شب ۲۰ رمضان ۱۴۲۵ قمری
«أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی بقیةالله روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداه و اللعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ «وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَيْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»(ابراهیم/12)َ
باید به خدایمتعال توکل نمود
این آیهای که تلاوت شد از قول بنیاسرائیل تقریباً گفته شده است؛ «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ»(ابراهیم/6) تا به اینجا میرسد که «وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا» ما را چه شده است؟ که به خدا توکل نمیکنیم. انسان اگر در دنیا به یک مشکلی برخورد بکند که مشکل او مشکلاتآفرین باشد. و همیشه در آن مشکلات گرفتار باشد و یک وکیل بسیار زرنگ قانوندان فعال پُرقدرت هم کنار او باشد، خود او هم کاملاً نافهم باشد و هیچچیزی نداند، اینجا اگر یک نفری به او برسد و بگوید تو چرا به این وکیل توکل نمیکنی! توکل یعنی وکالت دادن، یا خود او عاقل باشد و بگوید «وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ» من چرا اینقدر بیعقل هستم، به این وکیل چرا وکالت نمیدهم که کارهای من را انجام بدهد؟ هم خود او اگر یک مقداری عاقل باشد این را میگوید و هم دیگران به او میگویند که چرا توکل نمیکنی؟ حالا این حرف دربارۀ ما است. ما در مقابل حکمتپروردگار و قدرتپروردگار از نافهم هم نافهمتر هستیم، ما چه هستیم؟ چه میدانیم؟ نه از آینده اطلاع داریم، نه از گذشته اطلاع داریم، نه از حال اطلاع داریم، نه از قانون صحیح اطلاع داریم، هیچ و هیچ «وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ» خدایی که سابقۀ خوب هم دارد، یعنی «وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا» از زمانی که ما را آفریده است.
خلقت بشر و جن و ملک و عالمذر
ما را خدا یک روزی آفرید، آفریدن هم در شکم مادر نبوده است، در عالَمذر هم نبوده است، اولِ آفرینش ما در عالَمارواح بوده است. روحانسان و جن و ملائکه شکل نداشتند، یعنی الان هم جن و ملک شکل ندارند، هر شکلی برای جن و ملک بکشید تخیل است. متشکل به اشکال مختلف میشوند، به هر صورتی درمیآیند، این اختیار را از جانب پروردگار دارند امّا شکل ندارند، شما میگویید یعنی چه شکل ندارند؟ شما یک مُشت آب را به آسمان بریزید آن دانههایی که برمیگردد چه شکلی است؟ نمیدانید. باران چه شکلی است؟ نمیدانید. ملک و جن اینها شکل ندارند، شکل خاصی ندارند و روحانسان هم در آن دو هزارسال شکل نداشت. انسان و جن و ملک اینها را خدا خلق کرده است. یک تفاوتی بین این سه دسته خدایتعالی قرار داده است، انسان را به یک قالبی وارد کرده است مثل اینکه آب را شما در شیشه بکنید اگر یخ بزند همان شکل شیشه درمیآید، در یک قالبی وارد کرده است که شکل پیدا کرده است ولی جن و ملک را در قالب وارد نکرده است. این قالب در عالَمذر اول کوچک بوده است و این را هم بدانید هیچوقت نمیشود که انسان زنده باشد و در یک قالبی نباشد. اول در عالَمذر در آن قالب کوچک… خیال نکنید ما حالا بزرگ هستیم، ما هم در مقابل این کهکشانها و این عالم پرعظمت از آن ذره هم ذرهتر هستیم. در عالَمذر در آن بدن ذَری شکل پیدا کردیم و بعد در این دنیا در همین قالبی که الان هستیم شکل پیدا کردیم، یعنی الان اگر روح شما را از بدن شما بیرون بکشند میبینید که دو نفر شدید، یکی این بدنی که روح ندارد، یکی هم آن روحی که آنطرف ایستاده است. افراد هم زیاد دیدند، کتابها هم نوشته شده است، حتی در مجلات هم من دیدم که افرادی بودند که برای یک لحظه یا دو لحظه یا بیشتر از دنیا رفتند و برگشتند و میگویند وقتی ما از بدن خود درآمدیم دیدیم یک بدن روی زمین خوابیده است و یک بدن هم دارد بالا میرود، این برای آن است که متشکل به این شکل شده است. در میان این سه دسته از موجودات خدایتعالی دو دسته قابل رشد هستند، یعنی جن و إنس، اینها رشد میکنند. اول چیزی ندارند، اول که خدا آنها را خلق کرده است هیچچیزی بلد نبودند، خدایتعالی به آنها تعلیماتی داد، آنها را در عالَمذر قرار داد و اجنه را در عالم خود آنها قرار داد. این دنیا هم برای اجنه امتحان است و هم برای بشر، یک جلسۀ امتحان است که اگر خود را نشان دادند، خوب امتحان دادند که جزو سعادتمندان هستند و اگر بد امتحان دادند جزو اشقیا هستند، در مورد اشقیا هم خیلی مطلب مهمی به نظر شما نرسد، یعنی بدبخت.
بدبختی و خوشبختی دنیا خیلی اهمیّت ندارد
شما میگویید پس این پولدارهایی که در زندگیهای خوب هستند اینها بدبخت هستند؟ اینها اتفاقاً خیلی بدبخت هستند. بدبختی و خوشبختی دنیا خیلی اهمیّت ندارد، شما اگر دستشویی داشته باشید… ببخشید اینطور مثال میزنم، چون همینطوری باید مثال زد، دستشویی میروید، هدف شما چیست؟ این دستشویی را از طلا ساخته باشند یا از مثلاً فرض کنید از خشت و گِل کثیف ساخته باشند، شما میخواهید کار خود را بکنید و بیرون بیایید، همین! برای شما فرقی ندارد. اینجا دیگر اگر کسی فکر بکند خوشبخت آنکسی است که در دستشویی طلایی دارد تَقَوُد میکند و بدبخت آنکسی است که در آن دستشویی در دِه و با آن آفتابه و تشکیلات دارد دستشویی میکند به شما میخندند، میگذرد، اینقدر اهمیّت ندارد. بلکه با آنکسی که در آن دستشویی رفته است یک مقداری برخورد میکنند که تو لیاقت نداشتی و از این قبیل حرفها. دنیا اگر با عمر خود بسنجید عمر شما چقدر است؟ گذشته را ما کاری نداریم، آینده. چون گذشته هم محدود است.
آینده ما
آیندۀ ما شاید دهها مورد در قرآن هست که؛ «خالِدينَ فيها أَبَداً»(نساء/57) حالا فیها یا به جهنم برگردد و یا به بهشت، این ابدیت برای ما است. میدانید ابدیت یعنی چه؟ یعنی بینهایت، زندگی بینهایتی دارید، در مقابل بینهایت مگر صدسال چقدر وقت است؟ بدبخت آنکسی است که آن زندگی بینهایت او خراب باشد، این زندگی دنیا {ارزشی ندارد} همۀ خوشبختهای دنیایی و همۀ بدبختهای دنیایی همه از بین رفتند. شما یک نفر پیدا کنید همین الان روی کرۀزمین که دویستسال، سیصدسال داشته باشد، یعنی تمام افرادی که دویستسال قبل بودند همه مردند و همۀ شما هم که اینجا نشستید دستِ بالا بگیرم که خیلی ناراحت نشوید صدسال دیگر هیچکدام از شما دیگر نیستید. این گذشت، این گذر مسئلهای نیست.
انسان باید خوشبختی آخرت را برای خود ملاک قرار بدهد
انسان باید خوشبختی آخرت را برای خود ملاک قرار بدهد، یعنی فکر کند آنچه که به درد آخرت او میخورد چیست؟ «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ»(نحل/96) هرچه در نزد شما است از بین میرود «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» هرچه در نزد خدا است باقی است. در زمان جنگ یک جوانی آمد که یک پا نداشت، البته از نظر ما، گفت آقا من یک پا ندارم، من تعجب کردم، معلوم است تو یک پا نداری، گفت یک پا بیشتر ندارم، معلوم هم هست، گفت: نه شما متوجه نیستید، من آن پایی را که در راه خدا دادم آن را دارم و آن پایی که در راه خدا ندادم و به بدن من چسبیده است این را ندارم، راست هم میگفت، من را تکان داد، چون این بالأخره صدسال دیگر زیر خاک میرود و… که خدایتعالی در قرآن میفرماید: «كُنَّا تُراباً وَ عِظامّا »(مومنون/82) اینجا یک نکتهای هست که استخوان خاک نمیشود، بدن انسان و گوشت انسان خاک میشود «تُراباً وَ عِظامّا » ما در زیر خاک، خاک و استخوان باقی میمانیم، اینطوری است. اتفاقاً من در یک روزنامه در کلاردشت دیدم که گفتند یک استخوانهایی از انسان پیدا کردند که مربوط به ماقبل تاریخ است، شاید برای ماموتهای قبل از هزارهاسال است که الآن استخوانهای آنها به دست آمده است. عِظام و تراب باقی میمانید، همه از بین میروید.
روح از عالمامرند
روح هم که از بین نمیرود، روحانسان به هیچوجه از بین نمیرود، آن چیزی که روز اول خدا خلق کرد، یعنی روحانسان از جنس عالمامر است، از عالمخلق نیست. هر جا که صحبت از خلقت میشود خدایتعالی به بدن انسان اشاره میکند «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ»(انسان/2) در قرآن زیاد است که ما انسان را از نطفه خلق کردیم و بعد مثلاً عَلقه بود، مُضغه شد، بعد «فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً»(مومنون/14) امثال این مطالب که مربوط به خلقت است، یعنی مربوط به عالمامر نیست.
خدای متعال با امامزمان علیهالسلام همه چیز را نگه می دارد
حتی امامعصر ارواحنافداه که ما دربارۀ ایشان معتقد هستیم قبل از خلقت خلق، خلق شده است و تا همیشه هست آنچه که برای ما آمده است میگوییم «خَلَقْتَهُ لَنَا»(بحارالانوار: 99/109)یعنی او را در این بدن ظاهری دنیایی آوردی به خاطر ما که بیاید با ما انس بگیرد «خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلَاذاً» خدایا تو او را برای ما نگهدارنده {باش} همۀ ما را خدایتعالی نگه میدارد امّا این را بدانید با دست خود نگه میدارد، با چشم خود نگه میدارد. خدا ما را نگه میدارد… «یدالله» کیست؟ «یدالله» زمان ما حضرتبقیةالله ارواحنافداه است «عین الله» کیست؟ «عین الله» زمان ما حضرتولیعصر ارواحنافداه است، خدا با چشم خود ما را میبیند و با دست خود ما را نگه میدارد.
علم اهلبیت علیهمالسلام
عبارت بهتر با علم خود، با آن علمی که دیشب گفتم بر پیغمبراکرم نازل شد به صورت کلمه، به صورت کوثر، خدایتعالی علم خود را اینطوری نازل کرده است، به صورت قرآن، اینهایی که میگویم همه بحثهای علمی خیلی جالبی دارد، به صورت لوحمحفوظ، به صورت قلم، همۀ اینها منظور تنزل علم پروردگار است بر قلبمقدس رسولاکرم و ائمۀاطهار علیهمالصلاةوالسلام، بر اینها نازل فرموده است، همۀ ائمه دارند، یک اسم دیگر هم دارد که شاید برای شما این اسم کمتر شناخته شده باشد، به صورت معلومات، لوحمحفوظ. چیزی که ممکن است کمتر به آن توجه داشته باشید همین مسئلۀ کوثر است، کوثر اساساً به معنای خیر کثیر است، خیر کثیر. خیر کثیری که خدا به پیغمبر خود میخواهد عطا کند بدن فاطمۀزهرا سلاماللهعلیها نیست، اینطور دخترها که هم دارند «و السرّ المستودع فيها» آن سِرّی که در قلب فاطمۀزهرا سلاماللهعلیها به ودیعه گذاشته شده است آن کوثر است «اللهم إنی أسئلک بِفاطمة و أبيها و بعلها و بنيها و السرّ المستودع فيها» این «السرّ المستودع فيها» یک جای دیگر نسبت به پیغمبراکرم داده شده است که «وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِكَ»(بحارالانوار: 99/105) خلق خدا انقضا ندارد، یعنی إلی الأبد «أَوْدَعْتَهُ» ودیعه گذاشتی «و السرّ المستودع فيها» به ودیعه گذاشتی خدایا علم «مَا كَانَ» هرچه که بوده است و هرچه که خواهد بود تا انقضا خلق. در قلب فاطمۀزهرا سلاما للهعلیها هم همین علم را گذاشته است و اسم این علم که از جانب پروردگار نازل شده است آن کوثر است، کوثر یعنی خیر کثیر.
معرفت اهلبیت علیهمالسلام
ما به اندازۀ فکر خود داریم صحبت میکنیم. بسیار جالب گفتند که ما باید از بالا شروع کنیم «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ»(الکافی: 1/342) خدا را بشناسیم تا بتوانیم پیغمبر را بشناسیم. اگر خدا را شناختیم میتوانیم پیغمبر را بشناسیم، یعنی بلا تشبیه شما اگر دریا را شناختید میتوانید آب را بشناسید و اگر پیغمبر را شناختید میتوانید حجت را بشناسید «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْ حجتک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ» اگر هم حجت خود را به ما نشناسانی «ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» {در جایی دیگر میفرماید}
اگر کسی بمیرد و امامزمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است
«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ امّا مزمانهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»(بحارالانوار: 25/158) اگر کسی بمیرد و امامزمان خود را نشناسد مرده است، مردن زمانجاهلیت. فکر نکنید زمانجاهلیت زمان مهمی نبود، خیلی مهم بود. اگر بخواهم شرح بدهم که در زمانجاهلیت مردم چه میکردند و چگونه بودند که قرآن میگوید «وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها»(آلعمران/103) لب گودی آتش ایستاده بودند {ولی} نمیفهمیدند. یک انسان خواب کنار گودی آتش، مثلاً کنار تنور، آنجا خوابیده باشد، خوابی هم {باشد} که بیدار نشود، یکی بیاید او را بیدار کند و او را آنطرف پرت کند که نسوزد، چنین حالتی بود «فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها» بنابراین کوثری که خدا به پیغمبر عطا میکند این همه چیز دارد «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ»(نحل/89) بیانکنندۀ همه چیز است.
فاطمه سلاماللهعلیها همه چیز را میدید و میدانست
فاطمه سلاماللهعلیها آنچنان همه چیز را میدید و میدانست که یک روز علیبنابیطالب بر فاطمۀزهرا وارد میشود… من این روایت را اوایل نمیتوانستم هضم کنم، بعد دیدم نه، خیلی خوشمزه است، غذایروح است، غذایمعرفت است، وارد شد بر فاطمۀزهرا، فاطمۀزهرا نشست از علومی بیان کرد که هنوز خبر آن به علیبنابیطالب نرسیده بود. حالا اینجا شما میگویید همۀ علوم را به علی دادند، فقط یک علم هست که خدا در نزد خود نگه داشته است و تنها وقتیکه بخواهد به مرحلۀ عمل بگذارد به پیغمبر، به علی، به فاطمه خبر میدهد و آن علم بداء است.
علم بداء
میدانید علم بداء یعنی چه؟، یعنی از آیندهای که… من در بعضی از نوشتهها هم شاید توضیح دادم و در درس عقاید هم بیان کردم که بعضی از کارها… مثلاً فردا صبح خورشید درمیآید یا نه؟ همۀ شما میگویید بله، اگر درنیاید که باید روزه را فردا بخوریم، {ولی} ممکن است درنیاید، میگویید چطور میشود؟ الآن میلیونهاسال است که در آمده است حالا چطور فردا صبح درنیاید؟ اگر گفتی قطعاً خورشید درمیآید دست خدا را بستی، یعنی اختیار را از خدا گرفتی. اینجا خدا این علم را در اختیار خود گذاشته است «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»(مائده/64) یهود میگویند؛ دست خدا دیگر بسته شده است، کارها را ردیف کرده است، مثل یک کارخانهدار که کارخانه را راه میاندازد و میرود در خانه میخوابد، کارها را ردیف کرده است و خودِ طبیعت دارد میچرخد. خدا میگوید: «غُلَّتْ أَيْديهِمْ» دست خود آن ها بسته باد، مغلول باد «وَ لُعِنُوا بِما قالُوا» یعنی هر کس معتقد به بداء نباشد «لُعِنُوا بِما قالُوا» لعنت بر آنها به خاطر این گفتۀ آنها «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ» دست خدا باز است، هر کاری را که بخواهد میکند «وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ»(ابراهیم/27) و «يَحْكُمُ ما يُريدُ بِقُدرَته» شما الآن میگویید مثلاً فرض کنید ما فردا صبح ساعت هشت میآییم فلانجا شما را میبینیم، خدا به پیغمبری که علم اولین و آخرین را دارد میگوید «وَ لا تَقُولَنَّ»(کهف/23) هرگز نگویید… با نون تأکید ثقیله است، هرگز نگو «إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً» من فردا فلان کار را میکنم «إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»(کهف/24) مگر اینکه خدا بخواهد که من بتوانم این کار را بکنم. لذا شما هم باید إنشاءالله را بگویید. إنشاءاللههایی که ما میگوییم اینطور است میخواهیم طرف را سر بگردانیم إنشاءالله میگوییم، نه آقا جدی بگو، او میگوید جدی بگو. ما میگوییم إنشاءالله میآییم، میگوید نه، إنشاءالله نگو، عجیب است! البته راست هم میگوید او که میگوید إنشاءالله میآیم نمیخواهد بیاید، شما میفهمید او چه دارد میگوید امّا پیغمبر میگوید: إنشاءالله «وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ»(آلعمران/49) با اذن پروردگار من کور را شفا میدهم، با اذن پروردگار من مرده را زنده میکنم، با اذن پروردگار. این علم را خدا در اختیار کسی نگذاشته است، این علم بداء را. لذا خود امامعصر ارواحنافداه هم نمیدانند چه موقع ظاهر میشوند، چرا؟ به جهتی که ظهور اصلی امامعصر ارواحنافداه همان لحظهای بود که امامعسگری از دار دنیا رفت. بقیۀ آن بداء است، یعنی خدایتعالی نگاه میکند میبیند این مردم هنوز لیاقت ندارند پس یک مدت دیگر، باز هم بعد نگاه میکند میبیند لیاقت ندارند، باز هم بعد، مثل معلمی که پشت درِ کلاس ایستاده است و منتظر است این بچهها سر عقل بیایند روی صندلیها بنشینند تا بیاید درس را بدهد وإلّا امامزمان علیهالصلاةوالسلام را خدا خلق نکرده است برای اینکه در بیابانها تنها زندگی بکند، امام ما است «خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلَاذاً» نگهدارندۀ ما است، پناهگاه ما است، باید با ما باشد، باید بیاید برای ما امامت بکند. گاهی اینطوری میشد که خدایتعالی {با} این علم میخواست فاطمه را به مردم بشناساند، به پیغمبر بشناساند، از آن لحظۀ آخری که میخواهد این کار را عملی کند…، إنشاءالله اگر فردا صبح بنا باشد امامزمان ما اجازۀ ظهور پیدا بکند، خدایتعالی امشب به بعضیها میگوید، به خود امامزمان میگوید. لذا در روایت دارد؛ شبی که حضرت فردا صبح میخواهد ظهور بفرماید سر خود را در مسجد سهله به سجده میگذارد میگوید: «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ»(نمل/62) به او خبر میدهند فردا صبح میخواهی بروی «أَمَّنْ يُجيبُ» را ما میخوانیم برای اینکه حاجت ما برآورده بشود امّا معنای آن این نیست، این دارد افتخار میکند که چه کسی است که جواب بدهد مضطر را غیر از خدا. تو خدا امشب به من جواب دادی و من مضطرر از اضطرار نجات دادی و کشف سوء از من کردی، لذا سر خود را به سجده میگذارد و این مطلب را میگوید: «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ» این برای ماها هم نیست، چون «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» خدا شما را امام قرار میدهد، البته در روایت دارد؛ که اگر انسان به هر آیهای از آیات قرآن متوسل بشود برای هر حاجتی درست است. شما آیۀ «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ»(بقره/161) را، همین آیهای که همۀ آن مربوط به کفر و عذاب و اینها است اگر برای رحمتپروردگار بخوانید حاجت شما برآورده میشود. هر آیهای از هر سورهای برای هر مرضی… چون «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ»(اسراء/82) اگر مؤمن باشید همۀ آیات برای شما رحمت است و شفا است «وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً» حضرتامیرالمؤمنین در خانه میآمد میدید قبل از اینکه از آن علوم بداء به پیغمبر و علی… حالا {قبل از اینکه} خدا به علیبنابیطالب خبر بدهد که فلان بداء حاصل شد به فاطمۀزهرا گفتهاند، فاطمه هم دارد برای اینها میگوید، مثلاً یک کسی بیاید به شما بگوید فردا صبح حضرتولیعصر ظهور میکند، میگویی از کجا میگویی؟ خدا به من گفته است، معلوم است این خیلی انسان فوقالعادهای است که خدا به دیگران نگفته است و به او گفته است که البته ما الآن در دنیا غیر از خود وجودمقدس حضرتولیعصر نداریم که اینطوری باشد. فاطمۀزهرا از این جهت محدثه بود، کوثر بود، کوثر یعنی همۀ علوم را خدا به او داده بود «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» بیانکنندۀ همه چیز بود.
مصیبت حضرتزهرا سلاما للهعلیها
نه این بدن مقدس او که هجدهسال بیشتر در دنیا زندگی نکرد، این بدن همان بدن مورچهای است که سلیمان با آن بدن در لانۀ مورچهها آمده است و میآیند او را اذیت هم میکنند و او را نمیشناسند.
«صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا»(بحارالانوار: 79/106)
آنقدر فاطمۀزهرا را اذیت کردند که فرمود اگر این مصیبتها بر روز وارد میشد شب میشد.
روضه امیر المومنین علیهالسلام و زینبکبرا سلاما للهعلیها
من نمیخواهم روضۀ فاطمۀزهرا سلاما للهعلیها را بخوانم ولی باید روضۀ زینبکبری را خواند که امشب کنار بستر علیبنابیطالب چه حالتی دارد. میگوید مردم امروز جمع شده بودند درِ خانۀ علیبنابیطالب علیهالسلام، حضرتمجتبی آمدند فرمودند: پدر من میگوید متفرق بشوید، به خانههای خود بروید. میگوید بعضی رفتند، باز دو مرتبه حضرتمجتبی تشریف آوردند، بقیه هم رفتند. دفعۀ سوم باز اماممجتبی آمدند نگاه کردند دیدند من ایستادم، گفتم: آقا من تا یکدفعۀ دیگر مولای خود را نبینم نمیتوانم بروم، پاهای من قوّت ندارد که به طرف خانه بروم. حضرت اجازه گرفتند، میگوید من وارد شدم کنار بستر علیبنابیطالب نشستم، دربارۀ این مصیبت این جمله را آن شخص {اینطور} میگوید که من نگاه کردم به صورت علی، یک دستمال زردی هم به سر مقدس ایشان هم بسته بودند که خون زیاد جاری نباشد، آنچنان رنگ علیبنابیطالب زرد شده بود که با آن دستمال فرقی نداشت. حضرت فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»(نهجالبلاغه/280) از من سؤال کنید قبل از اینکه من را نبینید. میگوید سؤال کردم آقا شما بالاتر هستید یا حضرتآدم؟ شما بالاتر هستید یا حضرتنوح؟ پیغمبران اولواالعزم را یک یک اسم بردم و حضرت افضلیتی را که مطابق فکر این مستمع بود بیان فرمودند. چون بعضی از اوقات هست که نمیتوانند آن افضلیتی که دارند برای مردم بگویند. علیبنابیطالب علیهالصلاةوالسلام برای صعصعه اینطوری حرف میزند که به حضرتآدم گفتند گندم نخور، او خورد ولی به من نگفتند نخور، برای من حلال بود، منتها من نخوردم. این مطلب خیلی سطحی است در مقابل آن عظمتی که امروز برای ما روشن شده است که علیبنابیطالب دارد. آن علیبنابیطالبی که «كَلِماتُ اللَّهِ» است، کلمۀ خدا است که «لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي»(کهف/109) خدا را شکر کنید که در این زمان قرار گرفتید، این معرفت کجا و این که او گندم خورد و ما گندم نخوردیم و این معرفت کجا! از خدا بخواهید خدایتعالی شما را اهلمعرفت قرار بدهد تا الهاماتی هم که به دل شما میشود روی حساب صحیحی مطابق شأن یک ولیّخدا باشد. میگوید من نشستم این سخنان را شنیدم، امروز مردم کوفه درِ خانۀ علیبنابیطالب میآمدند، حالا إنشاءالله فرداشب که شب شهادت امام است…
مصیبت حقیقی حضرتامیر علیهالسلام
من غالباً فکر کردم و برای شما هم گفتم که برای ضربت خوردن و شمشیر خوردن و قطعهقطعه شدن و در میان گودی قتلگاه افتادن ما نباید زیاد گریه کنیم، زیاد مسئلهای نیست، مسئله هست ولی در یک بُعد مسئلهای نیست. مسئله اینجا است که خدایتعالی این منبع علم و دانش را برای انسان منحرف، انسانی که نمیتواند حتی یک ساعت زندگی خود را صحیح بچرخاند فرستاده است و اینها با شمشیر زهرآلود به فرق نازنین ایشان بزنند، اینطور توهین کنند. اگر یک شخصی یک نفر پیش شما بفرستد که تمام راههای هدایت را به شما بگوید، تمام راههای خوشبختی را به شما بگوید، حالا همین خوشبختیهای دنیایی فقط باشد، شما اول یک سیلی به او بزنید و بعد با چوب بر سر او بزنید و بعد او را قطعهقطعه کنید، این مسئله، این توهینها، این بیارزشیهایی که انسان دارد این گریه دارد. لذا حضرت میفرماید: «فزت و رب الکعبه» وقتی او را منزل میآورند جواب سؤالات مردم را در همان حال میدهد. خدایا به آبروی آقا امیرالمؤمنین ما را عارف به حق آن حضرت کن. با صعصعه اینطور صحبت میکند، امّا به سلمان و ابیذر… سلمان و ابیذر دو نخبۀ زمان پیغمبر هستند، یعنی از این دو نفر بعد از معصومین کسی بالاتر نبود. این ها با هم مینشینند و میگویند ما علی را نشناختیم. دیشب گفتم ابیذر به عمر گفت: یک کسی خدمت پیغمبر بود که ما او را نشناختیم. سلمان من علی را نشناختم، ابیذر من هم نشناختم، بیایید برویم خدمت خود ایشان تا یک مقدار خود را برای ما معرفی کند. در کتاب بحار و کتاب إلزام الناصب این روایت بزرگ مفصل هست که َفرمود: «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ»(بحارالانوار: 26/1) که امشب وقت گذشت إنشاءالله شاید یک مقداری دربارۀ این حدیث برای شما حرف بزنم «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ» یعنی ای بشر تزکیۀنفس کن، کمالاتی پیدا کن، نوری در قلب تو بتابد، با آن نور بیا علی را بشناس که معرفت علی همان معرفت خدا است و معرفت خدا معرفت علی است «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ»(بحارالانوار: 99/133) {در جای دیگری میفرماید} «وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ»(کافی: 4/579) اینطوری باشید.
معرفت امیرالمومنین علیهالسلام
إنشاءالله معرفت علیبنابیطالب را پیدا کنیم چون تا این دنیای ما تمام شد اول برخوردی که داریم یا اولین فردی که خواهیم دید چه کسی است؟ عزرائیل هم نیست، علیبنابیطالب است «مَن یَمُوت یَرنی» امامزمان، این را بشناسیم، بشناسیم که این کیست. خدا رحمت مرحوم آیتالله نجفیمرعشی نقل میفرمودند میگفتند؛ قیامت را در خواب دیدم، دیدم یک نفر کنار پیغمبر نشسته است، تمام مراجع هم در صف هستند، کار هر کدام از علما به مشکل میخورد میبینم آن آقایی که کنار ایشان نشسته است این واسطه میشود، شفاعت میکند و طرف را رد میکنند. میگوید من از جلویی پرسیدم آن شخص کیست؟ من او را بشناسم، چون انسان باید بشناسد تا شفیع او بشود. گفتند این علامۀمجلسی است، خدمت رسولاکرم نشسته است، همۀ علما را میشناسد، ما هم شناختیم. انسان باید با آنکسی که برخورد میکند او را بشناسد. اگر روز اول مرگ انسان به علیبنابیطالب بگوید آقا ما شما را میشناسیم شما گندم نخوردید ولی آدم خورد، باریکالله، منتها مثل آن الفبایی است که بچۀ کلاس اول امتحان میدهد، بچۀ کلاس اول. علیبنابیطالب و گندم؟ بعضی میآیند علیبنابیطالب را تعریف کنند میگویند در نماز تیر به پای او فرو رفته بود و در نماز آن تیر را کشیدند علی نفهمید، این نفهمی برای تو است، علی نفهمید یعنی چه؟ آنچنان مجذوب پروردگار بود که به اینطور چیزها اعتنا نمیکرد وإلّا نفهمید که درست نیست! این کلمه را هم نگویید. علی بر تمام ذرات عالمهستی آگاه است و احاطۀعلمی دارد. وقتیکه در خطبۀ تطنجیه سخنرانی میکند بعد آن میفرماید: «کل ذلک علم إحاطة» این علمی که من برای شما دارم میگویم بر این علم احاطه دارم، بر این مسلط هستم، بر ذرات وجود همانطوری که خدایتعالی مسلط است علیبنابیطالب هم مسلط است، منتها هرچه دارد از خدا دارد، مَثَل أعلای پروردگار است «و لله الأمثال العلیا» برای خدا یک مثلهای عالیهای است. إنشاءالله امیدوار هستیم علیبنابیطالب را آنطوری که خدا در قرآن معرفی کرده است بشناسیم که وقتی به آقا برخورد کردیم در قیامت، در بهشت مثل آن عالمجلیلی که او را ترور کردند میگوید تا تیر به من خورد من پردۀ در را گرفتم که به زمین نخورم، دیدم یک کسی از پشت سر من را گرفته است که فلانی پرده را رها کن من تو را نگه داشتم، برگشتم دیدم علیبنابیطالب است، علمای خوبِ اینطوری بودند، مدافعین از مقام ولایت در بین ما بودند.
«السَّلَامُ عَلَى أَبِي الْأَئِمَّةِ وَ خَلِيلِ النُّبُوَّةِ الْمَخْصُوصِ بِالْأُخُوَّةِ السَّلَامُ عَلَى یَا أَوَلَ المَظلُوم السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ» إنشاءالله اگر به نجف مشرف شدید درِ رواق علیبنابیطالب «السلام علی رسول الله» زیارت پیغمبراکرم را میکنید و بعد هم میروید زیارت آقا امیرالمؤمنین و آنجا اظهار ارادت میکنید. آقا جان «يَا سَيِّدِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّ لَكَ شَفَاعَةً مَقْبُولَةً السَّلَامُ عَلَيْكِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»
دعا
«نسئلک اللهم و ندعوک بأعظم أسمائک و بمولانا حجة بن الحسن یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمن یا رحیم یا غیاث المستغیثین عجل لولیک الفرج. عجل لمولانا العظیم الفرج» خدایا به آبروی ولیعصر این بداءها و این مسائلی که هست برطرف بفرما. امامزمان ما را به ما برسان. خدایا ما را لایق همصحبتی با آن حضرت بفرما. خدایا گوش ما را لایق شنیدن صدای آن حضرت بفرما. چشم ما را لایق دیدن بدن مقدس آن حضرت بفرما. خدایا دل ما را پُر از معرفت و محبت آن حضرت قرار بده. خدایا مرضهای روحی ما شفا مرحمت بفرما. خدایا آنهایی که از روی نادانی مسلمانها و مؤمنین را اذیت میکنند به آبروی امامزمان آنها را هدایت بفرما. پروردگارا به آبروی آقای ما حجةبنالحسن همۀ ما را از اصحاب و یاوران خوب امامزمان قرار بده. مریضهای اسلام شفا مرحمت بفرما. خدایا اموات ما غریق رحمت بفرما. عاقبت ما ختم به خیر بفرما.
«و عجل فی فرج مولانا»
لینک دانلود :
جهت دانلود صوت اینجا کلیک کنید
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.