۳ ربیع الثانی ۱۴۲۷ قمری – ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی – شرایط ربوبیت
«بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و الصلاه و السلام علی محمدٍ و آله أجمعین لا سیما علی بقیه الله فی العالمین روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداه»
ما حدود بیست سال است که با جمعی از شما آشنا هستیم {البته} بعضیها کمتر، حتی ممکن است مراحل بعضیها آن اندازه نباشد ولی علت این جمعآوری و این جلسه که خیلی از نظر من مهم است این است که یک عدهای خواهی نخواهی به شما مراجعه کردند و ما هم تأیید کردیم و لازم هم هست ولی نکاتی باید تذکر داده بشود، فقط تذکر است که إنشاءالله دوستان باید دقیقاً به این نکات توجه کنند.
نکتۀ اول اینکه قدر خود را بدانید چون خدای تعالی در قرآن میفرماید «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ»[1] چه کسی بهتر از آن فردی است که از نظر کلام و از نظر گفتار… چون گفتار در انسان مهمتر از هر چیزی است، گاهی میشود تحصیل علم و بعد از آن گفتار است، حکمت بعد از آن «جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»[2] هر چیزی را که شما تصور کنید…، همین آیاتی که این هفته بخوانیم، خدای تعالی میفرماید: «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ»[3] اول نعمتی که خدا به انسان تذکر میدهد «عَلَّمَهُ الْبَیانَ»[4] بهترین فرد از نظر سخن و بیان کسی است که به سوی خدا مردم را دعوت میکند. هر کدام از شماها را من میشناسم، حالا اگر نگویم همۀ شما ولی اکثر شما فاضل، دانشمند، نویسنده، اهل تقوا و اهل تزکیۀ نفس {هستید} که قدم اول آن عدالت بود که در شماها بحمدالله به وجود آمده است و جمعی هم در شهرهای مختلف به شماها مراجعه میکنند و از شما انتظار دارند که هم سخن خوب برای آنها بگویید و هم از أعمال شما استفاده بکنند، چون سخن خوب را خدای تعالی در قرآن امر فرموده است که میفرماید: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»[5] برای مردم خوب حرف بزنید، نیکو حرف بزنید، این خیلی اهمیت دارد. بیشتر از گفتار خوب عمل خوب اهمیت دارد که فرمود مردم را با عمل خود به سوی خدا دعوت کنید، مردم را با غیر «أَلْسِنَتُکُمُ»[6] به سوی خدا دعوت کنید. سابق بر این قبل از اینکه مراحل تزکیۀ نفس را ما به اصطلاح کلاسیک کنیم فقط همین یکی بود که ما مثلاً خدمت مرحوم حاج ملاآقاجان یا خدمت مرحوم آقای کوهستانی میرفتیم، مینشستیم ببینیم ایشان چطوری زندگی میکنند ما هم همانطور زندگی کنیم، چه اخلاقی از خود نشان میدهد ما هم همانطوری باشیم. خیلی کور بود، یعنی ما نمیفهمیدیم که چطور شده است که او چنین اخلاق خوبی پیدا کرده است، این را نمیفهمیدیم، چطور شده است که أعمال این شخص اینقدر خوب است، سر وقت نماز خود را میخواند، با توجه است، ما اینها را نمیفهمیدیم ولی تا حدی مؤثر بود، خود را کنترل میکردیم که ما هم مثل او باشیم، خیلی اینطوری اتفاق میافتاد و تنها کسانی هم که شاگردان بعضی از این بزرگان بودند غالباً عمل او را برای ما تعریف میکنند. الآن کتابهای زیادی در حالات اولیاء خدا نوشته شده است شما همۀ آنها را مطالعه بکنید از گفتار آنها چیزی بیان نشده است یا کم بیان شده است یا برنامهای به انسانها و کسانی که اطراف آنها بودند ندادند اما هم شاگردان آنها و هم آن کسانی که با آنها برخورد کردند از أعمال اینها میگویند، فلان کس فلان عمل را کرد، فلان کس فلان اخلاق را نشان داد، فلان کس فلان گفتاری که باز هم مربوط به أعمال آنها بوده است گفته است، مربوط به اینکه ما چه کار بکنیم دارای این صفات و خصوصیات باشیم، البته من که ندیدم، ولی کمتر بیان شده است. منتها شماها إنشاءالله هم با عمل خود و هم با گفتار خود {مردم را جذب کنید} چون خدای تعالی میفرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ» نه اینکه مثلاً با عمل خود، البته عمل را زیاد اهمیت دادند ولی قول هم هست. در قرآن زیاد گفته شده است که «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[7] یا مثلاً «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[8] زیاد گفته شده است، چون اهمیت عمل زیاد است ولی شاگرد را صددرصد راهنمایی نمیکند، آن قول است که راهنمایی میکند، عمل خیلی مؤثر است. إنشاءالله دوستان در هرکجا که هستند باید این دو چیز خیلی در نظر آنها قوی باشد: یکی أعمال آنها و یکی گفتار آنها، اینها راهنما باشد. این نکتۀ اول که اهمیت کار خود را بدانید که هر کجایی از قرآن از اولیاء خدا صحبت شده است آنهایی که دعوت به خدا میکنند، آنهایی که با عمل مردم را به سوی خدا دعوت میکنند ارزش اینها خیلی بیشتر از سایرین است، حتی در تفسیر آیۀ شریفۀ «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً»[9] این مجاهدین کسانی هستند که یا با عمل خود مردم را به سوی خدا دعوت میکنند یا با قول خود و آنهایی که با عمل خود موانع را رفع میکنند… چون کفار و منافقینی که در جنگها کشته میشدند اینها مانع رفتن به سوی خدا بودند، صدّ «عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»[10] میکردند، میبینیم که خدای تعالی میفرماید «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ» جهاد تنها جنگ کردن {نیست} «مُقاتلین» که نفرموده است «مُجاهِدینَ» فرموده است «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ» آنهایی که در خانه نشستند و شبها تا صبح بیدار هستند و روزها هم تا شب روزه بگیرند و مشغول خود هستند، اینها را جزو قاعدین میگیرند وإلّا اگر آن قاعدینی باشند که از جنگ در خانه نشستند یا اصلاً کاری نمیکنند یا اصلاً دینی ندارند اینها که فضیلتی ندارند که آنها أفضل از اینها باشند، همین کسانی که در خانه نشستند «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ»[11] یا مثلاً «عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ»[12] میبینیم میگویند «أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ» ارزش او از هفتاد هزار عابد بیشتر است. در مرحلۀ اول و نکتۀ اول به آنچه که خدا به شما تفضل کرده است خیلی باید اهمیت بدهید، حالا گاهی مثل آقای موسوی است که در ماکو مثلاً… البته دیر آمده است ولی مردم مراجعه میکنند، اینها را که عرض میکنم حتماً باید توجه داشته باشند، بعضیها هم مثل آقای رفیعی و آقای گنجی و دوستان اینطوری هستند که خیلی قدیمی هستند، با جناب آقای نعمتی که از بچگی با هم بزرگ شدیم، البته سن ما بیشتر از ایشان است. بعضیها دیر آمدند و بعضیها زود آمدند ولی الآن افرادی که اینجا جمع شدند خدای تعالی به آنها تفضلی کرده است و مردم به آنها مراجعه میکنند. بدانید اصل کار شما خیلی پُرارزش است، بیشتر از این هم من برای شماها نباید صحبت کنم، خود شما میدانید، خیلی پُرارزش و خیلی پُرقیمت است. حالا که اینطور است باید به نکات بعدی توجه داشته باشید، بعضی از افراد هستند که عالم هستند، دانشمند هستند، خیلی بزرگوار هستند، جداً من گاهی به بزرگواری آنها اقرار کردم ولی مربی نیستند، حالا یا بلد نیستند تربیت بکنند یا حوصلۀ آن را ندارند یا اینکه بالأخره این صفت در آنها نیست، مربی نیستند. حالا من نمیخواستم تقسیم به سه قِسم بکنم وإلّا این دانشمندان، بزرگان سه قِسم هستند و همۀ اصول اسلامی را هم صحیح طبق روایات و آیات قبول دارند و بلکه خود آنها معتقد هستند ولی نه تنها مربی نیستند گاهی میشود که برای تربیت افراد مُضرّ هم هستند، یعنی کسی با آنها تماس نگیرد بهتر است، بلد نیستند که افراد را تربیت کنند. یک عده یا حال آن را ندارند یا نمیخواهند یا اهمیت نمیدهند، اینها هم مربی نیستند. یک عده هستند که مربی هستند و من روی این نکته میخواهم بیشتر صحبت کنم، این افرادی که مربی هستند و تربیت اشخاص را بلد باشند، اینها باز از یک اهمیت فوقالعادهای برخوردار هستند، اولاً خدا رب العالمین است، یکی از صفات پروردگار را در خود به وجود آوردند، یکی از صفات بسیار مهم خدا است، میبینید در عالم زر اول چیزی را که خدای تعالی از ما افراد بشر میپرسد میفرماید: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»[13] خیلی اهمیت دارد که این را میگوید وإلّا مثلاً میفرمود «أَ لَسْتُ رحمن» آیا من رحمان نبودم؟ به همۀ شما مهربانی نکردم؟ یا میفرمود «أَ لَسْتُ بِرازِقِکُم۱۵:۱۳» یا همین صفاتی که هست. مسئلۀ ربوبیت خیلی مهم است، ربوبیت یعنی انسان اول خود را خوب تربیت کند، بعد نزدیکان خود را و بعد عموم مردم را. هرچه دایرۀ ربوبیت او توسعه پیدا کند ارزش او پیش خدا بیشتر است. علی بن ابیطالب (علیه الصلاه و السلام) امام است، گاهی ممکن است امامی امام باشد ولی ربّ نباشد، مثلاً شما با یک نفر داخل کوچه حرکت میکنید و میخواهید این را به یک جایی برسانید، امام هستید اما در راه یک مُشت ناسزا به او میگویید، یک مُشت بدوبیراه به او میگویید، یک حرکاتی انجام میدهید که او تربیت نمیشود بلکه برعکس میشود. امام یک صفت دیگر هم باید داشته باشد و آن این است که ربّ هم باشد، لذا دربارۀ علی بن ابیطالب میفرمایند «رَبُّ الْأَرْضِ إِمَامُ الْأَرْضِ»[14] ربّ هستند «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»[15] روز قیامت… حتماً منظور علی بن ابیطالب است که از تفاسیر هم استفاده میشود و در دعای ندبه هم میگوییم که «وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ ص بِکَأْسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیّاً رَوِیّاً هَنِیئاً سَائِغاً لَا ظَمَأَ بَعْدَهُ»[16] ببینید آب را از حوض کوثر باید از دست حضرت ولیعصر گرفت و «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» اینجا ربّ حالا یا به علی بن ابیطالب و یا به امام زمان {میرسد} چون هر امامی به مأموم خود از آب کوثر عنایت میکند. به ما از دست امام زمان میرسد، به آنهایی که در زمان علی بن ابیطالب بودند از دست علی بن ابیطالب و همینطور {در مورد امامان دیگر هم همینطوری است} که این را روایات دیگر هم دارد. مسئلۀ ربوبیت خیلی اهمیت دارد، اگر میخواهید بزرگترین کاری که هم برای قیامت شما و هم دنیای شما مفید است انجام بدهید این است که این شرایط ربوبیت را در خود ایجاد کنید، یعنی واقعاً اگر یک نفر پیش شما آمد خوب بتوانید او را بسازید، خوب بتوانید ربّ او باشید، او را تربیت کنید، نگذارید به خاطر یک چیز جزئی از دست شما خارج بشود. اگر گاهی میبینید ما بیاعتنایی {برخورد میکنیم} میخواهی بیا، میخواهی نیا، اگر دو دفعه جلسۀ تخصصی را نیامد دیگر او را راه ندهید یا او را دعوت نکنید اینها باید برخلاف میل یک مربی باید باشد، بلکه اینها به خاطر این است که آنها را محکم کنیم، زیر بار تربیت تَن بدهند وإلّا یک نفر از این دوستان که خوب باشد…، البته بعضیها از اول متقلبانه آمدند و هرچه زودتر بروند بهتر است ولی بعضیها واقعاً جدی آمدند، درست آمدند، انسان باید برای آنها جانفشانی بکند تا اینکه باشند، چون خیلی اهمیت دارد، حضرت أمیر در مقابل پیغمبر اکرم نشسته است، رسول اکرم به حضرت أمیرالمؤمنین میفرماید «؟..؟۲۰:۱۳» اگر یک نفر، یک مرد، یک زن، چون اینجا «رَجُلًا» تنها مردها نیستند، منظور مرد و زن است، در لسان عرب گاهی «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[17] میآید که یک نفر اگر به وسیلۀ تو هدایت بشود («لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا وَاحِداً خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا۲۰:۴۰»[18] برای تو بهتر از دنیا و آنچه در دنیا است.) پس اهمیت دارد، ما اگر یک نفر را از دست دادیم یا شماها اگر یک نفر را از دست دادید فکر نکنید مهم نیست، میخواهد بیاید یا میخواهد نیاید، حتی گاهی میبینیم در قرآن هم خدا به پیغمبر اکرم دستور میفرماید زیاد خود را به زحمت نینداز ولی پیغمبر اکرم چون حقیقت را میداند آنقدر جلو میرفت که خدا او را کنترل میکرد که «طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»[19] اینطوری با… ولی اهمیت دارد که یک نفر هدایت بشود. خدای من شاهد است گاهی فکر میکنم اگر به خاطر اینکه بعضیها من را دوست ندارند به تزکیۀ نفس و مسائل تزکیۀ نفس بیاهمیت شدند، اگر خدا به خاطر این جهت من را داخل جهنم بیندازد جا دارد، خیلی اهمیت بدهید، یک نفر نباید از دست شما خارج بشود، یک نفر نباید از تربیت شما خارج بشود، یک نفر از کسانی که واقعاً توبه کردند، واقعاً یقظه دارند را نباید {از دست بدهید} شما بگویید آمدند که آمدند نیامدند هم نیامدند، به من که پول نمیخواهند بدهند، مقیاس پول نباشد، مقیاس احترام شما نباشد، حتی اگر میآید توهین هم میکند ولی امیدوار هستید یک وقتی خوب بشود بگذارید توهین بکند، ارزش دارد در مقابل آنچه که خدا به شما خواهد داد. مربی باشید، همۀ حرف ما این است که در این جلسه اینها را تذکر بدهیم که هیچ کس به خاطر عمل شما یا به خاطر گفتار شما از دست شما فرار نکند. لذا ربوبیت را از هر چیزی بیشتر اهمیت بدهید، هم ثواب دنیا دارد و هم ثواب آخرت دارد. ثواب دنیای آن این است که حضرت ولیعصر از شما راضی میشود و برکت در زندگی شما، در مال شما، در اموال شما {میآید} و همه چیز به شما میدهد، من این را تجربه کردم، نه برای خود، در مورد بسیاری از افراد این را تجربه کردم و بسیار غلط است که دستور خدا و گفتار خدا را انسان تجربه بکند ولی تجربه ثابت کرده است علاوه بر اینکه روایات و آیات این معنا را خیلی اهمیت داده است. ربّ باشید، ربوبیت پیدا کنید. حالا نمیتوانید «رب العالمین» باشید، ربّ الجاهلین هم نمیتوانید بشوید، این خیلی سخت است که انسان جاهلین را ربوبیت کند «امام المتقین و ربّ المتقین» باشید. یک کسی که پیش شما آمده است میگوید آقا من چه کار کنم به کمالات برسم، این باتقوا است، این شخص میخواهد راه تقوا را بپیماید. اگر شما دیدید او را دوست ندارید در عین حال باید به او محبت کنید. به یکی از دوستان گفتم چرا به فلانی بیتوجهی میکنی؟ گفت این هر وقت پیش من میآید من قیافۀ او را مثل وزغ میبینم، یک طوری است. گفتم: بیخود میکنی، این شیطان است. اگر بنا به این بود که با سیرت با افراد در هدایت عمل بشود پیغمبر اکرم میخواست غیر از سه نفری که بعد ماندند همه را طرد کند. اگر عُمر هم میپذیرفت، بالأخره احتمال ضعیفی هم داشت باز خوب بود. اصلاً روایت دارد که اگر کسی بگوید این دو نفر یک لحظه ایمان به خدا و پیغمبر آوردند در نطفۀ۲۵:۱۷ این شخص حرف است، اینطوری بودند ولی در عین حال اینقدر به اینها رو داده بود، اینقدر سفرۀ هدایت را برای اینها پهن کرده بود که اینها آنقدر طماع شدند که میخواستند جانشین پیغمبر بشوند که مردم احمق هم پذیرفتند. ببینید این معنای هدایت است، اگر کُرۀ زمین و آنچه در زمین هست همه طلا و نقره بشود و از دست شما بخواهد برود شما ناراحت نمیشوید؟ مخصوصاً اگر بتوانید اینها را در راه خدا قرار بدهید و به درد عالم آخرت شما بخورد «الدنیا و فیها من الذهب و الفضه۲۵:۵۸» اگر به این درد آخرت شما بخورد که باید صددرصد ناراحت بشوید. یک طوری برنامۀ تربیت خود را بریزید که امروز یک نفر است، فردا دو نفر بشود، پسفردا صد نفر بشوند و همه را شما تحت تربیت خود قرار بدهید، این مسئله خیلی مهم است. پس یک «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ» دوم، ربوبیت و تربیت اشخاص. حالا چه کار کنیم که خوب تربیت بشوند و چه کار کنیم که اصلاً بتوانیم مربی باشیم؟ این افرادی که مربی شدند، شاید این روایت نداشته باشد ولی عملاً اینطوری هست و دیده شده است که اینهایی که در این دنیا مربی یک عدهای بودند در عالم برزخ هم مربی هستند، روح معیّن هستند. الآن شما فرض کنید از حاج ملاآقاجان افرادی عالمتر، باسوادتر، مراجع تقلیدی بودند که اینها از دنیا رفتند، حاج ملا آقاجان هم رفته است، امسال پنجاهمین سال فوت ایشان است، الآن مثل این است که هنوز زنده است، حالا یا به وسیلۀ گفتار او که به ما گفته است و ما میگوییم یا خود او میآید و کارهایی میکند، حالا هر کس در خارج نداند ولی شماها میدانید که ایشان واقعاً فعال است، ما بگوییم او اول عالم بوده است، اول ولیّ خدا بوده است مبالغه است، یک انسانی بود که در دنیا مربی بود و این سِمت را خدا در آن عالم از او نگرفته است و ثواب روی ثواب برای او میریزند. یک وقتی ایشان به من میگفتند من در روز دویست نفر را إطعام میکنم و حال اینکه من را به زور إطعام میکرد، نان و ماست میداد ما میخوردیم، با تعجب به ایشان گفتم آنها کجا هستند؟ گفت: منظور من طعام مَرکب آنها نیست، البته افراد خیلی کم داشت ولی به من میگفتند پیش آقای مصطفوی ده نفر هستند، پیش آقای مظفری ده نفر هستند، پیش آقای خاموشی ده نفر هستند، همینطور شمرد دیدم بله دویست نفر هستند، نشسته است و حساب کرده است که من به آنها گفتند و آنها به کسانی دیگر دارند میگویند، فرقی نمیکند حالا یک کسی به یک کسی دیگر غذا داده باشد و او هم برود پیش کسی دیگر بگذارد، بالأخره آن اولی غذا را داده است، تغذیه کرده است، اینها را برای ما میگفت. همان چند نفری که شاید مستقیم پنج شش نفر بیشتر نبودند، همان چند نفری را که ایشان تغذیه میکرد همان سبب شده است که الآن ایشان شاید صدها، هزارها نفر را دارد تغذیه میکند، به آنها میرسد. ایشان را سر قبر خود دیدند، آقای دُرّگرایی۳۰:۰۵ برای من یک عکس آوردند گفت این آقا اینجا نبود، در عکس هم نبود، ما هم ایشان را نمیشناسیم، شکل و قیافۀ مرحوم حاج ملاآقاجان را هم داشت، اینجا داخل عکس دیده میشود، سر قبر ایشان بعضی رفقا ایشان را دیدند، حتی با چشم ظاهر هم دیدند. حالا نمیخواهم دربارۀ ایشان صحبت کنم، میخواهم بگویم این امتیاز لازم {است} یعنی اگر خدای مهربان شما را ربّ ناس قرار داد، مربی افراد قرار داد، این سِمت را دیگر بعد از مُردن از شما نمیگیرد، اگر آن را تشدید نکند أقلاً این را از شما نمیگیرد، مثل یک افسری است که از او راضی هستند، فرض کنید مثلاً در رژیم قبل این افسر خوبی بوده است و از او راضی بودند، خوبان راضی بودند، انقلابیها راضی بودند، خدا راضی بوده است، سِمت این را دیگر بعد از انقلاب از این نگرفتند، ما زیاد داشتیم و از اینها نگرفتند. آنوقت خدای مهربانی که تو را ولیّ خود قرار داده است میآید با یک مُردن سِمت تو را از تو بگیرد؟ نه. حالا بعضیها میگویند انسان از بهشت برزخی بلند شود و به دنیا بیاید، باز به همین آب و هوای تهران و اینها گرفتار بشود؟ چرا؟ اگر بداند با هدایت یک نفر چه اجری به او میدهند میگوید اگر در جهنم هم شده است ببرند و ما آنجا افراد را هدایت کنیم، همانطوری که ائمۀ اطهار (علیهم الصلاه و السلام) که «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ»[20] آنها را وادار کرد در همین کُرۀ زمین بیایند و با ما سروکله بزنند، ما هم چنین آدمهایی باشیم که همۀ آنها را بکُشیم، آنها را اذیت بکنیم، آنها خوشحال هم باشند که آمدند و این کار را میکنند. آنها چرا این کار را کردند؟ به خاطر اینکه ثوابی که خدا در رابطه با اینها در نظر گرفته است اینها میدانستند ولی ما نمیدانیم، ما الآن نمیدانیم که یک جوانی مثلاً در یک روستایی بلند شد و پیش یکی از این دوستان آمد و این تربیت شد، نمازشبخوان شد، نماز خود را اول وقت خواند، گناهان خود را ترک کرد، واجبات خود را انجام داد، این چه ارزشی دارد، چون نمیدانیم اهمیت نمیدهیم. اگر میدانستیم {اینطور سرد برخورد نمیکردیم} که البته باید بدانیم، یعنی اگر شماها ندانید «علی الإسلام و السلام۳۲:۵۵» دیگر باید همۀ کاسه کوزهها را جمع کرد، شما باید بدانید، این چیزهایی را هم که من عرض میکنم تذکر است. الآن در بین شماها شاید ضروریترین فرد برای استراحت من باشم ولی واقعاً خدای من شاهد است آنقدر خوشحال هستم که آمدم با شما صحبت میکنیم که حساب ندارد. مسئلۀ ربوبیت را اهمیت بدهید، این هنوز نکتۀ دوم است، فکر میکنم بیشتر از این هم صبت نکنیم، نکتۀ دوم خیلی مهم است و برعکس آن خدای تعالی این همه در قرآن فرموده است «الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»[21] کسی که یا به عمل یا به گفتار صدّ «عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» بشود، یک نفر بیزار بشود، بگوید اگر تزکیۀ نفس این است ما نخواستیم، همین را بگوید، همان اندازه که آن ثواب دارد این گناه دارد، خیلی حواس شما جمع باشد. کارهایی که مردم را از شما منزجر میکند و از تزکیۀ نفس که شعار شما است، این کارها انسان را فلج میکند، یعنی در همین دنیا مورد قهر پروردگار واقع میشود. خیلی کوشش بکنید که برخلاف ربوبیت هیچ وقت کاری نکنید. إنشاءالله کوشش بکنید که کاری از شما سر نزد که یک وقتی خدایی نکرده یک نفر بگوید ما که نخواستیم، حالا ممکن است از روی جهل او باشد ولی بهانه دست جاهل ندهید، این را مواظب باشید که این البته زیاد حرف دارد و چون در شماها کمتر است یا نیست من زیاد دربارۀ آن صحبت نمیکنم.
یکی از نکات دیگری که سومین نکته برای این مسئله میشود که از شرایط مربی بودن است و از شرایط دعوت به سوی خدا است این است که با مردم با محبت رفتار کنید، هیچ وقت خود را آقای بر دیگران قرار ندهید. همیشه «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ»[22] شعار شما باشد، حالا من استاد هستم تو چرا حرف میزنی؟ نه، بگذار حرفهای خود را بزند. خدای تعالی به پیغمبر اکرم میفرماید: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[23] این رحمتی است که از جانب خدا به تو عنایت شده است که با مردم با نرمی برخورد میکنی «لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» اگر تو فظّ غلیظ القلبی بودی، تندخو بودی، مردم {از تو دور میشدند، چون مردم} احتیاج مادّی که به تو ندارند، احتیاج قدرتی هم که { ندارند} از نظر ظاهری کاری نمیتوانی بکنی، با اخلاق خود باید مردم را دعوت کنی، خیلی باید خوشاخلاق باشید، حتی اگر به شما ناسزا گفتند شما «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[24] اینها همه شرایط یک بندۀ خدا است «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ» ببینید همینطور «عِبادُ الرَّحْمنِ» را خدای تعالی توضیح میدهد تا میرسد به آنجا که میتوانند بگویند «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»[25] خدایا ما را برای متقین امام قرار بده. تازه عرض کردم بعد از امامت ربوبیت است، شما میخواهید ربّ باشید، به آن کمال و به آن مقام برسید، بنابراین اگر هرچه گفتند {اهمیت ندهید} دیگر من گاهی واقعاً به گریه میافتم که در قرآن میبینم در جلوی روی پیغمبر گفتند «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ»[26] تا به حال به هیچ کدام از ماها، از من گرفته تا همۀ شما هیچ کس با این صراحت جلوی روی انسان نگفته است تو دیوانه هستی «[إِنَّکَ]ساحِرٌ»[27] تو ساحر هستی، تو دیوانه هستی، تو مجنون هستی، اما میبینید این جسارتها را به پیغمبر اکرم کردند، پیغمبر اکرم در عین حال «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[28]َ است «لِلْعالَمینَ» رحمت است، نه «للمؤمنین» یا در آن آیۀ دیگر میفرماید «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ»[29] از عمق دل واقعاً افراد را دوست داشته باشید که اگر مشکلی برای شما پیش آمد… میفرماید: «رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» تا اینجا مربوط به همۀ مردم است، حتی کفار را «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» از اینجا به بعد راجع به مؤمنین است «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» یک مهربانی خاصی دارد، رحیم است. یک شخصی که میخواهد مربی باشد باید خیی مهربان باشد، کوچکترین کاری که خلاف مهربانی او باشد نکند. دو نفر دعوا میکنند و پیش شما میآیند، به هر دوی آنها مهربانی بکنید، کسی به شما اذیت میکند مهربانی بکنید، من نمیخواهم فضایلی را گاهی روی منبر هم میگویم از خود نقل کنم، من فضایلی ندارم، خاک پای همۀ شما هستم ولی گاهی یک مسائلی پیش میآید، آقای نعمتی و آقای رفیعی و بعضی از دوستان شاهد هستند که یک عده افرادی حالا به هر دلیلی که خود آنها داشتند با من خیلی بد رفتار کردند که هنوز هم میکنند، خدای من شاهد است هر وقت با آنها برخورد میکنم با کمال مهربانی، با کمال محبت است، به جهت اینکه میگویم آن مقداری که من بد هستم هنوز این نمیداند اگر بداند خیلی بدتر از این با من باید رفتار بکند، این که چیزی نیست، کاری نکرده است. باید کوشش کرد که لاأقل «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[30] باشیم، حالا با بدها که «الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» آنطوری نباشیم با خود دیگر {خوب باشیم} یک نفر پیش شما آمده است و از شما تقاضا میکند به من مرحله بدهید، به من اجازه بدهید شاگرد شما باشم، الآن چندتا نامه در کیف من هست که همین دیشب و امروز رسیده است که اظهار محبتهای شدیدی میکنند، انسانهایی که شخصیتی دارند و ما هم باید {با آنها با محبت رفتار کنیم} (۴۲:۳۱ وقتی که جواب سلام واجب است و این تهیت را در قرآن میفرماید که «فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»[31] در مرحلۀ اول باید بهتر جواب بدهید، نیکوتر جواب بدهید،) اگر او آمد به شما گفت قربان شما بروم، شما بگویید من ده مرتبه قربان شما بروم، گاهی من دچار مشکل میشوم بعضیها در تماس تلفنی اینقدر اظهار محبت میکنند که من {میمانم} چه کار کنم؟ البته به او هم میگویم، میگویم تو اینقدر اظهار محبت میکنی جواب آن این است که هرچه تو گفتی من هم میگویم، قبول دارم، به خود شما برمیگردانم. یک حالت مهربانی داشته باشید که اطراف شما جمع بشوند، نه اطراف شما جمع بشوند برای اینکه شما رئیس باشید و آنها مرئوس باشند، نه، برای اینکه آنها رئیس باشند و شما مرئوس باشید، برای اینکه ثواب شما در هدایت مردم بهتر انجام بشود، برای اینکه اگر ده نفر را هدایت کردید بدانید که خدا ده تا کُرۀ زمین که طلا و نقره باشد و در راه خدا استفاده بشود برای شما در نظر میگیرد، چنین حالتی {پیش میآید} کوشش بکنید همۀ شما با هم مهربان باشید، البته جمع کم بود وإلّا الآن هم باید همینطوری باشد. یک وقتی در یک باغی با یکی از دوستان بودیم و حاج ملا آقاجان هم بود، ایشان دستور میدادند که همه با همدیگر معانقه بکنید، محبت بکنید، همدیگر را بشناسید، از جفا است اینکه انسان با یک کسی برخورد بکند از اسم او و از لقب او و از خصوصیات او سؤال نکند، میخواهیم با هم زندگی بکنیم. البته گاهی محذوراتی دارد که شاید خدا هم راضی نباشد که… ما با یک نفر در اتوبوس نشسته بودیم طبق این دستور، چون خود من هم در کتاب اتحاد دوستی نوشتم، گفتم: آقا اسم شما چیست؟ گفت: شما فضول هستید؟ گفتم: ببخشید، جواب نداد، نمیدانم از کجا اوقات او هم تلخ بود، البته تا مشهد با او رفیق شدیم، الآن هم با ما رفیق است ولی در برخورد اول اینطوری بود، میشود دیگر. تجسس نهی شده است «وَ لا تَجَسَّسُوا»[32] خیال میکنند اینها تجسس است، نه آقا، ما اسم و فامیل تو را میپرسیم که اگر یک چیزی از تو در ماشین ماند و تو رفتی بتوانیم تو را پیدا بکنیم و به تو برسانیم، همین. حالا آنها هیچ، ما به آنها کاری نداریم، ما به دوستان اتوبوسی و قطاری و هواپیمایی کاری نداریم ولی به دوستانی که سالها با هم بودیم کار داریم. الآن ما در این مجلس دوستی که دوستیِ او کمتر از ده سال باشد نداریم، همه باید با هم صمیمیتر، رفیقتر، فداکارتر باشیم، این در مرحلۀ اول است، لذا خدای تعالی به پیغمبر اکرم میفرماید: «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ»[33] اول با قوم و خویشان و دوستان خود… چون بعضیها مثل قوم و خویش هستند. روایت دارد که «مودّه سنه رحم ماسّه من قطعها قطعه اللّه»[34] دوستی یک سال مثل رَحِم است، مثل این است که همۀ ماها با هم رَحِم هستیم، میفرماید رَحِم، نمیفرماید «کَرَحِم۴۶:۴۵» مودت و محبت و دوستیِ یک سال رَحِم است و مؤاخذه هم میشود «من قطعها قطعه اللّه» این در مرحلۀ اول. در مرحلۀ دوم کسانی که به شما مراجعه میکنند و میخواهند تحت تربیت شما قرار بگیرند آنها هم باید از همین موهبت استفاده کنند و بعد هم ماها باید برویم دنبال افراد که بیایند اهل تزکیۀ نفس بشوند، یک وقت فکر نکنید حالا هر کسی آمد بگوییم چشم، نه، اگر زمینه هست شما دنبال او بروید یا زمینهسازی بکنید او بیاید، حالا به هر سیاستی که خود شما میدانید. اینها یک مطالبی است که من فکر میکردم زودتر بتوانم در همین مجلس همه را بگویم ولی مثل اینکه باید یک جلسۀ دیگر هم داشته باشیم. شما باید دنبال آنها بروید، این روایت را سنّی و شیعه در مورد پیغمبر اکرم نقل کردند که «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»[35] یک طبیبی بود که دُور میزد، درِ خانۀ این و آن میرفت، بیا ما تو را معالجه کنیم، روح تو را معالجه بکنیم. لاأقل کسانی که به شما مراجعه میکنند باید اینها را با مهربانی بپذیرید، با رأفت بپذیرید، وجود شما و گفتار شما، حرکات شما هیچ وقت مایۀ تفرقه نشود، خدا میداند بعضی وقتها آنقدری که از رفقا ترویج میکنم از کار خود هیچ وقت حتی حرفی نمیخواهم بزنم یا در دل خود یقیناً دوست ندارم که از من زیاد تعریف بشود و از آقای رفیعی یا آقایانی که در این جمع هستند تعریف نشود یا خیال بشود که من بر اینها یک مزیتی دارم، نه، اینها تذکراتی است که داریم عرض میکنیم. باور کنید گاهی میشود اگر شماها برای من صحبت کنید ارزش و اهمیت آن پیش من بیشتر است. پس با کمال مهربانی با مردم برخورد کنید، با دوستان خود در مرحلۀ اول و با غریبهها، آن کسانی که میآیند و میخواهند تزکیۀ نفس بکنند در مرحلۀ دوم، حتی با مردم کوچه و بازار هم مهربان باشید که بعداً نگویند این آقا اهل تزکیۀ نفس است ولی ببین چه اخلاق بدی دارد، چقدر چهرۀ عبوسی دارد، در سر او چه میگذرد؟ حبّ جاه و ریاست او را بیچاره کرده است، طوری رفتار کنید که لاأقل مردم از این حرفها به شما نزنند، إنشاءالله جلسۀ بعد بقیۀ آن را عرض میکنم. إنشاءالله این عرائضی که گفته شد پیاده بشود، اول انسان خوب بفهمد که دعوت به سوی خدا چقدر ثواب دارد، چقدر خوب است، اینها همه آیۀ قرآن است و ما از خود چیزی نمیگوییم، بعد هم ربوبیت چقدر مهم است، حالا شرایط ربوبیت هفت هشت ده تایی هست که إنشاءالله یک جلسۀ دیگر تشکیل میدهیم و باز عرض میکنیم، چون همینطور فهرستوار بخواهم بگویم شاید روی بعضیها زیاد تأثیر نگذارد.
(آقای موسوی صبح یا دیشب از ماهشهر آمدند، آقای تقیزاده از اردبیل آمدند، آن آقای موسوی از ماکو آمدند که ماکو مرز ترکیه است. آقای گنجی از مشهد آمدند، آقای تفاخ از شوش دانیال آمدند. آقایان همدیگر را میشناسند با هم رفیق هستند، با هم صمیمی هستند، شما ببینید یک جمع اینطوری که ریشههای شجرۀ طیبه هستند، اینها ریشه هستند.)
س:
ج: شماها بگویید بیایند، ما را برای آخر بگذارید، اگر دیدیم که به درد نمیخورد شماها رد نکنید ما رد میکنیم. نه، آن کسانی که میروند معلوم است که از اول هم نیامدند، من کم کسی را دیدم که از مرحلۀ توبه بگذرد و دوباره برگردد. از اول هم نبودند، یعنی انسانهایی بودند که… حالا یا در ذهن من این میآمد، اگر توبه و یقظه را جداً عمل کرده باشند محال است که دیگر برگردند. بعضیها هستند که از اول هم {به قصد تزکیۀ نفس نیامدند} یکی میگفت در چهل روز توبۀ خود من ده تا گناه کبیره کردم، گفتم: دست شما درد نکند، اینکه دیگر به درد توبه هم نمیخورد. از اول درست نیامدند وإلّا… من دیشب بود که فکر میکردم الآن نزدیک بیست سال است من و همین آقای گنجی و همین آقای رفیعی با هم هستیم، کوچکترین لغزشی هم از آنها دیده نشده است، آقای نعمتی و آقای کاشانی که بهتر بودند. اگر بخواهم یک یک آقایان را بگویم باید از یک کناری شروع کنیم، آقای حسنلو که سرور ما است، البته صورت بازار ایشان خیلی چیز نیست. ایشان در تبریز دانشجو بودند، البته قبل از آن هم بودند تا الآن که استاد هستند. حرفهایی که ما زدیم همه را خود آقایان میدانند، فکر نکنید ما میخواستیم چیزی به آنها یاد بدهیم. شاید آقای رفیعی و آقای نعمتی ده مرتبه این حرفها را در کتابهای خود نوشتند، آقای گنجی، آقای معلم….
جهت دانلود صوت و یا پخش آنلاین کلیک کنید
جهت دانلود و یا پخش آنلاین کلیک کنید
[۱]. فصلت، آیه ۳۳٫
[۲]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص ۶۹٫
[۳]. الرحمن، آیات ۱ تا ۳٫
[۴]. الرحمن، آیه ۴٫
[۵]. بقره، آیه ۸۳٫
[۶]. نحل، آیه ۱۱۶٫
[۷]. بقره، آیه ۲۷۷٫
[۸]. عصر، آیات ۱ تا ۳٫
[۹]. نساء، آیه ۹۵٫
[۱۰]. بقره، آیه ۲۱۷٫
[۱۱]. الکافی، ج 1، ص ۳۴٫
[۱۲]. الکافی، ج 1، ص ۳۳٫
[۱۳]. أعراف، آیه ۱۷۲٫
[۱۴]. بحار الأنوار، ج 7، ص ۳۲۶٫
[۱۵]. إنسان، آیه ۲۱٫
[۱۶]. بحار الأنوار، ج 99، ص ۱۱۰٫
[۱۷]. نور، آیه ۳۷٫
[۱۸]. منیه المرید، ص ۱۰۱٫
[۱۹]. طه، آیات ۱ و ۲٫
[۲۰]. بحار الأنوار، ج 99، ص ۱۳۰٫
[۲۱]. أعراف، آیه ۴۵٫
[۲۲]. شعراء، آیه ۲۱۵٫
[۲۳]. آل عمران، آیه ۱۵۹٫
[۲۴]. فرقان، آیه ۶۳٫
[۲۵]. فرقان، آیه ۷۴٫
[۲۶]. حجر، آیه ۶٫
[۲۷]. ذاریات، آیه ۳۹٫
[۲۸]. أنبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۲۹]. توبه، آیه ۱۲۸٫
[۳۰]. فتح، آیه ۲۹٫
[۳۱]. نساء، آیه ۸۶٫
[۳۲]. حجرات، آیه ۱۲٫
[۳۳]. شعراء، آیه ۲۱۴٫
[۳۴]. التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، ص ۳۹۱٫
[۳۵]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۵۶٫
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.