شب ۶ محرم ۱۴۲۴ قمری – محبت

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم ‌الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام علي رسول ربّ العالمين و علي آله آل الطيّبين الطاهرين لاسيّما علي بقيةالله في العالمين روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و الّلعنة الدّائمة علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين.

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمْ اللَّهُ، سوره‌ي آل عمران آيه‌ي 31، محبّت به خدا شرايطي دارد كه اگر كسي آن شرايط را عمل نكرد يا عاقل نيست و يا دورغ مي‌‌گويد كه محبّت به خدا دارد يكي از شرايطش و بلكه شرط اوّليه‌اش تبيّعت از پيغمبراكرم است، هر چه پيغمبراكرم فرموده چون وحي است و گفته‌ي او گفته‌ي خدا است بايد تبعيّت بكند، اگر كسي پيدا شد تبعيّت نكرد خدا او را دوست ندارد، در موارد متعدّده‌اي خداي تعالي اظهار محبّت به بندگانش كرده، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ، البقرة/222، اوّل كساني كه توبه مي‌‌كنند خدا اينها را دوست دارد، وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ، كساني كه خودشان را پاك مي‌‌كنند، از آلودگي‌ها پاك مي‌‌كنند، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ، البقرة/195، خداي تعالي نيكوكاران را دوست دارد، خداي تعالي آنهايي كه ايمان دارند، آرامش دارند، دوستشان دارد، در اين آيه‌اي كه دو شب است تلاوت مي‌‌كنم مي‌‌فرمايد: اگر شما خدا را دوست داريد فاتبعوني،از من متابعت كنيد تا خدا هم شما را دوست داشته باشد،

خوش آن كه مهرباني هر دو سر بي                          كه يك سر مهرباني دردسر بي

اگر محبّت يك طرفه شد، دردسر دارد، خوب شما مي‌‌گوييد چطور يكطرفه مي‌‌شود؟ خدا يقيناً شما را دوست دارد، اگر دوست نمي‌‌داشت خلق‌تان نمي‌كرد، شما هم خدا را دوست داشته باشيد، دوست داشتن خدا به چي هست و از كجا معلوم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه ما خدا را دوست داريم؟ پيروي از پيغمبر، پيروي از اهل‌بيت عصمت و طهارت، هر كجا كه با ميل‌مان با هواي نفس‌مان مطابقت نكرد آنجا را عمل نمي‌كنيم، بزرگش آن شخصي است كه گفت: ان الرجل يهجر، كوچكش هم ماها كه غذاهايي كه مثلاً برايمان مفيد نيست مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوريم، روي هواي نفس چيزهايي كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانيم خداي تعالي يا مكروه دانسته يا مكروه دارد، مكروه يعني خدا كراهت دارد، خدا دوست ندارد، مستحب يعني خدا دوست دارد اينها را انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيم. اگر بخواهيم حسابش را بكنيم تابعين هواي‌نفس آن كساني كه از هواي نفس‌شان متابعت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند قطعاً و يقيناً توي صف اوّلي و دوّمي واقع شدند، منتها يك آدمِ عرضه‌اي ندارد كه كارهاي مهم بكند، عرضه‌اي ندارد كه مثلاً دنيا را بهم بريزد، تو كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي هواي‌نفس داشته باشي خوب با عرضه هم باش ديگر، دنيا را بهم بريزيم، مخالفت امر پدر و مادر را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، نيكي به پدر و مادر نمي‌كند كه در رديف شرك به خدا نيكي نكردن به پدر و مادر قرار گرفته، لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ، المدثر/43،ما از نمازگزاران نبوديم، در همان امشب فكر مي‌‌‌كردم درباره‌ي نماز كه چرا در عربي كلمه‌ي صلاة به نماز مي‌‌‌گويند، صلاة، وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ، البقرة/83،در زياد از آيات شريفه قرآن هست كه نماز را ما فارسيش كرديم مي‌‌گوييم نماز، حالا اصل و ريشه‌اش از كجا بوده و اين كلمه ترجمه شده به نماز، ولي اگر بخواهيم درست ترجمه‌اش بكنيم بايد بگوييم كه رحمت‌ خاص‌الخاص، چون رحمت‌ خاص‌الخاص را مي‌‌گويند صلاة،إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا، احزاب/56، يعني رحمت خاصّه را از خداي تعالي بخواهيد، رحمت خاص‌الخاص را، آن رحمتي كه باصطلاح مخصوص پيغمبر و اولاد پيغمبر و صابرين درجه‌ي اعلاي و آنقدر زور دارد صلاة، حالا هم اين نماز هم صلوات، فرقي نمي‌كند، هر دويش يكي است، هر دويش به يك جا مي‌‌رسد، آنقدر زور دارد كه، يُخْرِجَكُمْ مِنْ الظُّلُمَات الي النُّوُر، احزاب/43، خيلي عجيب است ها، شما مي‌‌گويد ظلمات الي النور چي هست؟ يعني هر تاريكي كه در وجود شما باشد، هر تاريكي، در روح شما باشد با صلوات و با صلوات خدا و كاري شما بكنيد كه خداي تعالي بر شما صلوات بفرستد شما را از تاريكي به نور بيرون بياورد، تاريكي چي هست؟ نور چي هست؟ يعني ما اگر توي اتاق تاريكي بوديم صلوات فرستاديم چراغ روشن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، يك نوري مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد توي اتاق؟ شما ده هزار تا صلوات هم بفرستيد چون منظور نور اين چراغ نيست هيچ جا روشن نمي‌شود، راحت باشيد، يك كسي مي‌گفت من صلوات مي‌‌‌‌‌‌فرستم يك دفعه ديدم اتاق روشن شد، گفتم يك چراغي يك جايي لابد روشن شده، اينها را بگذاريد كنار، اينها، آن نوري كه خدا مي‌‌‌‌‌گويد نيست، من يك آقايي ديدم نوراني بوده، يك آقايي ديدم رفته حمّام صورتش برق برق مي‌‌‌‌‌زده، خدمت شما عرض شود كه صورتش برق‌برق مي‌زده، نوراني بود، مطالب را مي‌‌‌‌خواهم بفهميد، خيلي دلم مي‌خواهد، من عصري همين مطلب را با يكي از دوستان صحبت مي‌‌كردم هر چه كردم اين مطالبي كه من مي‌گويم حالا تو كتاب‌ها باشد شما نمي‌توانيد پيدا كنيد لااقل، يك خورده دقّت بكنيد به عرايض من انشاءاللّه، مسائل حواس‌پرتي توي آن پيدا نشود، ظلمتي كه خدا مي‌‌‌‌گويد كه وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمْ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنْ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ، البقرة/257، ياالَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ البقرة/257،يا در آنجا مي‌‌‌‌گويد: هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّور، احزاب، 43، اين نورهاي ظاهري نيست، اين نورهاي ظاهري يك چيزي است، يك صنعتي است، همان اندازه‌اي كه محبّت اگر دوام نداشت محبّت مجازي است، اينها همه مجازي است، هيچ وقت پيغمبر؛ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيم ما پيغمبر را معرّفي بكنيم، مي‌‌گوييم نور سرش بود، اگر نور روي سر رسول اكرم بود كه وقتي كه كسي وارد بر جمعي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد كه پيغمبر تويشان بود خوب پيغمبر را مي‌‌‌‌‌شناخت، فيلم امام رضا را درست مي‌‌‌كنند، حضرت رضا روي سرش نور مي‌‌‌گذارند، خيلي خوب حالا براي اينكه صورتش ديده نشود اشكالي ندارد ولي اين نورها منظور نيست.

اي بسا يك كسي آن چنان نوراني است كه تمام قلبش پُر از نور است ولي توي مجلس شما با صورت سياه يعني سياه چهره است مثل بلال حبشي، بلال حبشي پهلوي ابوسفيان خوشگل وقتي مي‌‌نشست اصلاً كسي به بلال نگاه نمي‌كرد و حال اينكه او نور بود و ابوسفيان ظلمت و تاريكي، اين را بدانيد، حالا نمي‌خواهم روي اين مسأله بحث كنم شما الحمدللّه اينها را مي‌‌فهميديد، صلاةو صلوات انسان را با كمك پروردگار، يعني با رحمت خاص‌الخاص پروردگار انسان را از ظلمت به نور خارج مي‌‌كند، يُخْرِجُكُم(صريح قرآن است) مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ،خارجتان مي‌‌كند، حالا چكار بكنيم كه خدا بر ما صلوات بفرستد، ببنييم چه كار؟ خودش چي فرموده؟ خودش فرموده است كه: وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ، البقرة/83، يكي از كارها نماز خواندن است؛ الصلوة خير موضوع،نماز بهترين چيزهاست، بهترين موضوعاتي است كه انسان انجام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، فمن شاء استقل و من شاء استكثر، هر چه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهيد، هر كِه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد زيادتر بخواند، كمتر بخواند، شما نگوييد يك مطلب تكراري است، تو صد سال هم خداي تعالي به تو عمر بدهد، هر روز هم روز صد ركعت نماز بخواني باز آخرش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيني اين نماز، اين الصلاة برايت مفيد است، يعني تدريجاً تو را از ظلمت به نور وارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، و صلاة به همين جهت اسمش را خداي تعالي صلاةگذاشته كه كسي كه نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند حتماً مشمول رحمت خاص‌الخاص پروردگار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اگر كسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد محبّت خدا را دريافت كند، اگر كسي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به خدا اظهار محبّت بكند از اين طريق وارد بشود، يعني از طريق نماز، نمي‌گوييم اين نمازهايي كه ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيم اين نمازهاي ما شبه نماز است، خود نماز نيست نماز كلمه‌ به كلمه‌ي نماز بايد رويش حساب داشته باشد، من مكرّر حالا دو مرتبه بايد بگويم و اين  مسأله‌ي را هي هم مي‌‌گويم تنظيم نمي‌توانيم بكنيم همين نماز را، همين ظاهر نماز را، تنظيم نمي‌توانيم بكنيم، گفتم امام جماعت وقتي كه بلند دارد اللّه‌اكبر مي‌‌گويد شروع اللّه اكبر كه گفت، بعدش شما اللّه اكبر بگوييد، و به همين دليل تنظيم مي‌‌شويد، بعد از او مي‌‌رويد به ركوع، بعد از او مي‌‌رويد به سجده، و نمازتان خراب نمي‌شود، حالا؛ صلوة خيلي اهميّت دارد، خيلي، ما اذان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم، اذان نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم، اقامه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم، اينها هر كدامشان يك حساب خاصّي براي خودش دارد، قدم به قدم، نكته به نكته بايد رويش دقّت كرد. اللّه اكبر يعني چه؟ لا اله الاّ اللّهيعني چه؟ اينها مخصوصاً با كلمه‌ي اشهد، اشهد خيلي مهم است، اشهدُ يعني من از ديدن بالاتر است، شهادت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم، شهادت اگر شما را به دادگاه بروند بگويند تو ديدي دزدي كرد، نمي‌تواني بگويي من فقط ديدم، بايد شهادت بدهي، يعني از ديدن بالاتر، يعني تمام خصوصيّات را بايد شما بدانيد، شما شهادت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد كه خدايي جز خدا نيست، شهادت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد كه پيغمبر بنده‌ي خداست و رسول، اينها همه‌اش اعتقادات است. شهادت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد كه علي وليّ‌ خداست و همين جور تا آخر، يك كلمه‌ي يك كلمه‌، خوب بعضي جاهايش آدم بس كه زياد ما خوانديم و حفظيم تند تند ردّ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويم، خوب تند تند رد شدن هم نتيجه‌اش اين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه هيچش را متوجّه نمي‌شويم،  اشهد انّ لا اله الاّ اللّه،از اين تندتر اگر بخوانيم متوّجه نمي‌شويم خدمت شما عرض شود حقيقت و معناي صلاة، اشهد ان لا اله الاّ الله، اللّه‌اكبر، به همين جهت است كه حضرت رسول اكرم يك كسي را ديدند كه تندتند نمازش را مي‌‌خواند فرمودند اگر اين با همين حال از دنيا برود بدبخت است، مثل غراب، غراب ديديد چطور نوك به زمين مي‌‌زند؟ اين هم سرش را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد به سجده بر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارد، به قدري، نمي‌گويم زياد ذكر بگوييد، ولي همين يك ذكر را با توجّه بگوييد. ببينيد  يُخْرِجَكُمْ مِنْ الظُّلُمَات الي النُّوُر، احزاب/43، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد يا نه؟ همين ذكرِ سبحان‌ربي، سبحانيك كلمه‌ است. ربّي خودش خيلي حرف دارد، مربّي من، آن كسي كه من را تربيت كرده واقعاً بايد تربيت‌شده‌ي خدا باشد،إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، مرحله‌ي توبه را مي‌‌گويد در سطح بسيار بالا، ثُمَّ اسْتَقَامُوا، بعد استقامت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنند، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد سبحان ربي،اين يك فخري انسان بايد داشته باشد، يك سربلندي داشته باشد اين قدر خوشحال باشد كه حساب ندارد. مي‌‌‌‌‌‌‌‌گويد ربّي، آقاها شماها يك عالم بزرگي مثلاً من خودم گاهي مي‌‌‌‌گويند استادت كي بوده؟ مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويم آيت‌اللّه بروجردي، به يك مرجع بالايي آدم افتخار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند،  حالا اگر يك آدم پستي استاد آدم باشد همچين آدم ننگش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند اسم او را ببرد. خداي با اين عظمت نه تنها      است، نه تنها راهنمائيت است، مربّي توست، ببينيد چقدر حرف دارد، نگوييد، اهميّت ندهيد،                       مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيم، پاك است، منزّه است، پروردگار من، آقاي من، آن كسي كه من را ساخته، آن كسي كه من را تربيت كرده، آن كسي كه من همه‌ي كارهايم تحت فرمان اوست، عظيم است با حمدش،              بر‌ميگردم حمدش، اين يك كلمه‌اش، اگر غير از اين باشد اين نماز نيست ما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيم، سبحان ربي العظيم وبحمده، سبحان ربي العلي و بحمده، اين كه نماز نشد، حتي بعضي‌ها معناي نمازشان را بلد نيستند، حتّي بعضي‌ها چه بگويم اصلاً نماز نمي‌خوانند، وقتي انسان فرقي برايش نباشد كه در واقع نمازش طبق دستور باشد يا نباشد اين چه نمازي است؟ اين نماز يعني الصلاة كه معراج مؤمن است، چرا كلمه‌ي معراج را انتخاب كردند؟ معراج، همين جوري معراج مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود قدم به قدم شما در تكبيرة الاحرام مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييد اللّه اكبر، خودتان را از اغلالي كه داري روي محبّت به خدا اين اغلال را قطع مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كني، اغلال چي هست، غل‌ها و زنجيرهايي كه من دارم، كه همه هم من را به زمين كوبيدنده، در دعاي كميل حضرت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وقعدت بي اغلالي، اين اللّه‌ اكبرِ تكبيرة‌الاحرام حالا علاوه بر معناي اللّه‌اكبر اين يك قيچي، يك مقرازي است كه اين غل و زنجيرها را پاره مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، شما را غُل كردند، زنجير كردند، دستت را زنجير كردند، اين دست تو را زنجير كردند،                         همه كوبيدند به زمين تو را نشاندند، يك اللّه‌اكبر مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويي همه                     پشت، معروف است مرحوم                           با مسيحي‌ها روبرو شد حالا اصل قضيّه‌اش درست باشد يا دروغ حالا مثال خوبي است، مسيحي‌ها گفتند چرا كليساهاي ما اين جور سرپا و درست و مساجد شما خرابه است، گفت آن اللّه‌اكبرهايي كه ما در مساجدمان مي‌‌‌گوييم يكي‌اش را توي كليساهاي شما بگوييم همه‌ي سقف‌هايش مي‌‌ريزد پايين، گفتند خوب بيا يك اللّه اكبر بگود چه مي‌‌شود؟ يك اللّه اكبر گفت با همين توجّه، بعيد هم نيست ها! اصل قضيّه در مقام مخاصمه خداي‌ تعالي كمك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، گفت اللّه‌اكبر، سقف كليسا افتاد پايين، اللّه‌اكبر اين جوري است، اغلال شما را بايد همه را از بين ببرد، يك دفعه كنده مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شويد نه زن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسي، نه فرزند مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسي، نه سفته، نه چك، نه پول، نه مال دنيا، هم قطع شده، همين جوري ما نماز مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانيم؟ بعد انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد پناه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برم به تو از شر شيطان، چون همه‌ي مصائب توي همين وسوسه شيطان است، بعد هم يك كلمه، يك كلمه نماز را خوب اگر بخواهم شرح دهم حالا مجلس‌مان مقتضي نيست، اين نماز معراج مؤمن است، يعني اوّل كاري كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد اللّه‌اكبر معراج مؤمن است ديگر، اوّل كاري كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد زنجيرها و غُل‌ها را پاره مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد يك كبوتر باشد پايش را بسته باشند تا پايش را باز كردند تا اين نخي كه به پايش بستند بُبرند مي‌‌‌‌‌‌‌پرد، شما همه بايد بپريد، بپريد برويد به جايي كه پيغمبراكرم به آنجا رسيد، ايّاك نعبد، خدايا من اصلاً با كسي ارتباط ندارم، در سوره‌ي قل يا ايّها الكافرون حساب را اصلاً جدا مي‌‌‌‌‌‌كند، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (2) وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (3) وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ (4)، سوره‌ي كافرون، تكرار هم دارد، آنچه كه شما مي‌‌پرستيد من نمي‌پرستم، آنچه كه من مي‌‌پرستم شما نمي‌پرستيد، آن متاعي كه من دارم شما نداريد، آن متاعي كه شما داريد من ندارم، آن خدايي كه باصطلاح بُتي كه شما داريد من ندارم، آن خدايي كه من دارم شما نداريد، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (2) وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (3) وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ (4) وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (5)، البتّه تكرار نيست در يك بُعد معنوي، دين شما مال خودتان، دين من مال خودم، حساب صاف، ايّاك نعبد، بايد انسان از ظلمت بيايد بيرون، به وسيله دو ركعت نماز، ظلمت‌ها چي هست، يكي‌اش بي‌محبّتي به خداست، خدايي كه اين همه به شما مهرباني مي‌‌كند، اگر يك وقتي هم مؤاخذه‌تان مي‌‌كند، اگر يك نوقتي هم مبتلايتان مي‌‌كند، اگر يك وقتي مريض‌تان مي‌‌كند، همه‌اش براي تربيت شماست، ماها خيلي از مسائل را اشتباه گرفتيم، يخلي مسائل، از صراط مستقيم خارجيم، اصلاً خيال مي‌‌كينم يك آدم خوبي هر چه به او گفتند، مي‌‌گويد بله درست است، چشم، هيچ عكس‌العلمي ندارد، خوب، بله، وَعِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمْ، الفرقان/63، امّا مربي اين جور نيست، خداي تعالي مربّي ماست، ربّ ماست، يعني يك اشتباه كردي از دو حال خارج نيست، يا خدا دوستت ندارد بكن، از اين اشتباه‌‌ها بكن، يك عدّه دارند توي كوچه راه مي‌‌روند يكي دارد غيبت مي‌‌كند، يكي فحش مي‌‌دهد، يكي دعوا مي‌‌كند، يكي اخلاق بد از خودش اظهار مي‌‌كند، به ما چه؟ دوستشان نداريم، يعني خوب‌ بايد دوستشان داشته باشيم، بايد امر به معروف و نهي از منكر بكنيم، امّا فرزندمان دارد اين كارها را مي‌‌‌‌‌‌كند، اين يك حالت ديگر پيدا مي‌‌‌‌‌‌كنيد، براي چي؟ چون شما وليّش هستيد، شما مربّيش هستيد، شما نمي‌توانيد بي‌تفاوت باشيد، در مقابل عمل زشتي كه فرزندان كرده، اگر بي‌تفاوت بوديد آن وقت وليّ نيستيد، وليّ نيستيد، بايد تفاوت برايت بكند كار او، يا مثلاً فرض كنيد يك كسي را انسان خيلي دوستش دارد، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيند دارد اشتباه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، يعني احساساتش تحريك مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود كه چرا اين كار را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، اين خيلي مهم است، علمايي بودند، من پريشب‌ها مثل اين كه گفتم كه اينها مربّي اخلاق نبودند، خيلي آدم‌هاي خوبي بودند، خيلي خوب امّا مربّي نبودند، به قدري آدم‌هاي خوبي بودند مثل هلو، به قدري آدم‌هاي خوبي بودند آدم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست بخوردشان، مخصوصاً مطابق هواي نفس انسان بله مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند، يكي دو سه تا بله، بله، همه‌اش خنده و تبسّم و اينها و جلويشان آدم بدترين گناه را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كرد خوب خيلي مي‌‌‌‌‌خواست امر به معروف و نهي از منكر بكند صدا مي‌‌‌‌زد در گوش آدم مي‌‌‌‌گفت و خيلي از مسائل اينجوري برخورد مي‌‌كرد، اينها مربّي نيستند، ممكن است عمل‌شان شايد يك مقداري تربيت كند ولي بايد انسان يك حالت مربّي، شما بگوييد من مربّا درست مي‌‌كنم، مربّاي به، نه با چاقو خُردش مي‌‌كنيم، نه زيرش آتش مي‌‌كنيم و نه مي‌‌پزيم آن را، و مربّا خوبي هم شده، مي‌‌گويند مربّات بدرد خودت مي‌‌خورد، مربّا نمي‌شود، خداي تعالي گاهي انسان را در فشار قرار مي‌‌دهد، من مكّرر به دوستان مي‌‌گويم قبل از اينكه در فشار قرار بگيريد، قبل از اينكه توي بوته‌ي فشار بگذاردندتان، خودتان درست بشويد، تا بخواهيد به آن فشارها بيفتيد، افرادي هستند، مؤمنيني هستند اصلاً فشار ندارند، راحت دارند زندگي مي‌‌كنند، براي اينكه خودشان حساب خودشان را كردند، حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا، هيچ وقت به يك فردي كه دارد خودش كار خودش را مي‌‌كند و منظم هم انجام مي‌‌دهد                                 نمي‌كند، وزنوا قبل ان توزنوا، قبل از اينكه شما وزن بشويد، خدا رحمت كند آن مردي كه عرف حدّك، حدّ خودش را بشناسد، اگر از حدّ خودتان تجاوز كرديد، مسلماً، مي‌‌گويند يك وقتي                        از پوستختك خودش بيشتر تجازو نكرده بود، آن سلطان نگاهش كرد جايزه‌ به او داد، خوابيده باشد جايزه به او مي‌‌دهند رفت يك پوستخكي آورد و پاهايش را دراز كرد همين سلطان رسيد گفت هر چه از پوستخك، پا و دستش بيرون مي‌‌آيد آن را قطع كنيد، مي‌‌گويند پايت را از گليم خودت دراز نكن براي همين است، حدّت را بشناس، حدش انسان بايد بشناسد، تو كي هستي   ، اوّل خودت را بشناس و حدّ خودت را تعيين كن، وزن كن خودت را، به اندازه‌ي وزنت، به اندازه‌ي اطاعتت از پروردگار، از خدا توقّع داشته باش، تو چقدر خدا را دوست داري، همان اندازه توقّع داشته باش خدا تو را دوست داشته باشد، اگر قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ ، اگر شما آن چنانيد كه خدا را  دوست داريد فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمْ اللَّهُ، فَاتَّبِعُونِي، پيروي كنيد از من، ما خدا را دوست داريم، عشق خدا زده به سرمان خدمت شما عرض شود نه نماز مي‌‌خوانيم، نه عبادت مي‌‌كنيم، نه كار صحيحي انجام مي‌دهيم،                      به خدا عشق داريم، به علي‌بن ابيطالب عشق داريم، علي را از پيغمبر بالاتر مي‌‌دانيم هيچي، خدا را هم منهايش مي‌‌كنيم خود خدا تصوّرش مي‌‌كنيم، خوب، هر چه مي‌‌خواهي بگو، متابعت پيغمبر، اوّل متابعت پيغمبر، دوّم در مسئله‌ي رحمت خاص‌الخاص وارد شدن، انسان مي‌‌رود توي، من با خودم گاهي فكر مي‌‌كنم بهترين دعاها را در اختيار ما گذاشتند، خيلي ساده، يك كسي مي‌‌گفت آقا من تعقيب بلد نيستم يك كسي بلد بخواند تا من هم بخوانم، گفتم تو صلوات بفرست، هر صلواتي در بعضي از روايات كه خيلي بالا مي‌‌گويند ولو هر يك دفعه‌اي كه شما صلوات مي‌‌فرستيد خدا ده دفعه به شما صلوات مي‌‌فرستد و همين صلوات خداست، لِيُخْرِجَكُمْ مِنْ الظُّلُمَات الي النُّوُر، الأحزاب/43، شما صلوات بفرستد، خداي هي به شما صلوات مي‌‌فرستد، صلوات كه مي‌‌فرستيد مثل كسي كه از توي ظلمات دستش را گرفتند آرام آرام دارند مي‌‌آورندش توي روشنايي، اين كار را بكنيد، بعد از نماز صد صلوات بفرست، وقت نداري پنجاه تا بفرست، وقت نداري ده تا، صلوات هم معنايش را بفهيمد، خداي آن رحمت خاصّه‌ات، آن رحمتي كه مخصوص پيغمبر است، مخصوص آل پيغمبر است، مخصوص صابرين است، مخصوص آنهايي هستند كه در نور مطلق واقع شدند، هر چه هي مي‌‌خواهم نور را برايتان بگويم، ظلمت را برايتان بگويم، مي‌‌بينيم شايد الان مقتضي مجلسمان نباشد كه اين را بگويم كه انسان وقتي وارد نور شد، نوري كه خدا انسان را از ظلمت بيرون مي‌‌آورد و وارد نور مي‌‌كند، اين نوري كه واقع شد انسان هيچ مجهولي ندارد، نمي‌خواهم بگويم حتّي بفهمد زير فرش چي هست؟ اينها چيزهايي جزئي و بدردنخور است كه اصلاً نه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيد به بچّه‌ها بگويند، بد است كه با اينها بازي بكند، خوب ما بدانيم، فلان ديوار، فلان زمين گنج دارد يا ندارد، براي انسان بعيد است اين حرفها، اين افكار، بايد خدا را بشناسد انسان، محبّتش به خدا متمركز بشود، حالا تمام زير پاي ما گنج باشد چه فايده‌ايي دارد، چه مي‌‌‌‌‌‌خواهيم، چكار مي‌‌‌‌‌‌خواهيم؟ يا مثلاً مرحوم مقدّس اردبيلي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويند سطل را انداخت توي چاه، پر از جواهر شد به جاي آب، برگرداند گفت من آب را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم، مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم چكار، ماها افكارمان روي سطح بچگي و خردسالي و حيواني هنوز رشد كرده، آن نوري كه مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوييم انسان نصيبش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و جهل در مقابلش ندارد معرفت خداست، معرفت ائمّه‌ي اطهار عليهم الصلوة و السلاماست، معرفت خاندان عصمت و طهارت و معرفت حقايق است، هماني كه به كميل حضرت اميرالمؤمنين مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: مالك الحقيقه، ببينيد چقدر مهم است، حالا تو بيا، تا از اين ظلمت به نور وارد بشوي بعد آن وقت مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمي، حقيقت، حقايق اشياء، حقايق اشياء چي هست حكمت است، كه خداي تعالي در قرآن مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ، البقرة/269كسي كه خدا به او حكمت داد، فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا، خدا مي‌‌‌‌‌‌گويد خير كثير به او داده، همه چيز را مي‌‌‌‌فهمد، حقايق را درك مي‌‌‌‌كند، خودتان را به آنجا برساني، نور يقذفه من يشاء، آن نوري است كه در دل كسي كه خدا او را مي‌‌خواهد، دوستش دارد، اين من يشاء دو جور معنا مي‌‌كنند، من غالباً يهدي من يشاء، يضل من يشاء، اينها را خواسته دو جور است، يكي انسان اينقدر دوست دارد كه مي‌‌خواهد به حقيقت برساندش، يكي هم خدا او را مي‌‌خواهد كه او را به گمراهي برساند او را، يضل من يشاء، آن من يشاء، ماها غالباً اين جور معنا مي‌‌كنيم كه هر چه كه بخواهد خدا به گمراه مي‌‌آورد، هر كه را بخواهد هدايت مي‌‌كند، بدون دليل، بدون هيچي، نه اين غلط است، ببينيد يك فرد عاقل اين كار را نمي‌كند دو تا انساني بيايند پيشش، از هر جهتي مساوي باشند، يكي را گمراهش بكند، يكي را آدرس به او بدهد دقيق برساندش به مقصد اين غلط است، انسان اگر دقّت بكند به مطالب مي‌‌بيند كه به اين جا خواهد رسيد كه از ظلمت مطلق به نور مي‌‌رسد، نور چي هست؟ همان چيزي كه همه چيز را لمس مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند، وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (269) البقرة/269، خير كثير، خير كثير چي هست؟ همان كوثر است، كوثر چي هست؟ علوم اهل‌بيت عصمت و طهارت است، ببنييد مطلب خيلي روشن است، چون همه‌ي مفسرين كوثر را به خير كثير معنا كردند، اينجا خداي تعالي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمايد: وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا، حكمت به شما مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، حكمت فكر نكنيد                  دو تا كلمه انسان                 مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد اين حكمت است؟ نه يك چيزهايي است، يك حقيقتي است كه باصطلاح اگر انسان به آن برسد خيلي چيز گيرش مي‌‌‌‌‌‌آيد، خيلي روشن مي‌‌‌‌‌شود، دقيقاً مثل كسي است كه از توي چاه تاريكي كشيده بشود در مقابل خورشيد، اين مثالش است، اينجوري، يكدفعه نور اطرافش باشد، قلبش پر از نور باشد، همه چيز را درك بكند، عرض كردم نه همه چيز را كه مي‌‌‌‌گويم يعني مثلاً بتواند بلندگو درست بكند، مي‌‌تواند فرش ببافد، اينها مال همين دنياست، مثل اين مي‌‌ماند كه يك كسي بيايد تعريف شما را بكند، بگويد مثلاً آقا اين بادبادك درست مي‌كند مثلاً يا مثلاً يكي از مراجع تقليد يك منبري رفته بود روي منبر، مرجع تقليد بود، مي‌‌خواست تعريفش بكند، گفت آقا خط خوبي دارد، آقا مثلاً مزه‌هاي غذاها را، آشپزي خوب بلد است، خوب اين شأن او نيست آشپزي بلد است، رانندگي بلد است،                 جز‌ء فضائل است، بايد باشد، بايد بلد باشد، امّا يك وقتي كه مي‌‌خواهند يك كسي را، يك مرجع تقليد را، يك عالم بسيار بالا را مي‌‌خواهند تعريفش بكنند نمي‌گويند آشپزي بلد است، نمي‌دانم                             ، تعريف اين وليّ خدايي كه بايد شأنش به او بگويند اين است كه حكمت بلد است، نه آنكه رفته باشد توي كتاب مثلاً مرحوم حاج ميرزا آقاي سبزواري خوانده باشد اين حالا از اين راه حكمت بلد شده باشد، فلسفه بلد شده باشد، نه خدا به او وحي كرده، لقمان مي‌‌گويند پيغمبر نبود، ولي وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، لقمان/ 12، ما به لقمان حكمت داديم، حكمت لقمان چي بود؟ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ، ببينيد خودش اصلاً حكمت را گفته، وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ ، اوّل خدا را دوست داشته باش، هر كسي را در كنار خدا نگذار، هر چيزي را در كنار خدا نگذار، اين خيلي مهم است، همين در مرحله‌ي محبّت است، لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ، هر كسي را، اگر خيلي هم بخواهد آدم متدين باشد خدا را منظور بكند، بعد از شما خدا و حال اينكه قبل از خدا من، گوش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهيد، براي يك كاري من مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم برايش بكنم مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گويد اوّل خدا بعد شما، اي دهانت بشكند، خدا را، با بنده‌ي خدا چطور با هم رديفش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كنيد، اوّل خدا، آخر خدا، همه جا خدا، و اگر خداي تعالي به يك بنده‌اش عنايت بكند، محبّت بكند او را، دست خودش را قرار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، نه دست يداللّه مثل حضرت اميرالمؤمنين، يك كوچك‌ترين چيزي كه مثلاً خدا مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواسته به تو بدهد، يك طبيب ريش تراشيده دور از خدا چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند يداللّه باشد، تقواي       اگر رعايت كردي تو و باصطلاح خداشناسي امور را رعايت كردي، كمالات                      طبيب هم هست، اينجا ممكن است خداي تعالي اين را دست خودش قرار بدهد، آن دست، نه دست                      علي ابن ابيطالب، اينجوري، اوّل خدا، بعد شما، توي دلش هم اوّل خدا نيست، شما مي‌‌بينيد اينهايي كه اين حرف را مي‌‌زنند، اوّل خدا بعد شما، اوّل خدا بعد رئيس جمهور، اوّل خدا بعد نمي‌دانم فلان قدرتمند، اين توي دلشان اوّل همين آدم است، آخر هم همين آدم است، كه تو رفتي در خانه‌اش و الاّ تو مي‌‌رفتي در خانه‌ي خدا اوّل، اوّل لقمان را خدا به او حكمت داده، محبّت به او كرده و مي‌‌گويد: وَإِذْ قَالَ، ببينيد راه خيلي روشن است،  وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، بعد مي‌‌گويد: وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ، لقمان/ 13، ظلم بسيار بزرگي است كه بگويي اوّل خدا بعد شما كه توي دلت وابستگي به غير خدا پيدا بكني، اگر ما همه‌ي حرفهايي كه مي‌‌گوييم تزكيه‌ي نفس كنيد، تزكيه‌ي نفس كنيد به خاطر اين است كه به آنجا برسيد كه اوّل خدا، آخر خدا، همه‌اش خدا، هيچ كس غير از خدا نبايد منظور بشود، من بروم دانشگاه، درس بخوانم، كارمند بشوم، حقوق بگيرم،        شما را گذاشته بود جلو، اين شيرها را بروم به بازار بفروشم، بعد بروم چه مي‌‌كنم، چه مي‌‌كنم، چه مي‌‌كنم، ثروتمند مي‌‌شوم، مي‌‌روم دختر شاه را مي‌‌گيرم، بعد همينطور كه توي خيالات بود گفت اگر بخواهد خيلي هم بي‌ادب باشد يك لگد به او مي‌‌زنم مي‌‌اندازم او را آن ور، لگد را زد، كل شيرها ريخت، همه‌ي آرزوهايش از بين رفت، اينجوري مي‌‌شود، براي خدا قدم بردار، تحصيلاتت براي خدا باشد، كارمند هم شدي براي خدا باش، مثل كارمندهايي كه براي رشوه، براي         ، مي‌‌گويد آقا من چكار كنم، حقوقمان همين قدر است، زندگي‌مان خرجش اينقدر است، ديگر رشوه نگيريم هيچي نمي‌ماند، اصلاً يك كلمه نمي‌گويد خدا روزي مي‌‌دهد، يك كلمه نمي‌گويد،        خدا نمي‌شناسد، محبّت به خدا ندارد، بعد باز نشستگي همين‌طور، ببينيد ماها چقدر بدبختيم! يكي از من مي‌‌پرسد چرا كارمندهاي دولت (ببخشيد من نمي‌خواهم به كارمندها زياد حمله بكنم، حرفي بزنم، اگر براي خدا نباشد اين طور است) چرا كارمندهاي دولت هيچوقت نانشان به نانشان نمي‌رسد، ترقّي و پيشرفت نمي‌كنند، ولي كسبه خوب رشد مي‌‌كنند، گفتم     كارمند دولت وقتي كه وارد اداره مي‌‌شود مي‌‌گويد من قلب رئيس را بدست بياورم، قلب چه بكنم، يك كاري بكنم ما را از اين جا بيرون نكنند، همين، حقوق اوّل، تو متكي به حقوق اوّل ماهيش است، ولي كاسب وقتي قفل را باز مي‌‌كند؛ من خودم پدرم كاسب بود من با او صبح‌ها مي‌‌‌‌‌رفتم بازار ديدم مي‌‌‌‌‌گويد بسم‌اللّه الرحمن الرحيم، خدايا به اميد تو، و مي‌‌‌‌‌رود در مغازه مي‌‌‌‌‌نشيند و واقعاً هم به اميد خداست، چون مشتري اصلاً گير نمي‌آيد، اصلاً ممكن است اين برها مشتري پيدا نمي‌شود و خدا جورش مي‌‌‌‌كند، من به يك دندانپزشكي مي‌‌‌‌گفتم چرا دندان حيوانات تا آخر عمرشان سالم است نه مسواك مي‌‌‌‌كنند، نه خلال مي‌‌‌‌كنند، نه جرم گيري مي‌‌‌‌كنند، ما دندانهايمان تا نصفه‌ي عمرمان بيشتر نيست، هم مسواك مي‌‌كنيم، هم خلال مي‌‌كنيم، هم جرم‌گيري مي‌‌كنيم، هم                   ، گفت من نمي‌دانم،                         ، گفتم: من مي‌‌دانم، ما به شما متكّي‌ايم، آنها به خدا متكّي‌اند، همين، جرم‌گيري، برويم جرم‌گيري بكنيم، بايد هم بايد بكنيم نه اين بكنيم، خلال بايد بكنيم، مسواك بكنيم، امّا همه‌ي اينها روي وظيفه باشد، اينجوري، اميدواريم كه خداي تعالي با نماز خواندن و صلوات بر پيغمبر و آل پيغمبر فرستادن، يك وقت من در اقامه گفتم صلوات بلند نفرستيد، بعضي‌ها مي‌‌بينم اصلاً صلوات نمي‌فرستند، نه، كسي كه اسم پيغمبر را بشنوند، بعضي‌ها گفتند واجب است صلوات بفرست، بعضي از مراجع وجوبش را، چون در روايت دارد اخت طريق الجنه، در راه بهشت خطا كرده اگر صلوات نفرست، اسم پيغمبر را انسان مي‌‌شنود، حتماً، آهسته منتها بفرستد، يك وقت آهسته فرستادنش مانع ترك صلوات نشود، خيلي مهم است صلوات، با صلوات فرستادن و نماز خواندن، چون نماز يك صلواتي است در حقيقت با حواشي، يعني صلوات تنها بدون حواشي است، حالا فرقي هم نمي‌كند، با صلوات فرستادن به صريح قرآن و با نماز خواندن به صريح قرآن لِيُخْرِجَكُمْ مِنْ الظُّلُمَات الي النُّوُر، از ظلمت به نور انشاءاللّه خدا خارجتان مي‌‌كند،                      ، مي‌بينيد همه‌ي قلبتان پُر از حكمت شد، همه‌ي      پُر از معنويّت شد، همه‌ي جا نور، همه جا روشنايي، همه چيز جلوي چشم‌تان درست كه العلم النور، علم خودش نور است و اظهار محبّت به خاندان عصمت و طهارت كردن، همين اظهار محبّت‌ها خيلي ارزش دارد، گريه بر ابي‌عبداللّه الحسين كردن، گريه معنايش اين نيست كه ما به زور اشكي از چشم‌مان بيرون بياوريم، البتّه در مجلس نشستيد يك جوري نباشيد كه شما قاطي عزادران نباشيد، اگر قاطي بشويد بالاخره يك چيزي به شما مي‌‌دهند، تباكي بكنيد، يك جوري خودتان را نشان ندهيد كه خيال كنند شما گريه نمي‌كنيد، خودش تباكيش خيلي مهم است، بعدش انسان وجدانش كجا مي‌‌‌تواند            بشود،                    بشود كه همه‌ چيز را خدا براي اهل‌بيت عصمت و طهارت خلق كرده، از آبي كه مجاني است، فراوان است،                      اين آب را از فرزند پيغمبر منع كنند، ببينيد چقدر ماها پستيم، به پستي خودمان بايد گريه بكنيم، نه تنها از خود حضرت ابي‌عبداللّه الحسين، آن طفل شيرخوار حضرت سيّدالشهدا‌ء روز عاشورا مي‌‌فرمايد: اگر به من محبّت نداريد و محبّت نمي‌كنيد،                          الرضيع، اين معنايش مي‌‌دانيد چي هست؟ شما اگر مسلمان نيستيد، اگر فرزند پيغمبر من را نمي‌دانيد يا پيغمبر را اصلاً قبول نداريد، هيچ كس، هيچ شروري اين طوري نيست كه يك طفل شيرخوار را ببيند تشنه است به او آب ندهد، فارحموا هذا الرضيع، خوب شايد بعضي‌ها نفهمند كه اين طفل شيرخوار چقدر وضعش، عطش، چقدر فشار آورده،                        ، آيا نمي‌بينيد، نگاه به او بكنيد كه                                                 ، كه چگونه به خودش دارد مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پيچد، زبانش به دور دهانش مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرداند، تشنه است، مثل ماهي كه از آب بيرون مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد چطور مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بينيد تطوي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند،                       ، اينها انسانيّتشان را از دست داده بودند اگر انسان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بودند خوب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند آب مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند، حالا بچّه‌ي صغير، طفل شيرخوار چكار مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بكند، تشنه باشد يا غير تشنه چه فرقي مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌كند،                        ، همانطوري كه داشت حضرت ابي‌عبداللّه الحسين با مردم صحبت مي‌‌‌‌‌كرد تير سه شعبه زهرآلود حلقوم حضرت علي‌اصغر                             بريد.  

 

لینک ویدیو در آپارات : 

کلیک کنید

 
 
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *