم می‌دانم یک عدّه‌ای نقنق می‌زنند ولی دو دوتا چهارتا است و اگر کسی غیر از این را بگوید بداند تزکیه‌ی نفس که نکرده هیچی شاید از صراط مستقیم هم خارج باشد، غیر از این حرفی نیست، کار دیگری نمی‌شود کرد و باید حتماً ما، حتّی آن جمله‌ای که توی خانه تنها می‌نشینیم و یا با یک دوستمان می‌نشینیم و یک ایرادی به مثلاً به ولیّ فقیه می‌گیریم و تضعیفش می‌کنیم این کار بسیار غلط است؛ و این را باید بدانید و به هیچ وجه، هیچ کس حقّی ندارد که به ولیّ فقیه کوچکترین توهینی بکند، کوچکترین خدمت شما عرض شود جسارتی بکند کاری که خلاصه او را تضعیف بکند چون تضعیف او مساوی است با تضعیف دین و در هفته‌ی گذشته گفتم: «هذا ما افتی به المفتی و کلّ ما افتی بالمفتی»،که منظور از«افتی بالمفتی»،مفتیِ مبسوط‌الید واقعی بعد از انقلاب پیدا شده در مملکت ما، «کلّ ما افتی بالمفتی فهو حکم اللّه فی حقّی»،حکم خدا است «و من رادّ علیهم کالرادّ علینا»، کسی که آن‌ها مسأله را، یعنی حرف آن‌ها را ردّ کند، ائمّه‌ی اطهار فرموده‌اند: ما را ردّ کردند.

امیدواریم ان‌شاءالله خدای تعالی ولایت‌ها را به اشخاص مختلف بعد از ذات مقدّس پروردگار در کره‌ی زمین دارند شناخته باشیم و این ولایت‌ها را بپذیریم و این ولایت‌ها را در هر حال متوجّه‌ی آن باشیم و کوچکترین بی محبّتی نسبت به این ولایت‌ها چه ولایتِ مؤمن بر مؤمن باشد، چون ولایتِ مؤمن بر مؤمن گاهی این‌طوری است که مثلاً فرض بفرمایید من یک امر به معروفی و نهی از منکری می‌کنم شما را، شما ممکن است با دشمنی برخورد با او بکنید، بگویید چرا به من توهین کرد، چرا به من امر به معروف و نهی از منکر کرد؟ این ولایتِ مؤمن را بر خودتان قبول نکردید و ولایتِ شما هم بر او نیست و مشمول این آیه‌ی «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»([19])، نمی‌شوید. بنابراین ولایتِ مؤمنین را به همان حدّی که خدا تعیین کرده قبول کنید، ولایتِ ولیّ فقیه را به همان حدّی که خدا تعیین کرده باید بپذیرید، و ولایت ائمّه‌ی علیهم الصلوه و السلامرا هم که آن را هم خیلی خیال می‌کنیم می‌پذیریم که آن را کمتر از همه پذیرفتیم متأسفانه، آن را هم ان‌شاءالله اهل ولایت بشویم و بپذیریم و از سر همه‌ی این ولات خدای تعالی ولیّ است، «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا»([20])،این مال ولایتِ عام و ولیّ «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ»([21]) این است که در اذان می‌گویند حتماً بگویید: «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ»،اللّه ولیّ امیرالمؤمنین است و امیرالمؤمنین هم ولیّ خدا است و ان‌شاءالله مولای همه خدا را بدانیم، وقتی در یکی از جنگ‌ها کفّار آمدند و گفتند که: «اِنَّ لَنَا الْعُزَّی وَ لا عُزَّی لَکُمْ»،برای ما عزّی هست یعنی بُت عزّی را ما داریم که آورده بودند هم توی خدایشان را هم توی جنگ، ولی شما عزّی ندارید، پیغمبراکرم فرمود: «اللهُ مَوْلانَا وَ لا مَوْلا لَکُمْ»([22])،ما مولا داریم، ما خدا مولای ما است و شما مولا ندارید. و صلّی اللّه سیّدنا محمّد و آله الطاهرین.

نسئلک اللّه و ندعوک بأعظم اسمائک و بمولانا صاحبالزمان یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه، یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه و یا اللّه،

خدایا! به آبروی امام زمان فرج آن حضرت را برسان

ما را از بهترین یاران و اصحابش قرار بده

قلب مقدّسش را از ما راضی بفرما

خدایا! دین دنیا و آخرتمان را در پناه امام زمان محفوظ بدار

پروردگارا! مرض‌های روحیمان را شفا عنایت بفرما

مریض‌های اسلام را شفا مرحمت بفرما

مریض منظور الساعه! لباس عافیت بپوشان

امواتمان را غریق رحمت بفرما

عاقبت امرمان ختم بخیر بفرما

رحمه اللّه لمن یقرأ الفاتحه و الصلوات.

 

 

 


[۱]توبه/۷۱

[۲]بحار: ۷۲/۳۸، ارشاد القلوب: ۱/۱۸۴، جامع الاخبار: ۱۱۹، منیه المرید: ۳۸۱

[۳]وسائل: ۲۷/۱۳۱، احتجاج: ۲/۴۵۸، تفسیر امام عسکری علیه السلام: ۲۹۹

[۴]مستدرک الوسائل: ۱۲/۲۳۸، بحار: ۱۲/۱۹۴، احتجاج: ۱/۶۸، ارشاد القلوب: ۲/۳۱۴، امالی صدوق: ۲۶، تفسیر امام عسکری علیه السلام: ۵۶۹

[۵]کافی: ۵/۴، بحار: ۳۴/۶۴، احتجاج: ۱/۱۷۳، ارشاد: ۱/۲۷۸، شرح نهج البلاغه: ۲/۷۴، نهج البلاغه: ۷۰

[۶]کافی: ۳/۳۵۶، فقیه: ۱/۲۴۰، تهذیب: ۲/۹۹، وسائل: ۶/۳۹۳، مستدرک الوسائل: ۳/۳۸۹

[۷]بحار: ۵۳/۱۷۱، احتجاج: ۲/۴۹۲، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر معروف به زیارت آل یاسین

[۸]انعام/۵۹

[۹]بحار: ۹۹/۱۰۴، اقبال الاعمال: ۲۵۹، مفاتیح الجنان، دعای شریف ندبه

[۱۰]مائده/۵۵

[۱۱]انعام/۵۹

[۱۲]کهف/۱۱۰

[۱۳]مفاتیح الجنان، دعای عدیله، اسرار الفاطمه: ۳۷۰، شرح احقاق الحق: ۱۳/۳

[۱۴]فقیه: ۲/۶۱۵، تهذیب: ۶/۹۹، بحار: ۹۹/۱۳۱، عیون: ۲/۲۷۶، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره

[۱۵]البیان فی عقائد اهل الایمان: ۲۳۶، «لَوْ خَلَتِ الْاَرْضُ سَاعَهً وَاحِدَهً مِنْ حُجَّهٍ لِلَّهِ لَسَاخَتِ بِاَهْلِهَا» الغیبه: ۱۴۴، «وَ لَوْلَانَا لَسَاخَتِ الْاَرْضُ بِاَهْلِهَا» مشارق انوار الیقین: ۸۳

[۱۶]نجم/۴

[۱۷]قضا و قدر، جبر و اختیار: ۱۲۷

[۱۸]نهج البلاغه: ۸۲

[۱۹]توبه/۷۱

[۲۰]بقره/۲۵۷

[۲۱]فقیه: ۱/۲۹۰، وسائل: ۵/۴۲۲، بحار: ۳۹/۱۸۲، فیون: ۲/۲۶۷

[۲۲]شرح نهج البلاغه: ۱۵/۳۱

 

جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *